افسانههایی به یاد ماندنی | ۲۰ داستان برتر در بازیهای ویدئویی- قسمت دوم
داستان را به جرات میتوان یکی از جذابترین بخشهای یک بازی دانست. بخشی که به بازیباز انگیزه ادامه بازی و یا تکرار آن را میدهد. اگر این بخش خوب کار شود، قطعاً عنوانی در خور توجه نتیجهاش خواهد بود. عناوین زیادی با داستانهای به یاد ماندنی و جذاب در صنعت بازیسازی وجود دارند. عناوینی که با داستانها و شخصیتهایشان زندگی کرده و آنان را سالها در یاد خود داریم. داستانهایی که ساده، پیچیده، احساسی و فلسفی هستند، هر کدام به نوبه خود توسط سازندگانی که میشود آنان را نابغه نامید ساخته و منتشر شدهاند. هر داستان، زیبایی خاص خود را داراست و تکرار آن نیز بر زیبایی و درک بیشتر بازیباز از آن میافزاید. عناوین زیادی سعی در به تصویر کشیدن داستانی زیبا و به یاد ماندنی داشتهاند و تعداد زیادی در این امر موفق بودهاند. البته منظور ما داستانهای اقتباسی نیست؛ منظور داستانهایی است که تماماً توسط ذهن نویسنده و سازنده نابغهشان خلق شدهاند. در این صنعت، سازندگان زیادی نیز وجود دارند که هر کدام با ارائه فرنچایز و یا عنوانی زیبا، داستانی را ارائه دادهاند که فراموش ناپذیر است و تا مدتهای فراوان در ذهن بازیباز باقی میماند. از این سازندهها میتوان به دیوید کیج (David Cage)، هیدئو کوجیما (Hideo Kojima) و کن لوین (Ken Levin) اشاره کرد. سازندگان نابغهای که با ارائه عناوینی با داستانهای فلسفی، احساسی و عمیق، شخصیتها و ماجراهایی را دل بازیبازان حک کردهاند که فراموش کردن آنها محال است. در این مقاله، به بررسی ۲۰ عنوان برتر داستانی میپردازیم. عناوینی که شاید شما نیز آنان را تجربه کرده و بر سر صحنههای آنان اشک ریخته، شاد شده و پند گرفتهاید.
۹- Alan Wake
Alan Wake، یکی زیباترین و بهترین عناوین سبک ترس و بقا (Survival Horror) است. عنوانی که تمرکز را نه بر روی زامبی و موجودات عجیب گذاشته و نه انسانهایی متفاوت. عنوانی که از سادهترین منبع ترس استفاده میکند؛ تاریکی! تاریکی در بازی، از عناصر مهم و اساسی برای شکست دادن است و شمن اصلی شما نیز محسوب میشود. یکی از جذابترین ایدههای سبک، قطعاً متعلق به این عنوان است و شاید اولین عنوانی باشد که چنین ایدهای دارد! داستان در مورد نویسنده ماهر کتابهای سبک روانشناختی-جنایی، فردی به نام آلن ویک (Alan Wake) است. او پس از نوشتن کتابهای بسیار، دچار مشکلی میشود که دیگر نمیتواند کتاب بنویسید و ایده خاصی به ذهنش نمیرسد. ا. و همسرش آلیس (Alice)، تصمیم میگیرند به شهری کوچک و کوهستانی به نام برایت فالس (Bright Falls)، به عنوان یک مسافرت کوچک، مسافرت کنند. او قبل از رسیدن به شهر، کابوسی درباره افرادی تاریک و سایه مانند میبیند که سعی میکنند به او آسیب برساند ولی فردی او را راهنمایی کرده و میگوید که از نور در برابر تاریکی استفاده کند. آنها به شهر میرسند و سعی میکنند کلید و نقشه کابین اجارهای خود را از فردی به نام کارل استاکی (Carl Stucky)، بگیرند. پیرزنی عجیب در اتاق او است و به آلن میگوید که کارل مریض است و کلید را به آنان میدهد. پس از رفتن آلن ما کارل را مشاهده میکنیم که فریاد زنان دنبال ماشین آنان دویده و سعی میکند کلید واقعی را به او بدهد! کابین آنها در وسط دریاچه کالدرن (Cauldron Lake)، و بر روی یک جزیره قرار دارد. او بعد از رسیدن به کابین متوجه میشود که قصد آلیس از این سفر، دادن انگیزه دوباره به وی برای نوشتن است. او خشمگین میشود و برای قدمزنی بیرون میرود. زمانی که بر میگردد صدای همسرش را میشنود که جیغزنان درخواست کمک میکند. او به سرعت خود را اتاق همسرش میرساند ولی نیرویی عجیب او را درون دریاچه میاندازد. آلن نیز برای نجات او به درون دریاچه میپرد و سپس بیهوش میشود. او یک هفته بعد بیدار شده و خود را درون ماشینش مییابد که سعی کرده بود از جادهای خورد شده رد شود. او زخمی شده بود ولی به زحمت سعی کرد خود را به شهر برساند. در راه با موجوداتی عجیب و سایه مانند روبرو میشود که سعی میکنند او را بکشند. او آن کابوس را به یاد میآورد و سعی میکند با استفاده از نور چراغقوه به مبارزه با موجودات سایه مانند بپردازد. داستان از اینجا شروع شده و شروع آن و نیز اتفاقات مرموز بعد، سوالات زیادی را در ذهن بازیباز ایجاد میکند. سوالاتی که بازی در نهایت به بهترین شیوه موجود به آن پاسخ میدهد و بازیباز چیزی را که باعث تعجبش شود نمییابد. داستان بسیار مرموز و پر از سوال و اتفاقات عجیب است که هر کدام ایده را که بازیباز ممکن است در ذهنش شکل بگیرد، رد میکند. یعنی شما در بیشتر مواقع حدس غلطی زده و نمیتوانید عمق ماجرا را ببینید. شخصیتپردازی نیز عالی است و شخصیتپردازی آلن، بسیار خوب و بدون نقص صورت گرفته است. بازیباز به صورت کامل با او ارتباط برقرار کرده و اعمال و احساساتش را درک میکند و نیز سعی میکند جوابهایی هم برای خود و هم برای وی بیابد. پیچشهای داستانی بسیار جذاب و عالی هستند و به مرور داستان از آنچه که ابتدا بود نیز پیچیدهتر شده و سوالات زیادی به جای میگذارد. البته نگران نباشید در پایان بازی به بیشتر آنان پاسخ داده میشود و شما درک کاملی از داستان و اتفاقات رخ داده خواهید داشت. این عنوان، با ایده جدید و جالب، و داستانی عالی با تمی تاحدودی تاریک، از برترین انحصاریهای مایکروسافت محسوب میشود. عنوان Alan Wake، در رتبه ۹ این لیست جای میگیرد.
۸- Final Fantasy Series
سری Final Fantasy، از قدیمیترین، جذابترین و به یادماندنیترین سری بازیها است. سری که بازیبازان، به خصوص علاقهمندان به عناوین ژاپنی، حتماً آن را تجربه کرده و با آن خاطرات فراوانی دارند. شخصیتهایی جذاب و قدرتمند و داستانی بسیار عالی، از دلایل موفقیت این سری بوده است. از بهترین نسخههای آن میتوان به نسخه ۷ و ۱۰ اشاره نمود. نسخههایی که داستان و شخصیتهای جذابتر و عمیقتری دارند. داستان بیشتر نسخهها با شخصیت اصلی آن شروع شده و یا به گذشته آنان رفته و آن را روایت میکند، یا از طریق سخنانی سعی میکند در مورد گذشته شخصیت اصلی به بازیباز اطلاعاتی دهد. این روش زیاد جذابیت خاصی ندارد و بیشتر مخاطبین، به همین دلیل جذب بازی نمیشوند زیرا از ابتدای آن، اطلاعات زیادی در مورد شخصیت بازی، دنیا و حتی اتفاقات رخ داده ندارند. بازی به مرور اینها را به بازیباز میدهد. در واقع این عنوان سعی میکند با طرح سوالاتی در مورد شخصیت و پاسخ دادن آنها، بازیباز را به خود جذب کند. بیشتر نسخهها داستانی جدا و شخصیتهایی جدا و منحصر به فرد دارند. البته داستان کل نسخه بسیار عالی است و تنها مشکل آن، ندادن اطلاعات پایهای به بازیباز است. شخصیتپردازی سری بسیار عالی است و شخصیت اصلی شخصیتپردازی خوب و کاملی دارد. بازیباز در بیشتر نقاط با شخصیت اصلی ارتباط برقرار کرده و وی را درک میکند که این نکته بسیار مثبتی برای بازی و داستان آن است. البته این سری در برخی جهات محکوم به کم توضیح دادن در مورد داستان و دنبال نکردن برخی آنها است که این تاحدودی درست است. ولی داستان زیبای هر نسخه و شخصیتهایی که ارائه میدهد این ایرادات را به حداقل رسانده و جذابیت خود را به بازیباز پیشکش میکنند. از به یادماندنیترین شخصیتهای سری، میتوان به شخصیت اصلی نسخه ۹، یعنی کلود (Cloud) اشاره کرد. شخصیتی جذاب و قدرتمند که در کمتر بازیها مانند او دیده میشود. پیچیدگیها در بیشتر نسخههای سری دیده میشود و میتوان گفت بازی از همان ابتدا نیز پیچیده به نظر میرسد! سری Final Fantasy، یعنی از برترین عناوین سبک فانتزی است و داستانی بسیار عالی و جذاب دارد. عنوان Final Fantasy، با داستان بسیار عالی و زیبا و شخصیتهای متفاوت و به یاد ماندنی، در رتبه ۸ این لیست جای میگیرد.
۷- Heavy Rain
Heavy Rain، یکیدیگر از شاهکارهای ساخته شده توسط استاد دیوید کیج است. عنوانی که نشان دهنده عشق واقعی یک پدر به فرزندش، و انجام هرگونه کاری برای نجات او است. بازی با نشان دادن شخصیت اصلی، ایثن مارس (Ethan Mars) و خانوادهاش در یک مرکز خرید بزرگ و شلوغ که به مناسبت تولد ۱۰ سالگی پسرش جیسون (Jason) رفتهاند نشان میدهد. جیسون از آنها جدا شده و ایثن نیز وقتی متوجه میشود به دنبال او میگردد. او را بیرون از مرکز خرید و در خیابان پیدا میکند. جیسون با دیدن پدرش به سمت وی دویده که ناگهان ماشینی با سرعت زیاد به او میزند. قبل از آن ایثن سعی میکند او را نجات داده و خود را جلوی ماشین بیندازد ولی فقط زخمی شده و بیهوش میشود. متاسفانه پسرش جیسون زنده نمیماند و خود ایثن ۶ ماه به کما میرود. دو سال بعد، ایثن دچار مشکلات روانی و افسردگی شده و گاهی به مدت چند ساعتی از حال میرود. او از همسرش طلاق گرفته و با پسرش شان (Shaun) زندگی میکند. او و شان را در پارک میبینیم که ناگهان ایثن به مدت چند ساعت از حال میرود. وقتی بیدار میشود شان را نمییابد. مشخص میشود که شان توسط فاتلی که اخیراً به شهر آمده و پسران جوان را هدف خود قرار میدهد دزدیده شده است. این قاتل به قاتل اوریگامی معروف است. او پسران جوان را میدزد و مدتی بعد جسدشان را همراه اوریگامی یک گل ارکیده، در جایی پیدا میکنند. بیشتر آنها به دلیل خفگی در آب، مردهاند. ایثن نامهای دریافت میکند که او را به طرف یک کمد میکشاند. درون کمد یک جعبه است که شامل یک گوشی موبایل، یک اسلحه و ۵ اوریگامی است. قاتل از طریق گوشی به او میگوید که کارهایی را که بر روی هر اوریگامی نوشته شده انجام بدهد و در صورت انجام آنان، شان را زنده تحویل خواهد گرفت. کارها شامل رانندگی با سرعت ۵ مایل در ترافیک، صدمه زدن به خود از طریق الکتریسیته، قطع کردن بخشی از انگشتش، کشتن یک فرد و خوردن سم است. داستان، از ابتدا بازیباز را جذب خود کرده و مطمئن باشید تا آخر نیز پای خود نگه خواهد داشت! جذابیت و گیرایی به شدت زیاد آن به همراه روایت فوقالعاده و شخصیتپردازی کامل، موجب میشود بازیباز کاملاً با داستان و محیط بازی ارتباط برقرار کرده و تا حدودی خود را جای شخصیت اصلی قرار داده و درد و زجر کشیدن او را احساس کند. شخصیتپردازی ایثن و دیگر شخصیتها عالی است و بازیباز مشکلی در برقرار کردن ارتباط با آنان نخواهد داشت. بازی دارای انتخابها و پایانهای مختلفی دارد که باعث میشود بازی ارزش تکرار بالایی داشته باشد و بازیباز از آن خسته نشود. هر انتخابی نتیجهای دارد و پایانهای بازی، خوشبختانه به قدری زیاد است که برای هر تصمیمی که بازیباز بگیرد، شاهد یکی از آنها خواهد بود. پیچیدگیهای داستان، بسیار عالی هستند و مشکلی در آنها وجود ندارد. سورپرایزها نیز به معنای واقعی کلمه بازیباز را سورپرایز کرده و شما را به شدت متعجب میسازند. بازی از نظر داستانی بسیار عالی است و هیچ مشکلی ندارد. داستانی درگیر کننده و جذاب که در کمتر عناوین، چنین داستانی یافت میشود. پایانهای مختلف، شخصیتپردازی عالی، گیرایی زیاد داستان و انتخابهای بازیباز و تاثیرات آنان بر بازی، این عنوان را به یکی از برترین انحصاریهای کنسول پلیاستیشن ۳ تبدیل کرده است. عنوان Heavy Rain، با داستانی بسیار عالی، عاطفی و احساسی، که عشق و علاقه یک پدر به فرزندش را نشان میدهد، در رتبه ۷ این لیست جای میگیرد.
۶- The Last Of Us
The Last Of Us، یکی از عناوین ساخته شده توسط استدیو نامدار و مطرح ناتیداگ (Naughty Dog) است که در سال ۲۰۱۳ عرضه شد. این عنوان با داستانی فوقالعاده احساسی و جذاب، صحنههای غمانگیز و …، بازیباز را به شدت جذب خود میکند. صحنههای بسیار احساسی در بازی، به قدری زیبا کار شدهاند که اشک هر آدمی را در میآورند. در سال ۲۰۱۳، ویروسی بسیار خطرناک که انسانها را به موجوداتی وحشی و بسیار خطرناک تبدیل میکرد، شیوع میشود. افرادی که به هیولا تبدیل شدهاند تحت عنوان “آلوده شده” (Infected) شناخته میشوند. شخصیت اصلی، جوئل (Joel) به همراه برادرش تامی (Tommy) و دخترش سارا (Sarah) سعی میکنند از شهر بگریزند. در راه سربازی به سارا شلیک کرده و او در آغوش پدرش جان میدهد. این صحنه، یکی از برترین صحنههای سال ۲۰۱۳، و یکی از احساسیترین صحنههای بازیهای ویدئویی است. گریهها و فریادهای جوئل، دل بازیباز را نیز به درد آورده و او را نیز غمگین و ناراحت میسازد. ۲۰ سال بعد از آن حادثه، افراد باقیمانده در مناطق قرنطینه شده پلیس و دیگر مناطق به صورت گروهی زندگی میکند. جوئل به همراه همکارش تس (Tess)، به یک قاچاقچی تبدیل شده و در منطقه قرنطینه شده فعالیت میکنند. آنها به رابرت (Robert)، یک فروشنده بازار سیاه هستند که مقداری اسلحه را که وی دزدیده است پس بگیرند. قبل از این که تس او را بکشد، رابرت میگوید که اسلحهها را به گروه فایرفلایس (Fireflies)، یک گروه خطرناک و شورشی، فروخته است. رئیس گروه فایرفلایس، مارلین (Marlene)، به آنها قول میدهد که در صورت آوردن یک دختر نوجوان به نام الی (Ellie) برای آنان، ۲ برابر پولی که قرار بود بگیرند را به آنها خواهد داد. جوئل و تس نیز قبول میکنند. داستان بازی بسیار جذاب و احساسی است و روایت زیبای آن، بازیباز را کاملاً محو بازی کرده و او تا پایان بازی نمیتواند آن را ول کند. شخصیتپردازی عالی جوئل و الی، و نیز احساسات جوئل به الی به عنوان یک پدر و دختر، در اوج خود است و بازی را به یکی از برترین عناوین احساسی تبدیل کرده است. شخصیتپردازیها بسیار کامل است و بازیباز با هر دو شخصیت، به طور کامل ارتباط برقرار کرده و احساسات آنان را درک میکند. پایان بازی نیز بهترین پایان موجود است و بسیار زیبا و عالی کار شده است به طوری که بازیباز از اتفاق رخ داده رضایت کامل را دارد و دیگر سوالی برای وی باقی نمیماند. پیچشهای مناسبی نیز در داستان وجود دارد که به مرور سوالاتی برای بازیباز ساخته و به آنان به طور کامل جواب میدهد. این عنوان، یکی از برترین عناوین احساسی در صعنت بازیسازی است. ارائه داستانی عاطفی، از ویژگیهای بارز آن است که بازی را به یکی از برترینها تبدیل کرده و طرافداران فراوانی برای آن دست و پا کرده است. عنوان The Last Of Us، در رتبه ۶ این لیست جای میگیرد.
۵- Metal Gear Series
Metal Gear، از معروفترین و مطرحترین عناوین سبک مخفیکاری است که توسط نابغه ژاپنی، هیدئو کوجیما ساخته شده است. عنوانی که داستانش، پیچیده و جذاب است و شخصیتهایی که معرفی میکند، فراموش نشدنی هستند. شخصیتهای این سری، از برترین نقطهقوتهای داستان آن هستند که فراموش نشدنی است. سوالاتی که از تجربه بازی در ذهن بازیباز ایجاد میشود، بسیار عالیاند ولی پاسخ برخی از آنها، با تجربه کل سری نیز به دست نمیآید! البته این از جذابیت داستانی آن، روایت فوقالعاده و شخصیتپردازی بینظیر نمیکاهد. داستان این سری، بسیار جذاب و فراموشنشدنی است و بازیبازان زیادی از آن خاطره دارند. شخصیتپردازی کامل شخصیتها و ترکیب داستانی نظامی با صحنههای احساسی، و موقعیتهایی که در آن انتخاب دردناکی میکنید، داستان این سری را همواره در سدر قرار داده و آن را به چیزی فراموش نشدنی تبدیل کرده است. از برترین نسخههای این سری میتوان به نسخه Metal Gear Solid 3: Snake Eater و Metal Gear Solid 4: Guns Of The Patriots اشاره کرد. نسخههایی که داستان در اوج خود است و صحنههای فراموش نشدنی بسیاری در آنان وجود دارد. داستان نسخه نسخه سوم، قبل از نسخه اول روایت میشود. مامور مخفی CIA، با اسم کد “Naked Snake”، به جنگلی در شوروی سابق فرستاده میشود و ماموریت او نجات دادن دانشمندی به سوکلو (Sokolov)است که به صورت مخفیانه بر روی یک تانک که توان شلیک بمبهای هستهای را دارد کار میکند. شما باید آن دانشمند را پیدا کرده و او را از آن منطقه خارج کنید. در این بین اتفاقات بسیاری میوفتد و چیزهای زیادی مشخص مشخص میشود که بازیباز را بسیار متعجب خواهد کرد. اینها همه به واسطه روایت داستانی عالی و شخصیتپردازی بینظیر افرادی چون اسنیک و استاد او باس (The Boss) است. این نسخه یکی از اساسیترین نسخههای سری است که حفرههای داستانی زیادی را پر کرده و پرده از گذشته حدودی شخصیت بیگ باس (Big Boss) بر میدارد. شخصیتی متفاوت که برخی اعمالش در سری بسیار مایه تعجب بازیباز است و تغییر جبهه ناگهانی او بر بسیاری پوشیده است. البته این تغییر جبهه و تاحدودی شخصیت، به صورت کامل مشخص نیست و این نسخه نیز کمکی به آن نمیکند. داستان نسخه چهارم درباره پسر بیگ باس، اسنیک است که به وی ماموریت داده میشود تا برادرش Liquid را بکشد. داستان این نسخه بسیار پیچیدهتر از چیزی است که به نظر میرسد و میتوان از آن به عنوان پایان یاد کرد. پایانی بر آینده شخصیتهای موجود، یعنی بیگ باس و اسنیک. این پایان بسیار زیبا و هنرمندانه ساخته شده و شخصیتپردازی بینظیر و صحنهسازی فوقالعاده پایان آن، به زیبایی هرچه بیشترش کمک فراوانی کرده و این نسخه را با تمام نسخههای سری متفاوت میکند. این سری با دارا بودن داستانی متفاوت که ترکیبی از نظامی بودن و احساسی بودن است. سری Metal Gear، با داستانی جذاب و شخصیتپردازی عالی در رتبه ۵ این لیست قرار میگیرد.
۴- Half Life Series
سری Half Life، از زیباترین و بهترین عناوین موجود در سبک شوتر است. سری که بازیبازان با آن، و شخصیت اصلیش دکتر گوردون فریمن (Gordon Freeman)، خاطرات فراوانی دارند. سری که در کنار شوتر بودن، داستانی اصیل، زیبا و بهیادماندنی ارائه کرده است. داستان این سری آینده زمین را نشان میدهد. آیندهای که در آن منابع زمین، تمام شده و انسانیت نیز توسط گونهای عجیب و فضایی، تهدید میشود. موجوداتی عجیب و خونخوار که تنها قصدشان کشتن انسانها است. شخصیت اصلی، یکی از کارکنان مرکز تحقیقی بلکمسا (Black Mesa Research Facility) است. او یکی از بازماندگان فاجعه بلکمسا است. یکی از آزمایشهای این مرکز تحقیقاتی که به شکست خورد و پایان فجیعی داشت. آنها بر روی قطعهای کریستال فضایی تحقیق میکردند که باعث بازشدن بعدی به Xen شد که در آن موجودات فضایی بسیار خطرناکی میزیستند. این موجودات وارد مرکز تحقیق شده و شروع به کشتن انسانها میکنند. دکتر فریمن خود را در میان این موجودات، و گروهی از نظامیها مییابد که برای پوشاندن قضیه و از بین بردن تمام موجودات زنده اعم از فضاییها و بازماندگان، فرستاده شدهاند. داستان بازی به مرور بسیار جذابتر و پیچیدهتر میشود. جذابیت زیاد آن و شخصیتپردازی بینظیر دکتر فریمن، بازیباز را به ادامه داستان ترغیب میکند. دکتر فریمن به قدری عالی شخصیتپردازی شده است که حتی با آن که حرف نمیزند، بازیبازان با او به خوبی ارتباط برقرار کرده و احساساتش را درک میکنند. قطعاً یک عنوان شوتر با چنین داستان زیبا و به یادماندنی، بسیار کم است و عنوان Half Life، از بهترینهای سری است. زیباترین داستان را نیز نسخه دوم دارد که در آن، داستان تا حدودی بهتر و پیچیدهتر از نسخه اول شده است و شخصیتپردازیها و سورپرایزهای داستانی، جذابتر شدهاند. در نسخه دوم، اتفاقی که در مرکز تحقیقاتی بلکمسا روی داد، توجه حکومتی فضایی به نام Combine را به خود جذب کرده و آنها به زمین حمله میکنند. رئیس بلکمسا، از آنها میخواهد کسی را نکشند و انسانیت تسلیم میشود. این حکومت شهر ۱۷ را به عنوان مرکز خود انتخاب کرده و رئیس بلکمسا را مسئول مراقبت از انسانها و بازماندگان میکند. گروهی زیرزمینی برای مقابله با این حکومت و بیرون راندن آنها ایجاد میشود که دکتر فریمن را ناجی خود دانسته و از وی پیروی میکنند. داستان این نسخه بسیار جذابتر از نسخه اول است و اقدامات گروه شورشی و نیز دکتر فریمن، آن را جذابتر و هیجان انگیزتر میکند. سری Half Life، با داشتن داستانی زیبا و شخصیتپردازی کامل، در رتبه ۴ لیست جای میگیرد.
۳- Bioshock Series
خلق دنیا، زندگی و عمری آیدهال، همواره برای بشریت یک آرزو بوده است. آرزویی که دستیابی به آن، آسان نیست و نیازمند تلاشهای فراوان است. سری Bioshock، نمایی از تمایلات درونی یک انسان به قدرت، برتری و دیدگاه وی از دنیای آیدهال را به تصویر میکشد. شهرهایی که در آن، قرار بوده آرزوها به حقیقت تبدیل شوند و غم عذابی باقی نماند. اما این افراد، در طمع و حرص خود برای قدرت غرق شده و آرزوهایشان را فراموش کردند. آرمان شهری که قرار بود بسازند را به پاد آرمان شهر، و قتلگاهی بیمانند تبدیل کردند. جایی که برای رسیدن به خواستهها، آرزوها و قدرتهایشان، دست به هر عملی زده و هرکاری میکنند. سری بایوشاک، در ۳ نسخه، دو شهر را به ما معرفی کرد. دو شهری که در نگاه اول، رسیدن به آنان آرزویمان بود ولی بعد از دیدن عمقشان، طمع انسان و درد آن را مشاهده کردیم. رپچر (Rapture) و کلمبیا (Columbia)، نامهای این دو شهر هستند. رپچر، شهری در اعماق دریا است. شهری که آندرو رایان (Andrew Ryan)، آن را بنا کرده و قصد داشت که بشریت را در آن اصلاح کند؛ ولی این چنین نشد. افرادی طمع کار، چیز جدیدی برای جنگیدن بر سر آن پیدا کرده و زجرهای زیادی به خود وارد آورده و خساراتی درست نشدنی را به رپچر تحمیل کردند. شخصیت اصلی نسخه اول، جک، زمانی که هواپیمایش سقوط میکند، اتفاقی وارد رپچر شده و آن را تغییر میدهد. او نمایی از خونخواری و وحشیگری ساکنان آن را دیده و درک میکند. نسخه دوم نیز در رپچر جریان دارد و تا حدودی ادامه نسخه اول است. ولی نسخه آخر که تحت عنوان Infinite شناخته میشود، نمایی جدید را به بازیبازان ارائه میکند. نمایی از شهری بر فراز آسمان. کلمبیا که توسط مردی که پیامبر نامیده میشود، یعنی کامستاک (Comstock)، بنیان گذاری شده و در آن، او همه سخنان را بیان میکند. این شهر، نمایی از دروغ، پنهانکاری و جنایت است. جنایتهایی که توسط مردی انجام گرفته که قدرت، حواسش را گرفته و او را نابود کرده است. شخصیتپردازی این سری بسیار عالی است و در نسخه سوم، این مقوله، کاملاً به چشم میآید. شخصیتپردازی دو شخصیت اصلی نسخه سوم، یعنی بوکر (Booker) و الیزابت (Elizabeth)، بسیار عالی است و ارتباط آنان، از برترین نقاط شخصیتپردازی بازی است. داستان این سری بسیار پیچیده و فلسفی است و ممکن است حتی با چندبار تکرار آن نیز متوجه عمق داستان نشوید. داستانی فلسفی و زیبا، که نمونه آن بسیار کم است و در کمتر عناوین سعی در به تصویر کشیدن چنین چیزی شده است. سورپرایزها و پیچشهای داستانی نیز بسیار عالی هستند. سوالاتی که در ابتدا برای بازیباز پیش میآید، در بازی به طور کامل پاسخ داده میشوند ولی کنار گذاشتن آنها و دیدن حقیقت، توسط بازیباز انجام میگیرد. این عنوان برای درک داستان اصلیاش، نیازمند توجه بسیار و آشنایی کامل با شخصیتهای آن است. این سری، سری تکرار نشدنی و بیمانند در صنعت بازیسازی است که داستانی بینظیر و جذاب را ارائه میکند سری Bioshock، با داستان فلسفی، عمیق و بسیار پیچیده آن، بازیبازان زیادی را به خود جذب کرده و جوایز بسیاری کسب کرد. این سری، در رتبه ۳ لیست جای میگیرد.
۲- Beyond: Two Souls
یکی دیگر از عناوینی که توسط استاد دیوید کیج ساخته شده است، عنوان بسیار جذاب و زیبای Beyond: Two Souls است. عنوانی بسیار جذاب با داستانی ماندگار و عالی که بازیباز را تا پایان بازی جذب خود میکند. داستانی در مورد ارواح و قدرتهای عجیب فردی که از زندگی ناآرام و عجیبش خسته شده و سعی در یافتن زندگی معمولی دارد. داستان درباره دختری به نام جودی هولمز (Jodie Holmes) است. دختری که به همراه پدر و مادر ناتنی خود، در یک پایگاه ارتشی زندگی میکنند. جودی از بدو تولد قدرتهای عجیبی داشت و میتوانست با موجودی به نام ایدن (Aiden)، ارتباط برقرار کند. این موجود قدرتهای تلپاتیک و ماورا الطبیعی به وی میدهد و حتی میتواند ذهن افراد را بخواند! بدبختی او زمانی شروع میشود که با تعدادی از بچههای آن مکان دعوایش میشود. ایدن یکی از بچهها را تقریباً میکشد! پدر و مادرش تصمیم میگیرند او را به دست یکی از سازمانهای دولتی و تحت سرپرستی دو دکتر ماهر آنجا قرار میدهند. جودی به کمک این دو فرد، یاد میگیرد که ایدن و قدرتهای مشترکشان را کنترل کند. داستان بسیار زیبا روایت میشود و زندگی جودی را از کودکی تا بزرگ سالی وی کاملاً به تصویر میکشد. کمتر عناوین از چنین شیوهای استفاده میکنند. این شیوه، باعث میشود که بازیباز به طور کامل با شخصیت ارتباط برقرار کرده و وی را درک کند. حتی ممکن است گاهی خود را به جای وی نیز قرار دهد. داستان بازی، بسیار جذاب است و نشان میدهد که سازنده چقدر بر روی ارتباط با شخصیت اصلی کار کرده است. داستان پیچیدگیهایی نیز دارد و به مرور پیچیده میشود. زمانی که داستان پیچیده میشود، میتوان گفت به اوج خود رسیده و جذابیت اصلی آن شروع میشود. بازیباز با دنیا و جو بازی نیز به خوبی ارتباط برقرار کرده و این، تجربه این عنوان را کاملاً متفاوتتر و به یادماندنیتر میکند. مشکلاتی که ایدن به وجود میآورد و عذاب دادن جودی با آن، روایتی کاملاً احساسی را در بازی برقرار کرده است. جودی، از زندگیاش کاملاً خسته است و آرزوی زندگی معمولی را دارد. آرزویی که برای رسیدن به آن هرکاری میکند. زندگی راحتی که حاظر است در قبال به دست آوردن آن، قدرتش را نیز بدهد و به انسانی کاملاً معمولی تبدیل شود. بازی مانند دیگر آثار دیوید کیج، مانند فیلمهای سینمایی روایت شده و جذابیت خاص و متفاوتی دارد که در بیشتر عناوین دیده نشده است. تمرکز بر روی داستان، میتواند حاصلی عالی داشته باشد که دیوید کیج این را به خوبی رعایت کرده است. Beyond: Two Souls، عنوانی است که به ما یادآوردی میکند قدرت بیشتر، دردسرهای بیشتری نیز به دنبال دارد و یک زندگی معمولی، بسیار بهتر از یک زندگی سخت در کنار موجودی است که قدرتمند است و میتواند تا حدودی سختیها را آسان کند. عنوان Beyond Two Souls، به داستان بسیار زیبا و متفاوت، در رتبه ۲ این لیست جای میگیرد.
۱- The Witcher Series
سری The Witcher، از ارزشمندترین عناوین ساخته شده در صنعت بازیسازی هستند. سری که توسط سازندهای بسیار ماهر و کاربلد به نام سیدی پروجکت رد (CD Project RED)، ساخته شده و دارای عمیقترین و درگیر کنندهترین داستان است. داستانی زیبا با شخصیتهایی کاملاً منحصر به فرد به یادماندنی. در ویچر، شخصیتپردازی حرف اول را میزند و به کاملترین شیوه موجود طراحی شده است. شما حتی با یک شخصیت غیرقابل بازی که در ماموریتهای فرعی میبینید نیز به طور کامل ارتباط برقرار کرده و احساسات وی را درک میکنید! شخصیتپردازیها، بسیار عالی است و شخصیتهای داستانی، به ویژه گرالت، شخصیت پردازی بینظیری دارد و هیچ ایرادی در شخصیتپردازی وی وجود ندارد. البته شخصیت او را تا حدود زیادی بازیباز با انتخابها و اعمالش شکل میدهد. شما میتوانید با انتخابهایتان، نظر مردم را در مورد ویچرها عوض کنید! بیشتر افراد فکر میکنند که آنان افرادی بیاحساس، سرد و خونریز هستند و به هیچ چیزی غیر از کشتن اهمیت نمیدهند. شما میتوانید با انتخابهایتان این ذهنیت را به طور کامل عوض کنید و یا آن را بدتر کنید! میتوانید کاری کنید که همه از ویچرها متنفر باشند! یا میتوانید کاری کنید که همه آنان را دوست داشته و برایشان احترام قائل باشند. داستان سری ویچر، دنیایی را ارائه میدهد که در آشوب غرق شده است. داستان درباره یک ویچر (ویچرها افرادی هستند که تحت آزمایشهایی قرار گرفته و جهش یافته شدهاند. بیشتر آنها سرد و عاری از احساسات هستند زیرا احساساتشان زیر آزمایشات مهر و موم شده است) به نام گرالت (Geralt) است. او در این دنیای آشوب زده، انتخاب میکند که با چه کسانی همپیمان باشد. البته این اتفاقات ابتدایی و رخ داده در نسخه اول است. نسخه دوم اتفاقات را گامی به جلو برده و نسخه سوم، آن را با شکوهی فراوان به پایان میرساند. برترین نسخه سری، همان نسخه سوم است. نسخهای که قرار است پایانی بر داستان گرالت باشد. در این نسخه آشوبها به اوج خود رسیده و قتل و کشتارهای حکومتهای بزرگ، جنگهایی غیرضروری و قتلهایی مرموز، آن را فرا گرفتهاند. گرالت در ابتدای این نسخه به همراه دوست قدیمیاش وزمیر (Vesemir) به دنبال ینفر (Yennefer) میگردند. او قبلاً نامهای به گرالت فرستاده و مکان ملاقاتشان را تایید کرده بود ولی به خاطر دوری از جنگی که در بین دو حکومت نیلفگارد (Nilfgaard) و ردانیا (Redania) صورت میگیرد، مجبور به فرار از منطقه میشود. بالاخره ینفر گرالت را پیدا کرده و به او میگوید که امپراطور نیلفگارد، کار مهمی برای وی دارد و بایستی همراه او به وزیما (Vizima) بیاید. وزیما پایتخت حکومت فتح شده تامریا (Tameria) است. در راه، آنها تحت حمله گروهی از هیولاها که خود را وایلد هانت (Wild Hunt) مینامند قرار میگیرند. سربازهای همراه ینفر در جنگ کشته میشوند ولی خود او و گرالت موفق میشوند از چنگ آنها بگریزند. در وزیما، امپراطور نیلفگارد، امیر وار امرس (Emhyr var Emreis) به او ماموریت پیدا کردن سیری (Ciri)، دختر خونی امپراطور و شاگرد و دخترخوانده گرالت را میدهد. وایلد هانت به دنبال سیری است و آنها قصد دارند از قدرت وی برای منافع تاریک و شرورانه خود استفاده کند. آنها افراد خونریزی هستند که برای پیدا کردن سیری به هیچ کسی رحم نمیکنند. در بازی به وضوح جنایتهای آنان اعم از کشتن افراد بیگناه و آتشزدن دهکدهها دیده میشود. ماموریت گرالت این است که قبل از گروه وایلد هانت، سیری را پیدا کند. بازی داستان بسیار جذابی دارد و به مرور جذابتر نیز میشود. داستان بازی به حدی عالی است که حتی ماموریتهای فرعی نیز بسیار عالی طراحی شده و برخی از آنها داستانی بسیار درگیر کننده و جذاب دارند. سری ویچر، به راستی لایق بودن در رتبه اول مقاله هستند؛ زیرا با ارائه داستانی بسیار متفاوت و زیبا و آزاد گذاشتن بازیباز برای انتخاب، با کل عناوین سبک نقشآفرینی تفاوت قابل توجهی دارند. این سری، در رتبه اول مقاله جای میگیرد و دارای بهترین داستان در بین عناوین موجود در مقاله است.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
- این ۱۵ ویژگی منحصر به فرد GTA 6 را به یک تجربه خیرهکننده تبدیل خواهند کرد
نظرات
یک سوال اینجا پیش میاد journey دقیقا کجاست؟
واقعا tlou مستحق این بود که جزو سه تای اول باشه
داستان ماقیا ۱ بهترین داستان کل تاریخ گیم بود از نظر من
ویچر بهترین و احساسی ترین داستان بازی رو داشت
کلا داستان احساسی بود اونجایی که تریس میره اشک تو چشات جمع میشه اونجایی که سیری و پیدا میکنی یکی از بهترین صحنه ها بود واونجایی که رفیق قدیمیت vesmir میمره نهایت احساس بود من واقعا گریه کردم
با اینکه خیلی پیاز داغشو زیاد میکنید ولی شاید شوکه کننده ترین صحنه بازی( احساسی یا گریه اور نه شوکه کننده ) از نظر من همون مرگ vesmir بود
واااات د فاااااا
کریتوس کبیر کو پس 😐
لیست بدی نبود بلاخره هر کس نظری داره بازیهایی میتونست تو لیست باشه که نبود و بازیهایی هم میتونست رتبشون بهتر باشه در کل ممنون از زحمات شما نویسنده محترم
بسیار مقاله زیبا و با ارزشی بود
وابنگونه شد که بیش از ۴۰۰ ساعت ویچر ۳ یادم نمیاد هیچکدوم از ماموریتهای فرعیشم خستم کرد باشن کسل کننده شده باشن شاید فرعیارم یک به یک به خاطر دارم اصلا چندصدتا بود :دی هر نقطه اط مپرو باید میگشتم ای خدا که چقدر سر پیدا کردن فرمولهای سخت مخصوصا زره و شمشیر مپو زیرو رو مردم الان دی ال سی جدیدشو دارم بازی میکنم .
تا وقتی به متال نرسیده بودم نظر خاصی نداشم اما جدا هالف اف لایف بهتر بود داستانش از متال؟ همین مقاله های سایتو زیرو رو کنیم همه میگن کتال بهتره حتی میتونست دوم سومم باشه هستن خیلیا که میگن شایستگی اول شدنم داره هیچ جای برای رستگاری بیگ باس وجود نداره در هیچ زمانی پدر و پسر از چنگال جنگ نخواهند گریخت وقتی جنگ میاد گلوله هم دنبالش میاد!!!
بایوشاکو که همین عکسه به تنهایی میتونه تفصیر بکنه پارادوکسهای که تو بازی خیلی زیبان عشق و نفرت در کنار همن عشق دنیای ایده ال و نفرت مردمانش هرج و مرجش و پایانش .بیوند سوالزم جدا فک کنم با جودی بزرگ شدیم با جودی تو گنجه زیر پله ها شکنجه و زندانی شدیم با جودی گوشه گیر شدیمو بزرگ شدیم.
واقعا عالی بود گیمفا
Half life درسته
سلام دوستان
من بازی دیسآنرد دو لیمیتد ادیشن رو پیش خرید کردم
به نظرتون کار درستی بود؟چون من تا حالا دیسآنرد بازی نکردم
لیست منطقی بود
ولی بایوشوک مخصوصا اینفینیت حقش بود دوم باشه
ینی مقالش خیلی مضخرف بود تقریبا کلی بازی قشنگو نگفتین مثلا جای ac2 یا god of war خالیه و میشد راحت جایگزینشون کرد با half life یا final fanta یا ام که alan wake
این مقالرو ادم میخونه فک میکنه با یه نیمه نوب طرفه
جای ویچرم نباید اول بود
البته میتونست دوم باشه
به نظرم Assassin’s Creed II هم حتما باید میبود تو این لیست …
سری بازی Fable کو؟؟ داستانش این سری بازی واقعا عالی بود مخصوصا اولین نسخش که جاشون خالیه…
نویسنده
من نمیدونم تویه این مقاله شما صرفا یک نسخه ی فرانچایز رو نگاه کردین یا نه ولی اگر منظورت کل سری بوده که واقعا موندم چطور اسم خودتو گذاشتی مقاله نویس که داستان تک محور ویتچر رو بهتر از سریه متال گیر دونستی!!واقعا شرم آوره!!واقعا شرم آوره
ویتچر داستان تک بعدی داشت که با حاشیه هایی بی تاثیر پوشش پیدا کرده بود و بهیچ عنوان احساسات و الهامات احساسی در کاکتر بازی وجود نداشت!!!وقتی وزیمیر دوست و یار همیشگیه گرالت میمیره اون فقط یه ذره غمگین میشه و دریغ از ذره ای ناراحتیه بیشتر
واقعا مقاله ی بسیار ضعیفی بود!بسیار ضعیف