هزار و یک شب | بادبانهای طلا | شرح داستانی بازی Assassin’s Creed: Black Flag
حکایت دزدان دریایی و شرافت میان همهمههای زر و سیم طلا.
اصولاً کمتر موقعی پیش میآید که یوبیسافت در مراتب و مواقع بازیسازیاش، دست روی ایدهای بگذارد و نتیجه آنچه که باید و شاید خوب بود که بشود، بشود؛ با این وجود، دربارۀ بازی Assassin’s Creed 4: Black Flag میشود بیانیۀ صلحآمیزتری صادر کرد و آن را یکی از تجربههای شیرینتر و خوشایندتری دانست که در دوران «اساسینز کریدهای کلاسیک» منتشر شده و هنوز آن روح سابق اصیل را دارد. با دست گذاشتن روی «عصر طلایی دزدان دریایی»، یوبیسافت مونترال یک فضای تاریخی آغشته به افسانهها و حکایات حماسی و سینماییطور تحویل میگیرد که آماده است برای تبدیل شدن به یک بازی ویدیویی بهیادماندنی و بهقول معروف گفتنی: خفن. درنهایت، اگرچه Assassin’s Creed 4 یک بازی ویدیویی بهیادمادنی نمیشود و در هردو حالت –چه در روایت و چه در فرم گیمپلی– حرفهای خیلی بزرگ یا خاصی ندارد که بزند، بازهم تجربهای است که نمیشود بهدلایلی آن را دوست نداشت.
همهچیز هم دقیقاً از «فضای تاریخی» شروع میشود. در کلیت سری بازیهای اساسینز کرید، حتی اگر بخشهای دیگر بازی لنگ بزنند، یک چیزی که همیشه کار میکند، فضاسازی است و شیوه بهتصویر کشیدن یک برهۀ تاریخی بهخصوص. همیشه میشود در یک بازی اساسینیز کرید، با انگشتان چاقتر دست، بهسختی تلاش کرد تا آنالوگهای دسته را آهستهتر حرکت داد و آهسته راه رفتن شخصیت اصلی را میان جمعیت مزدحم شهری یا در سکوت شب تماشا کرد و بیخیال ادامۀ بازی شد. میشود برای لااقل دو دقیقه –که زمان زیادی برای صبر کردن در یک بازی ویدیویی است– بالای یک برج و ساختمان بیصاحبی منتظر ماند و دوردستها را تماشا کرد و از اینکه بالاخره ویدیوگیم و سرگرمی متجدد بهزمانی رسیده است که آدمی را مجازاً مسافر زمان میکند برای مدتی فعلی خوشحال بود. تصور هم بر این است که مهمترین جاذبۀ سری اساسینز کرید همین یک موضوع باشد که در مقابل باقی پایه و ستونهای کارش قد علم میکند و باعث میشود که همیشه هوادار و خواهان خریدش حاضر باشد. خصوصاً وقتیکه نمونۀ مشابهی در بازار وجود نداشته باشد.
از این رو، «بلک فلگ» بهطور اتوماتیک صاحب موروثی این خوششانسی ارثی است که از پدرانش در دوران جنگهای صلیبی و رنسانس قرض گرفته. نوشته شده در دوران زندگی دزدان دریایی و دریاهای دزدان، بلک فلگ بهقول تاد هاوارد «فقط کار میکند.» و بلاشک تماشای راه رفتنهای مغرورمئابانۀ «ادوارد کنوِی» در کوچهپسکوچههای شلوغ هاوانا در دورانی که تجارت برده و شکر و لباس و قص علی ذلک هیچوقت شهر را نمیخواباند خودش یکی از نکات مثبت بازی است. ادوارد کنوی، مردی است زادۀ ولز که در هفده سالگی عاشق میشود. عاشق «کارولین» میشود. کسی که علیرغم کلهخرابیهای کنوی، احتمالاً آن مقدار خوبی نهفتۀ موجود در قلبش را دیده و پسندیده است؛ چیزی که همسران واقعی همیشه میبینند و چیزی که بازیکن در جریان دکمهزنیهای بیمدارایش نبیند. در ابتدای بازی، در هیاهوی ضرب بمبهای کشتی و آتش شمشیرزنی، کنوی را میبینیم که چگونه در قلبش، آن عشقی که پنهان کرده بود را برای لحظهای مرور میکند.
ادواردِ بیپول، برای کارولین از پولی میگوید که یک ملوان دریا میتواند از آب غیرقابل شرب دربیاورد. اینکه چگونه او سرانجام موفق بشود که آب را به پول تبدیل کند، علامت سوال بزرگی است؛ ولیکن با این حال، چون شرایط زندگانی بسی سخت است و اتاق خانۀ کنوی هم از فرط خالی بودن این را فریاد میزند، کسی فکر نمیکند که برای آدم مکتبنرفته و بیاستعدادی چون کنوی امید زیادی باقی مانده باشد. کارولین با رفتن کنوی موافقت میکند و اینچنین است که قوۀ جاذبه و دافعۀ کنوی برای انجام هرکاری در زندگیاش، رنگ سیم و زر و نقره میشود و صدای خوش سکۀ اسپانیولی.
صدای خوش سکۀ اسپانیولی، البته کار دست کنوی میدهد؛ همانگونه که در مسیر تاریخ همیشه کار دست اینوآن میداد. کنوی در جریان شاخبهشاخ شدن دو کشتی، بههمراه یک اساسین در آب میافتد و وقتی بیدار میشود، همان اساسین را در ساحل میبیند. کنوی صدای زر و سیم اساسین را میشنود و درحالی که ممکن بود برای کمک کردن بهیکدیگر به توافقی برسند، کنوی و اساسین خیلی زود درگیر میشوند و کنوی از روی طمع، زندگی اساسین را کوتاه کرده، لباسهایش را برده و تغییر هویت جعلی میدهد تا زر و سیم بیشتر بگیرد و زود به خانه برسد. تنها مشکل اما این است که اگر ادوارد زود به خانه برسد، بازی تمام میشود؛ بنابراین، Assassin’s Creed Black Flag لازم میدانست تا کمی کار اضافی از گوشه و کنار حجم کلان داستان بازی بیاورد و کمی هم به بازیکن (و کنوی) قول زر و سیم بیشتر بدهد.
اساسینز کرید بلک فلگ در کلیتش اثری نیست که اهل گفتمانهای تأثیرگذار باشد اما بههرطور داستان شخصی بهخصوصی که روایت میکند میتواند در پسزمینۀ سبکی که دارد، آدمی را یاد یک مسئلۀ بزرگتر هم راجع به دزدان دریایی بیندازد که الحق در آن روزگاران عجیب نبود. مردانی در جستوجوی سکه و مردانی فراری از چرخهای سکه، بعضی بهخاطر سکه و بعضی بهخاطر فرار کردن از سکه، همگی در یک مرکب روی دریا قرار میگیرند و در مسیری حرکت میکنند که هرلحظه ممکن است خوراک موجی عظیمتر از آنها باشد؛ اما همه میدانند که مرگ و زندگی و اندازۀ موجها دست پرورگار است و بنابراین، مرد دریانورد در قلبش میداند که اگر آدم خوبی باشد، موجهای دریا چیزی به او کم نمیکنند و چیزی هم به او اضافه نمیکنند.
«بلکبرد» دوست همیشگی و قدیمی ادوارد در جایی به او میگوید: «در دنیای بدون طلا، ما احتمالاً قهرمان میشدیم.» منظور بلکبرد این است که رفتارهای آنها رفتارهایی است در مقابله با کشتیهای بزرگتر اسپانیایی و بریتانیایی. با اینوجود اما این دیالوگ هم نمیتواند ثابت کند که آیا واقعاً بلکبرد رفتار قهرمانه داشت یا خیر. چون بلکبرد در هرصورت شش دانگ حواسش به طلا بوده و از این بابت هم درست پس از ماجرای مبارزه و از بین رفتنش، ادوارد در مکالمه با دستیارش از این میگوید که چهگونه این علاقۀ بلکبرد به طلا درنهایت باعث نابودیاش شد.
اینگونه است که ادوارد کنوی در ماجرای بازی Assassin’s Creed Black Flag از انسانی لاابالی که غایت زندگیاش طلا است و وقتش را به بطالت میگذراند تبدیل میشود به آدمی که ناگهان در جستوجوی طلا، چیز بهتری پیدا میکند و سعی میکند که پس از آن هم چیزهای بهتری پیدا کند. ادوارد دوستانی پیدا میکند که حقیقتاً حاضر هستند تا انتهای مسیر در کنارش باشند و بعد از همه، ادوارد یگانه دخترش را پیدا میکند و یک اساسین اشرافی میشود. بلک فلگ بهشدت تلاش دارد تا در شمارۀ چهارم، بهجای روایت داستان فردی که از ابتدا یک اساسین بوده، ماجرای مردی را تعریف کند که در زندگیاش دچار پدیدۀ سفر قهرمان میشود و خصوصاً فردی که این وسط شاید مهمترین تأثیر را بر این سفر گذاشته باشد، «مری رد» باشد. شخصی که همیشه تلاش میکرد بدون فشار آوردن بر ادوارد، او را با اساسینها آشنا کند و مسیر جدیدی به زندگی ادوارد بدهد.
با اینوجود، هنوز هم این بازی میتوانست تا از لحاظ روایی، دردسرهای بیشتری به ادوارد بدهد و زندگیاش را بهواسطۀ شرایط دراماتیک سختتر و غیرتکراریتری، تبدیل به یک ماجرای تأثیرگذارتر کند. لحظاتی که در آنها ادوارد دچار حالت پشیمانی محض میشود هرچندبار هم که تکرار شوند، هنوز هم آن تأثیرگذاری لازم را ندارند چراکه بازی مقدمهچینیها و شرایط لازم اولیه را برای ایجاد تنش عاطفی به بازیکنش نمیدهد. ادوارد اما، درنهایت عوض میشود؛ ادوارد عوض میشود و حتی اگر این تغییر ادوارد، تغییر کاملاً درستی نباشد، بازهم یادآور آن است که در دوران دلهرههای دزدان دریایی و زمانی که همه از دلگیریهایشان برای بازگشت به خانه میگویند، میشود به چیزهای بهتر از طلا هم فکر کرد.
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- از صنعت بازی های ویدیویی در سال ۲۰۲۵ چه انتظاراتی داریم؟
- شایعه: کمپانی مادر FromSoftware احتمالا برای جلوگیری از تصاحب خصمانه از سوی یک شرکت کرهای به سونی مراجعه کرده است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- رسمی: شرکت مادر FromSoftware پیشنهاد خرید از سوی سونی را تایید کرد
- گزارش: GTA 6 وضوح فوقالعادهای روی پلی استیشن ۵ پرو خواهد داشت
- سازنده STALKER 2 به دنبال بررسی بازخوردها و رفع سریع مشکلات بازی است
- بازی STALKER 2 در عرض دو روز بیش از ۱ میلیون نسخه فروخت
نظرات
یادش بخیر یکی از متفاوت ترین نسخه ها بود.خیلی باحال بود و همه چی بازی عالی بود.فکر کنم بالاترین متای این سری رو هم داره. کلا یک بازی متفاوت بود و خستگی توش احساس نمیشد.واسه من بعد brotherhood این نسخه در جایگاه دوم قرار داره.شکار حیوانات وپیدا کردن صندوقچه های گنج خیلی باحال بود چیزی که اتفاقا سال قبلش تو Far Cry 3 وجود دداشت.فرقه ادمکش جز معدودترین فرانچایزهای مورد علاقه من است.اخرین نسخه هم خوب بود و لااقل نسبت به syndicate دوباره روند صعودی رو در پیش گرفته.امیدوارم نسخه بعدی حتی موفق تر عمل کنه.
این نقد و بررسی بود الان تحلیل داستان بود چی بود؟ نه داستان رو مشکافی کرد نه بازی رو تحلیل نصفش که در مورد سر فرانسیس دریک بود کلا ۴ خط در مورد بلک فلگ نوشتی که چیز خاصی هم در موردش ننوشتی من که تا خط آخر فکر میکردم اینا مقدمه است نویسنده گرامی خسته نباشی ولی این تحلیل خیلی ناقصه
حالا چرا منو reply میکنی ؟ :-/
هدف نویسنده این نبود که کل داستان رو شرح بده فقط داستان رو بررسی کرد و به پتانسیل هاش اشاره کرد که اگر یوبی سافت کمی سر عقل می اومد داستان این بازی پتانسیل عالی شدن رو داشت. البته با نقل متن سرفرانسیس موافق نبودم که اصلا ربطی نداشت. موشکافی داستان این نسخه بالای ۵ هزار کلمه میره! به خصوص اگر بخواهیم شواهدات چگونگی مرگ ادوارد رو بررسی کنیم.
در کل نویسنده زحمت کشیدند و دستشون درد نکنه. مقاله ی خوبی بود (!)
جیسون اینو می دونیم که خیلی پتانسیل داشت اما هدر رفت بازی حفره داستانی داشته
اما داستانشو نمی دونستیم که با خوندن این مطلب نه تنها به جواب رسیدیم بلکه سوالاتمون هم بیشتر شد
بیشتر از این کار را جزئی نمیکنیم و به دنیای ادوارد کنوی برویم
چه قدر وارد دنیای ادوارد کنوی شدیم :laugh: :laugh: :laugh:
احتمالا نویسنده این سری مقالات بر چنین محوریتی بگه و قصد نداشته باشه وارد دنیای بازی بشه. در مقاله ی انچارتد هم بیشتر تاریخ رو توضیح داده تا داستان. البته خب از حق نگذریم اسم مقاله هم بررسی داستانیه نه موشکافی و تحلیل و… همون کاری که منتقدا در ۵۰۰ کلمه در نقد کامل بازی توضیح میدن ایشان کلماتشو سه برابر کرده و در قالب یک مقاله جدید گذاشته. اما کار جالبی نیست که نصف مقالات قبلی رو کپی کرد در این مقاله استفاده کرد. عملا ۶۰ درصد متن مربوط به بررسی داستاتی انچارتد است.
این بازی سال ۲۰۱۳ عرضه شده و فکر نکنم گیمری باشه که اینو بازی نکرده باشه میتونست بگه اسپویل داستان بلک فلگ اینجوری بهتر بود اینجور مقالات معمولا قبل از عرضه یه بازی خوبه ولی بعد از عرضه بیشتر داستان بازی رو باید مورد بررسی قرار بدن نه تاریخچه میتونست سرگذشت ادوارد رو یا حفره های داستانی بازی رو شرح بده در کل موفق باشید
بله علی جان عزیز کاملا قبول می کنم و افتخار هم می کنم که کسی مثل شمت قشنگ و برادرانه میاد نقدشو میگه. به روی چشمم. حتما مقاله بعدی زمین تا آسمون فرق خواهد داشت.
ممنونم بازم ازت.
مرسی. من نخوندمش.
خدای بازی بود دم یوبیسافت گرم با این شاهکارهایی که برای ما ساخته واقعا ازش لذت بردم با سیستم قدیمیم تمومش کردم عالی بود از همه لحاظ
من کالکشن Ezio رو دارم و هنوز جذابه لعنتی بیشتر از همه با Syndicate حال کردم خیلی جذاب بود تا قبل از اینا تو نسل ۷ با Ezio من حتی ۳ رو هم خیلی دوس داشتم حیف که ریمستر نشده
من از داستان این نسخه خیلی خوشم اومد ولی متاسفانه از بخش هایی از گیم پلی مانند کشتی رانیش زیاد خوشم نیومد و شاید بگم تو لیست مورد علاقه های من اون آخر هاس و به ترتیب برترین هاش واسه من:
AC 3
AC unity
AC brotherhood
AC Origins
AC syndicate
AC Revelations
AC 4 black flag
AC 2
ولی نسخه ی اول رو بازی نکردم 😀 خلاصه که من با این فرانچایز خیلی حال کردم و شاید این نظرم منفی زیاد بخوره ولی خوب این نظره منه 😀 :inlove:
کارکتر خوبی داشت
ولی گیم پلی کشتی خوب نبود
اشرف کلا کارش تغییر همه چی بازی AC
تو orgins این کار کرده
حتما در نقد بعدی می خواهید ازادی خواهان انقلاب فرانسه رو معرفی کنید و از دلایل کارهاشون صحبت کنید و بعدش ۴ خط در مورد داستان بازی یونیتی بنویسید
بررسی داستان نمی خایم شرح داستان می خواهیم
خب دوست عزیز محض اطلاع باید بگم که این یک مقاله تحلیلی هستش نه “نقد”!
جالبه چطور شما فرق نقد و مقاله تحلیلی رو نمی دونید بعد میاید تیکه میندازید! من که خندیدم و حالم بهتر شد مرسی!
بله در مقاله بعدی می خوایم آزادی خواهان انقلاب فرانسه رو معرفی کنیم. و بعد ۴ خط درباره داستان یونیتی بنویسیم البته بعد از اینکه همه داستان رو توضیح دادیم ۴ خط به عنوان پایان مقاله می نویسم که مقاله فیکس بشه ۵۰۰۰ کلمه!
لطفا تو بقیه مقالات من هم کامنت بذارید بشناسمتون یکم با هم آشنا شیم براچی خجالت می کشید?!
اقای غزالی من اول پست بررسی داستان رو که از شما دیدم Life is strange بود و واقعا معرکه بود و وقتی صحبت می کردید انگار بازی در جریان بود و خیلی چیزها از اون پست یاد گرفتم و واقعا مفید بود اما همون طور هم که خودتون گفتید به شدت هر مقاله ای که از این سری بررسی داستان میاد نسبت به قبلی ضعیف و ضعیف تر میشه کاش این مشکل رفع بشه من هنوز امید دارم 😎
سلام حسین جان خسته نباشی.امیدوارم خوب باشی.
اگر امکانش هست تلگرامتو چک کن.یک سری مطالب برات فرستادم
مقاله هم شسته رفته و خوب بود.اما به نظر میاد خودت هم از بررسی داستان این سری خسته شدی
امیدوارم مقاله بعدی اخرین مقاله راجع به سری اسسینز باشه
واقعا هم دیگه چیزی برای ارایه نداره.
داستان از شماره ی سوم به بعد تکرار مکررات هست
حسین جان.برو سراغ رزیدنت ایوووووووووول
شیطان مقیم در انتظارته :laugh:
استاد میکامی را دریاب.سلطان ترس و یکی از برجسته ترین های صنعت
برو سراغ داستان های گیرا و شخصیت های خفنش در رزیدنت ایول :laugh:
وگرنه حسین جان تو تلگرام به سبک سدلر طلسمت میکنم
سلام بهزاد گل و رفیق خودم. چشم همین الان خدمتت می رسم
بهزاد جان یک پیام بده به من من ندارمت!
هیچوقت نتونستم این بازیو کامل کنم
رو کنسول بازیم تا ۱۰ درصد بیشتر نمیرفت بازیو میداد بیرون 😮
رو پیسی هم یه بار سیوم پاک شد رفتم دوباره دوستان اومدن خونمون باز سیومو پاک کردن دیگه ولش کردم 😐
کشتیرانی بازی خیلی برم جالب بود و یکم حوصله سربر بود
لباسا و شمشیرای خفنی داشت(اون زمان خر کیف میشدم 😀 )
گرافیکش هم خیلی خوب بود
اگه بخوام رتبه بندی کنم
brotherhood
Ac1
Ac3
Ac 2
rogue
unity
revelation
black flag
syndycate
origins(نمیتونم باهاش کنار بیام)
واقعا با این بازی ارتباط برقرار نکردم یه طوری بود کلی شخصیت داشت ولی تقریبا هیچکدوم کار خاصی نمیکردن تنها بخش زیبای بازی دریانوردی شکار کوسه بود ممنون از مقاله
اسپم:قسمت ۲ تحلیل اثار دیوید کیج چی شد؟؟؟؟؟؟
تنها بازی که دریای کاراییبو فوق العاده به تصویر کشید واقعا تنها نسخهac بود که ازش خوشم اومد!!!
بعد تا چیزی میگیم آقابابایی میاد بیانیه میده که نه شما توهین نکن.کلا تو این سایت حق انتقادی هم وجود داره؟الان من کاور بازی رو ببینم میتونم این مقاله رو بنویسم شاید کمی طولانی تر.گیمفا خیلی وقته به کمبود محتوا خورده و داره خود زنی میکنه
ببخشید شما چیزی مصرف می کنید?! آقای آقابابایی یک کامنت هم گذاشتن در این مقاله?! چطور شما الان دارید اکانت آقای آقابابایی رو میبیند تو نظرات? جلل الخالق!
در ضمن من در کامنت ها عذرخواهی کردم! فعلا شمایی که داری خودزنی می کنی!
به نظر من اساسین از سه به بعد دیگه شکست خورد
اگه همین داستان رو بدون برند اساسین میداد بیرون خیلی بهتر بود
اولین بار بود یه بازی اپن ورلد توی تم دزد دریایی میدیدیم
اگه داستانش رو از اساسین ها جدا میکرد بهتر بود
مثلا اساسین یونیتی هم همینطور
ایده ی انقلاب فرانسه هر گیمری رو وسوسه میکنه که حتما اون فضا رو تجربه کنه ولی به شرط این که اساسین نباشه
واقعا دیگه اساسین خسته کننده شده
دیگه به اندازه ی التایر و اتزیو و کانر از بازی لذت نمیبریم
خلاصه که ایده هایی مثل انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه و دزد دریایی عالیه
ولی چون همه شون تم اساسین داشت اون لذتی که باید میبردیم نبردیم
داداش پتانسیل این سری هیچوقت از بین نمیره. نسخه آخر این رو نشون داد . این بحثی رو که شما میگید مربوط به تم و لوکیشن بازیه که واقعا باید خوب کار شده باشه . مثلا ربط دادن تاریخ به اسسین ها که همیشه تو این سری وجود داشته . مثل داوینچی . انقلاب فرانسه . انقلاب آمریکا . واشنگتن . کلئوپاترا و … . همین عامل هاست که ac رو شیرین میکنه و مثل یک کتاب تاریخ با ارزش میشه .
عالی بود خسته نباشید
داستان آین بازی خیلی الکی بود دقیقه ای یه نفر بهت خیانت میکرد و تا آخر بازی همینجوری بود ولی آخرش که ادوارد تو خیالش یه میز رو دید که همه ی دوستای قدیمی نشسته بودن جالب بود
یادش بخیر من همه آدمای اصلی رو نگه میداشتم تا با تفنگ بزنم تو سرشون که حسابی حالشون جا بیاد و حال بده ولی سر اون دزد دریایی خیانتکاره که از همه ازش بیشتر بدم میومد خواستم این کارو کنم یهو پای ادوارد بهش خورد بعد نشون داد کشته شده و اعصاب منم که داغون 😀
شاهکارترین نسخه بعد از سه گانه اساسینز
هرکس انکارش کنه گیمر واقعی نیست 😀
دوستان برای شما هم بخش عضویت مشکل داره؟ |:
الان دارم موسیقی شاهکار AC2 رو گوش میدم. هوس کردم بیام سایت و لاگین کنم. و تشکر کنم از گیمفا و گیمفایی ها که خیلی لحظه های خوشی رو برام درست کردن. نمیدونم سرمنشا این حس چیه، ولی توی دنیای اینترنت، گیمفا برام مثل یه خونه س. همیشه هم پربازدید ترین سایت توی مرورگرمه.
همین
مرسی 🙂
یک مقاله هزار و یکشب به شدت ناقص و افتضاح دیگه از آقای غزالی :no: :no:
این مقاله هم به مانند تمام هزار و یکشب های قبلی کاملا کوتاه و ناقصه و چیزی به یادداشته های شما اضافه نمیکنه. ازتون خواهش میکنم یا یه فکری در مورد کیفیت این مقالات بکنید یا اصلا دیگه ننویسید (خطاب به حسین غزالی)
مرسی واقعا بخاطر زیبایی استفاده از کلمات و احترامی که برای بمده قائل هستید. مرسی که نظرتون رو و انتقادتون رو به صورت محرمانه بیان کردید.
این نسخه بنظرم بعد از اتزیو بهترین بود.بازی همه چی داشت از نوآوری و گیمپلی تا گرافیک و داستان یادش بخیر اما یوبیسافت بعد از این نسخه دیگه این سری رو نابود کرد من خودم عاشق این سری هستم و تمام نسخه هارو بازی کردم ولی origins و syndicate یه چیزی فرا تر از افتضاح بودن و بنظرم کلا سری رو نابود کردن شاید خیلی چیزا پیشرفت کرده بودن ولی دیگه اساسین نبود
خب دوستان بنده معذرت خواهی می کنم اگر کیفیت مقالات هزار و یک شب مدام داره افت میکنه و دچار مشکل شده، مرسی که به فکر هستید همچنان و البته یه تشکر جانانه از دوستانی که ظاهرا بدجور منتظر همچین روزی بودن. به هر حال من دست اون دسته از دوستانی رو می بوسم که محترم و با انصاف حرفشون رو زدند و معذرت خواهی می کنم دقیقا فقط از همین دسته. برخلاف کسانی که بازم یاد آوری کردند که انصاف براشون کلمه بی معنی ای هست. و قول میدم که کیفیت مقالات هزار و یک شب رو برگردونم به حالت اول.
مرسی از همه. چه شمایی که با نظراتت فکر می کنی زحمات نویسنده رو همه پروندی و چه شمایی که من رو میشناسی و می دونی که چطور بودم و همیشه مثل برادر انتقاد کردی.
یا علی