ماسکهای دروغین شادی | نقد و بررسی نسخه Early Access عنوان We Happy Few
شادی، خنده، خوشحالی و زندگی بدون دغدغه، ترس و مشکل، از آرزوهای بشریت است. هر انسانی بدون استثنا چنین آرزوهایی را دارد و در صدد به تحقق پیوستن آنها تلاش میکند. هر انسانی میخواهد در راحتی زندگی کرده و عمرش عاری از مشکل و دردسر باشد یا به اصطلاح زندگی به کامش باشد. هر کس دیدگاهی از خوشحالی و شادی دارد و نظر همگان یکی نیست. ولی میدانیم هدف همه، رسیدن به آن است. تلاش، کوشش و سختی کشیدن را میتوان بهترین راه رسیدن به خوشبختی و شادی نامید. البته شادی را از هر راهی میتوان به دست آورد؛ حتی با زجر دادن دیگران و گرفتن چیزهایی که برایشان عزیز است. هرکس شادی را دوست دارد ولی شادیی که بر پایه دروغ باشد را کم کسی تایید میکند. قطعاً هیچ بشری علاقه ندارد چشمش بسته باشد و هرچیز بدی را از دید دیگری ببیند. کسی نمیتواند مشکلاتش را حل نکرده، فراموششان کند و فکر کند اصلاً وجود نداشتهاند. کسی قبول نمیکند که در جهنم باشد ولی آن را بهشت ببیند. ولی این قاعده در مورد مردم شهر ولینگتون ولز (Wellington Wells) صدق نمیکند. مردم آن شهر، شادی دروغین را به معنای واقعی تجربه میکنند. هیچکس به اطرافش توجه ندارد و با خوردن مخدری به نام قرص شادی (Joy Pill)، زندگی و دنیا را رنگارنگ و شاد میبیند. جنگی وجود ندارد، مشکلی نیست و همه به راحتی زندگی میکند. چه دنیای آرام و زیبایی! ولی در این دنیا، مردم به حدی کور شدهاند که وقتی کسی جلوی چشمشان میمیرد، آن را نمیبینند. آنها زندهاند ولی در اصل زندگی نمیکنند فقط دروغی را که کسانی به آنها میدهند، به عنوان حقیقت باور میکنند. بودن در چنین دنیای تاریکی، چقدر سخت است. کسی را حس نکردن، متوجه نشدن و تعجب نکردن، از افراد آنجا گرفته شده و به انساننما تبدیل شدهاند. افرادی که به جز خنده بر روی لبانشان، حس دیگری ندارند و میتوان گفت احساساتشان، کشته شده است. اگر شما بودید، چه کار میکردید؟ آیا فرار را بر قرار ترجیح نمیدادید؟ این کاری است که آرتور هستینگز (Arthur Hastings)، شخصیت اصلی عنوان We Happy Few سعی در انجام آن دارد.
We Happy Few را میتوان ایدهای ناب، جذاب و رنگارنگ بیان کرد. عنوانی که توسط کمپالشن گیمز ( Compulsion Games) ساخته و منتشر شده است، عنوانی است که سعی دارد روایتی ساده ولی عمیق و پیچیده را، در دل دنیایی جدید و رنگارنگ که تماماً ایده سازنده بوده است، بیان کند. عنوانی مستقل یا به اصطلاح Indie، که سعی دارد خاطرات ما از تجربه شاهکاری به نام Bioshock را زنده کند. We Happy Few، از ابتدای معرفی خود، بسیار شبیه به شاهکار کن لوین (Ken Levin)، یعنی Bioshock بود. شاهکاری که از نظر داستانی پیچیده، طراحی خاصی نیز آن را فرا گرفته بود. عنوانی که در ۳ نسخه، دو شهر را معرفی کرد که نمونه آن در صنعت گیم دیده نشده بود. دو شهر که در عین سادگی، ایدهای ناب، ماجراهایی شنیدنی و روایاتی فوق العاده را در دل خود جای داده بودند. We Happy Few نیز با معرفیش و نمایش ولینگتون ولز، نشان داد که ایدهای ناب دارد. در زیر به نقد و بررسی نسخه Early Access عنوان We Happy Few که به تازگی منتشر شده است میپردازیم.
قصه شهر دروغین شادیها
داستان این عنوان را میتوان برترین بخش و بزرگترین نقطه قوتش اشاره کرد. بازی از دفتر کار شخصیت اصلی که نامش آرتور هستینگز است شروع میشود. او مسئول بررسی محتوای روزنامهها و تایید نشر آنهاست. او اتفاقی چشمش به روزنامهای میخورد که در مورد او و برادرش توضیح داده است. روزنامه قدیمی به نظر میرسد. آرتور صداهایی را میشنود، انگار خاطرات آن دوران به سراغش میآیند. او به سراغ کشوی میزش رفته و سعی میکند قرص شادی را استفاده کند. در این جا تصمیم با بازیکن است که خاطره را به یاد آورده و یا قرص را مصرف کند. سیستم تصمیم گیری، بخش مهمی از بازی را تشکیل میدهد و شما برخی تصمیمات مهم را میگیرید که روال بازی را متفاوت میسازد. بعد از گرفتن تصمیم، یک زن با ماسکی سفید وارد اتاق میشود و از شما در مورد مصرف قرص سوال میکند. آرتور پاسخ میدهد که قرصش را مصرف کرده است. سپس زن میگوید که زود آماده شود و بیرون بیاید. شما کنترل آرتور را به دست میگیرد و باید یک منبع انرژی برای دستگاهتان پیدا کنید. بعد از این کار دوباره به سراغ تایید روزنامهها میروید ولی این دفعه، تایید محتوای آن در دست شماست! البته این تصمیم تاثیر چندانی در بازی ندارد. بعد از پایان میتوانید از اتاق خارج شوید. زمانی که به راهرو میروید، در یکی از اتاقها دو فرد ماسکدار را مشاهده میکنید؛ یکی از آنها به شانه دیگری چاقو میزند! سپس فرد چاقو خورده شما را از پنجره دیده و برایتان دست تکان میدهد. فرد دیگر فوراً سراغ پنجره رفته و آن را میبندد.سپس شما به میزی میرسید که عدهای دیگر از ماسکداران دور آن جمع شدهاند. آنها یک عروسک را روی میز گذاشتهاند و به آن ضربه میزنند تا بشکند و شکلاتهای درونش بیرون بریزد. بالاخره عروسک میشکند ولی ناگهان دید عوض میشود! آن عروسک در واقع یک موش مرده است و ماسکداران در واقع به جای خوردن شکلات، از گوشت نپخته آن میخورند! سپس یکی از آنها با دیدن رفتار شما فریاد میزند او آگاه (Downer) شده است! (آگاهان، افرادی هستند که قرص شادی را مصرف نمیکنند و از حالت مخدر آن خارج شده و به خود عادیشان باز میگردند. این افراد توانایی دیدن حقایق، مانند آن عروسک را دارند.) سپس پلیس را خبر میکنند. شما از دست پلیس فرار میکنید ولی آنها سرانجام شما را گیر انداخته و به محلی که اختصاصاً به آگاهان نسبت داده شده میبرند. آنجا مانند ولینگتون ولز است ولی خانههای متروکه و افراد افسرده و گاه دیونه در آن نگه داری میشوند. بعد از آن، هدف اصلی شما پدیدار میشود. فرار از ولینگتون ولز. داستان در همین ابتدا جذابیت خود را نشان داده است و بازیکن به ادامه آن به شدت ترغیب میشود. البته یک مشکل کوچک در داستان دیده میشود و آن نبود هیچ شخصیتی است! به غیر از آرتور، هیچ کس دیگری وجود ندارد و او دوست، یا حتی دشمن مشخصی ندارد! آگاهان، افراد ماسکدار و پلیسها دشمن محسوب میشوند ولی رئیسی ندارند! هیچ کسی وجود ندارد که از آن به عنوان دشمن اصلی یاد شود و هیچ شخصیتی وجود ندارد که از آن به عنوان دوست یا صرفاً یک همراه یاد کنید! البته این را نمیتوان نقطه ضعف حساب کرد. بازی صرفاً با این کار به شما نشان میدهد که تنهایید و هیچ همراهی ندارید.
شخصیت پردازی نیز متاسفانه چنگی به دل نمیزند. دیگر شخصیتها که NPC محسوب میشوند ولی آرتور حداقل بایستی شخصیت پردازی مناسبی برایش صورت میگرفت که متاسفانه این چنین نیست. در بازی حتی اسم او را نیز به زور میدانید و آن نیز به کمک تابلویی که در ابتدای بازی در اتاقش نصب شده است! ما صرفاً هیچ اطلاعی در مورد وی نداریم تا بخواهیم کنترلش را به دست بگیریم! بازی متاسفانه اطلاعات اندکی در مورد محیط به ما داده است و تنها چیزی که از ما میخواهد فرار از آن جاست. هیچ اطلاع دیگری دیده نمیشود. البته قابل ذکر است این نسخه کامل نیست و تنها ۵۰ درصد داستان را دارا است! شخصیت پردازی نامناسب آرتور و برخی مشکلات ریز را شاید بتوان گفت به این خاطر است. و البته بازی پایان ندارد تا زمانی که نسخه عامل عرضه شود و شما فقط میتوانید نصف داستان را تجربه کنید. بخش داستانی بازی را قطعاً میتوان برترین بخش بازی نامید. درست است که مشکلاتی دارد ولی در مقایسه با دیگر بخشها، کم نقصترین بخش بازی است.
دنیای رنگارنگ شادی، دنیای مرده غمها
گرافیک بازی، بیشتر بر روی بخش هنری تمرکز دارد تا فنی. البته خوشبختانه این بخش زیبا از آب در آمده و محیطی به یاد ماندنی و رنگارنگ را برای تماشا به وجود آورده است. طراحی خانهها، گیاهان و خرابهها، بسیار عالی شکل گرفته و در اوج زیبایی خود هستند. ولی مشکلی که در بخش گرافیک وجود دارد، طراحی بسیار بد افراد آگاه شده یا به اصطلاح آگاهان است. بیشتر آنها مانند هم هستند و طراحی مشابهی دارند. قیافهشان به شدت بیکیفیت است و اصلاً حرفی برای گفتن ندارد. از طرف دیگر لباسهایشان تا حدودی خوب طراحی شده است. پارگی و دیگر مشکلات آن به خوبی به چشم میآید و ظاهر افسرده آنان را به نمایش میگذارد. طراحی افراد ماسکدار و شاد که شهروندان اصلی ولینگتون ولز محسوب میشوند، کاملاً برعکس آنان است. گرچه همه ماسکهای مشابهی به چهره زندهاند ولی لباسهای کاملاً اشرافی مانندی به تن دارد. این دقیقاً نقطه تضاد آنان با افراد آگاه شده است. حتی دو منطقه نیز بسیار متفاوتاند! منطقه اصلی کاملاً درخشان و زیبا کار شده در حالی که منطقه افراد آگاه شده ویرانهای بیش نیست. خیابانها سنگفرشهایشان شکسته و خانهها همه ویران شده است. هیچ خانهای که به طور کامل سالم باشد در آنجا وجود ندارد. از طرفی باغها و درختان زیبایی بعضی گوشه و کنار آن را در بر گرفتهاند و تا حدودی رنگ زندگی را در آن دمیدهاند. ولی متاسفانه طراحی آب به شدت ضعیف و تکراری است. اصلاً هیچ گونه جذابیت و کیفیتی ندارد و به مانند یک مایع به دردنخور و ناشناخته در اطراف دو منطقه دیده میشود. وقتی به انتهای یک منطقه میرسید، میتوانید شکل تپهوار آن را تماشا کنید. همه مناطق تپهوار هستند که بسیار عجیب و تا حدودی زشت است!
هر چقدر که بخش هنری زیبا و عالی ساخته شده باشد، بخش فنی این گونه نیست. باگها، برخی بافتهای به شدت معمولی و ضعیف این بخش را بسیار بد جلوه دادهاند. باگ اجساد یکی از شایعترین آنها است. زمانی که فردی را به قتل میرسانید، جسد او مانند تودهای اضافی به زمین میافتد و وقتی سعی میکنید آن را حمل کنید، بیشتر اوقات دچار باگ میشوید. بافتهای ضعیف نیز هستند که به بازی صدمه زدهاند. زمانی که از کوله پشتی خود آیتمی را حذف میکنید، به زمین میافتد. در این حال بسیار بیکیفیت میشود؛ حتی بعضی از آنها بعد از انداختن شبیه چیزی که در کوله پشتی بودند به نظر نمیرسند! حتی اگر آیتمی را بر روی زمین خونی بیندازید، در نهایت تعجب میبینید آن آیتم نیز خونی میشود! خصوصاً اگر آیتم یک لباس مانند کت و شلوار باشد. متاسفانه باگهای بازی گاهی آزار دهنده نیز میشوند و اگر چنین مشکلاتیی گریبانگیر بخش گرافیک نبود، قطعاً میتوانستیم آن را یکی از بهترین بخشهای بازی بنامیم. طراحیهای زیبا و پر جزئیات آن، تضاد افراد آگاه شده و افراد ماسکدار، تضاد دو مطنقه و …، همه و همه از زیباییهای بخش گرافیک است که میتوان آن را تحسین برانگیز نامید. در کل بخش گرافیک، با وجود ساخته شدن با موتور قدرتمند Unreal Engine 4، زیاد چنگی به دل نمیزند و بافتهای بیکیفیت و مشکلات فنی زیبایی بخش هنری را نیز تا حدی از چشم مخاطب دور کردهاند. امیدوار بودیم عنوانی که با این موتور ساخته میشود، از نظر فنی نیز بینقص باشد ولی متاسفانه مشکلات فنی به قدری در عناوین جدید زیاد شده است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
فرار از آرمان شهر دروغین
گیمپلی، پر ایرادترین بخش بازی است. گیمپلی نشان میدهد که سازنده هدفهایی داشته که با داستان بازی جور نبوده است. یکی از هدفهای سازنده، جهانباز (Open World) بودن بازی است. یک عنوان با چنین داستانی، به هیچ وجه نیاز ندارد که جهان باز باشد. جهان باز بودن به تمام اجزای گیمپلی صدمه زده و تجربه بازی را خستهکننده کرده است. درست است که بازی نقشه دارد ولی نقشه آن بسیار ساده و پر از مشکل است. حتی زمانی که نقشه باز میشود، میتوان گفت سرعت بازی کند شده و زوم کردن نقشه تا حدودی غیرممکن است! مرحلهها نیز در بازی وجود دارند و تا حدودی به آن حالت یک عنوان نقشآفرینی دادهاند. این بخش میتوانست بسیار زیبا باشد و با دارا بودن یک نقشه کوچک (Mini Map)، مراحل را نمایش دهد ولی متاسفانه وقتی یک ماموریت فرعی را شروع میکنید اصلاً نمیدانید چه کاری بایستی انجام شود! حتی با خواندن جزئیات مرحله نیز اطلاعات زیادی به دست نمیآورید و صرفاً نمیدانید چه کاری باید انجام دهید.
مبارزات بازی نیز به هیچوجه جذابیتی را که به نظر میرسید ندارند. آنها بسیار مصنوعی طراحی شدهاند و اصلاً لذت بخش و جذاب نیستند. حتی خون نیز در آن نقشی ندارد و تنها دو یا سه قطره دیده شده و سپس ناپدید میشود. سلاحها همه یک نوع سبک مبارزه دارند و اصلاً عوض نمیشوند؛ حتی تنوع مناسبی هم ندارند. مبارزات اصلاً سخت نیست ولی دشمنان بسیار قوی هستند و با ضربههای متعدد نیز نمیمیرند! اگر بازی سخت بود و شما با ضربات آنان صدمه زیادی میدیدید قابل قبول بود ولی حتی اینگونه هم نیست و این فقط در ظاهر است! بازیکن زمانی که میخواهد آیتمی را پیدا کند کاملاً سردرگم میشود و نمیداند کجا را بگردد! خانههای متروکه نیز سخت هستند باید به صورت مخفی کاری به درون آنان نفوذ کرد. متاسفانه مخفی کاری نیز مناسب کار نشده است. دشمنان فوراً شما را میبینند و شروع به داد و فریاد میکنند. حتی بعضی از آنها به صورت کاملاً اتفاقی در خیابان با هم درگیر شده و سپس به شما حمله میکنند! در یکی از مراحل فرعی دیده شد که ۴ نفر از آنان با چماقی بزرگ به یک پمپ آب حمله کرده بودند و شما بایستی پمپ را تعمیر میکردید؛ بلافاصله بعد از تعمیر پمپ این ۴ نفر به جان هم میافتند! اگر یکی از آنها بمیرد کافیست مقداری دور شوید و وقتی که بازگردید هر ۴ نفر صحیح و سالم هستند و دوباره مبارزه میکنند! خوشبختانه در بازی بخش کرفتینگ و ساخت برخی آیتمها استفاده کرد که بخش نسبتاً خوب و بدون مشکلی است. آیتمهای جذابی نیز برای ساختن وجود دارد. استفاده از آیتمها نیز بخش جذابی است. زمانی که آیتمهای شفابخش یا خوراکی را استفاده میکنید انیمیشن استفاده از آن پخش میشود و ما عملاً شخصیت اصلی را میبینیم که غذا را میخورد. گیمپلی را میتوان بخشی درخشان ولی پر از مشکل خطاب کرد. مشکلات و استفاده از بعضی المانها که سازنده سعی کرده در بازی بگنجاند گیمپلی را دچار نقص کرده است. مشکلات و کار نکردن بر روی برخی بخشها، حتی از ارزش تکرار آن نیز کاسته است و بعد از کمی پیشروی، حوصله ادامه آن برای بازیباز باقی نمیماند زیرا بازی نه معمایی است و نه ساده! بازی به معنای کامل بازیکن را سردرگم میکند و مجموعهای از کارهایی که حتی لازم نیست را برای او رقم میزند.
نجوای پاد آرمان شهر تاریک
موسیقی بازی نیز ضعف دارد! اول بازی در منو و نمایش لوگوها، موسیقی جذاب و گوشنوازی شنیده میشود ولی تنها در منو است! زمانی که وارد بازی میشوید هیچ موسیقی شنیده نمیشود. صحنهها چه مبارزه باشد و چه صحنه عادی، هیچ چیزی شنیده نمیشود که اسمش را بتوان موسیقی نهاد. این ضعف بسیار بزرگی برای چنین عنوانی است و قطعاً بازی میتوانست موسیقیهای لذت بخش و جذابی داشته باشد که به مانند موسیقی منو، مناسب جو بازی باشد. صداگذاری نیز مشکلاتی را دارا است. صدای شخصیت اصلی برترین صدای بازی است و در هر حالتی مناسب با احساساتش است. ولی صدای بیشتر افراد تکراری است! حتی کلماتی که بیان میکنند نیز تکراری است و چیز جدیدی در محتوای آن دیده نمیشود. در کل بخش موسیقی و صداگذاری نیز نتوانست آن طور که باید ظاهر شود و مشکلات متعدد آن را از دید بازیباز منحرف کرده است.
پایانی بر شهر دروغین خندهها
عنوان We Happy Few، یکی از موردانتظارترین عناوین سال ۲۰۱۶ بود که قرار بود با ارائه داستانی زیبا، به مانند Bioshock درگیر کننده و فلسفی باشد. خوشبختانه در بخش داستان موفق شد ولی در دیگر بخشها، این عنوان حرفی برای گفتن ندارد. میتوان امیدوار بود که این نسخه Early Access است و نسخه اصلی این گونه نخواهد بود. سازندگان وعده دادهاند که نسخه اصلی، بسیار بهتر از این خواهد بود و ما نیز امیدواریم این گونه باشد. متاسفانه این نسخه از We Happy Few، به غیر از داستانی زیبا و گرافیک هنری خوب، چیز دیگری برای گفتن ندارد و در بیشتر بخشها نامناسب عمل کرده است. اگر سعی در روایت داستانی زیبا داشته است، قطعاً عالی عمل کرده ولی دیگر بخشها از جذابیت و کیفیت این بخش کاستهاند و آن را تا حدودی از چشم بازیباز گرفتهاند. این نسخه به افرادی که به دیگر بخشها توجه ندارند و داستانی غنی و فلسفی را میخواهند بسیار پیشنهاد میشود ولی اگر ذرهای به بخشهای دیگر اهمیت میدهید این عنوان نمیتواند انتظاراتتان را برآورده کند و تجربه خوبی باشد.
پر بحثترینها
- اینترگلکتیک، کانکورد، ناتی داگ؛ در اتاق فکر سونی چه میگذرد؟
- گزارش: طراحی سختافزار پلی استیشن ۶ برخلاف نسل بعدی ایکس باکس، به پایان رسید
- حساب توییتر پلی استیشن باعث ترند شدن دوباره Bloodborne Remake شده است
- یوشیدا: Horizon Forbidden West در حد انتظارم نفروخت
- یوشیدا: اگر خواهان بازی های انحصاری جدید PS5 هستید، بهتر است از ریمسترها حمایت کنید
- شایعه: اطلاعات فاش شده از GTA 6 توسط کاربری که ادعا میکند چندین ساعت از گیمپلی را دیده است
نظرات
وای خیلی بازی جالبیه و همینطور قشنگ راستی اگه کسی همچین جور بازی رو واسه x360 میدونه به من معرفی کنه ممنون میشم راستی بابت مقاله هم ممنون و راستی ولینگتون تو نیوزلند هستش و پایتخت نیوزلند هست در کل مقاله خوبی بود ممنون :pain:
bioshock
ممنون اقای قهرمانی بابت مقاله!از بازیش خیلی خوشم اومده جو جالبی بر بازی حاکمه! :inlove:
خواهش میکنم دوست عزیز.
جو بازی یکی از جالبترین بخشهاش هست! واقعاً زیبا و مخوفه.
خیلی ممنونم دوست عزیز. خوشحالم لذت بردید.
متاسفانه این عنوان به خوبی کار نشده بود ولی بنده به شما سری Bioshock رو معرفی میکنم که گیمپلی و گرافیکشون دارای مشکلات اندکی هستند و به شدت جالباند.
ببخشید بابات اسپم ولی بچه ها من نید فور اسپید ۲۰۱۵ رو داشتم برای ایکس باکس وان بعد با بازی پراجکت کارز لجند ادیشن پک بود و نو بود عوض کردم حالا ۳ تا سوال:
۱/خوب کاری کردم؟
۲/پراجکت کارز بازی خوبیه و به درد میخوره؟
۳/شما بازی هاتونو از کجا میخرین تو تهران؟
رفع اسپم:من عاشق این بازی هم رو ایکس باکس و هم روس پی سی تجربش میکنم 🙂 🙂
???Pas che shod
مقاله عالی بود جناب قهرمانی،و با این نقدی که شما کردید دیگه فکر نکنم بازی چندان با ارزشی به جز در زمینه داستانی باشه…
ممنونم. نظر لطف شماست.
متاسفانه همینطوره. البته میتوان خوشحال بود که این نسخه کامل نیست و بازی به مرور زمان کامل میشه. امیدوارم نسخه اصلی فاقد چنین مشکلاتی باشه.
نقد زیبایی بوداقای قهرمانی پس از مدتها امدم سایت همینو بگم برم :yes:
ممنونم.
نظر لطف شماست نسبت به بنده دوست عزیز.
ممنون آقای قهرمانی.امیدوارم نسخه اصلیش موفقیت های بیشتری کسب کنه
خواهش میکنم.
انشاالله! حیفه داستانای خوب بقیه بخشاشون خوب نباشه.
مقاله عالی بود دست شما درد نکنه
حتما باید این بازی رو تجربه کنم مخصوصا این که تو مایه های Bioshock هست
BioShock افسانه بود
یکی از بهترین های نسل ۷
ممنونم.
بله واقعاً بازی زیبایی هست و هنوز هم داستانش از نظر بنده از خیلی عناوین نسل ۸ بهتره.
این عنوان هم سعی در اقتباس از اون کرده و پاد آرمان شهری مثل اون ساخته.
bio shock حرف نداشت
راستی میخواستم بدونم که bioshick سال عرضش گوتی گرفت یا اصلا کاندید گوتی شد یا نه؟
نسخه اول گوتی شد نسخه های دیگه نامزد گوتی
———-
ممنون بابت مقاله.امیدوارم توی نسخه نهایی مشکلات رو بر طرف کنن.
خواهش میکنم بنده هم همینطور.
بایوشاک متاسفانه فقط یکی از نسخهها گوتی شد.
ممنون اقاى سامرند قهرمانى
نکات مثبت رو نوشتید داستانى زیبا و درگیر کننده
نکات منفى رو نوشتید روایت داستانى خسته کننده
مى خواستم بدونم روایت داستانى با خود داستان چه فرقى مى کنه ممنون مى شم جواب بدید :yes: :yes:
بعد نسخه ى کامل این بازى کى میاد؟
“مى خواستم بدونم روایت داستانى با خود داستان چه فرقى مى کنه”
روایت داستانی یعنی اینکه داستان به چه شکلی روایت میشه.
خود داستان خوب بوده ولی نحوه روایتش خوب نبوده.
روایت داستانی یعنی چجوری داستانت رو برای مخاطب تعریف کنی :heh:
روایت داستانی یعنی جوری که بازی سعی میکنه داستان رو برای مخاطب بازگو کنه! اگر این خوب نباشه تاحدودی به داستان لطمه وارد میشه.
نسخه کامل تاریخ مشخصی نداره و به مرور بازی آپدیت میشه.
ممنونم مطالعه کردین.
اقای قهرمانی خیلی خوبی بود این بازی من رو به یاد bio shock می انداره یادش بخیر :inlove:
درود
!Early Access
امروز طی همکاری های بسیار زیادی که با برخی کاربران گیمفا انجام داده ایم بلاخره داستان ((گیمفا – جنگ داخلی)) اماده پخش شده است – بخش مقدمه قرار گرفت و همینطور هم قسمت یک قرار گرفت و قسمت دو همین الان قسمت سه قرار گرفت برای درفایت روی نام کاربریم کلیک کنید
از اقای قهرمانی هم عذر میخواهم و اگر براشون ممکنه مطالعه کنند داستان رو نظرشون رو بگن و مچکرم از بررسیشون
با تشکر از همراهیتون
درود بر شما ممنون که نظر میزاری بهمون روحیه میده سعی میکنیم فردا قسمت چهار قرار بگیره
داستان عالی بود :-))
اقای قهرمانی من فکرمیکردم بازی موفق تر بشع چرا اینطور شد :pain:
این مثله یه نسخه آلفا یا بتا میمونه. مشکلات به استودیوی سازنده گزارش داده میشه و اونا هم حلش میکنن.
تنها چیزی که نمیشه تغییرش داد داستانه که داستانش هم عالیه.پس نگرانی ای وجود نداره.
نگران نباشید عالی میشه. این نقد هم میشه گفت نسخه ی آلفا نقد کامل هست! 😀
انشاالله بعد از بازی کردن نسخه اصلی مشخص میشه که بازی خوبه یا بد. این نقد فقط در رابطه با این نسخه و مشکلاتش بود یه جورایی چیزایی بود که سازنده بایستی رفع کنه.
خواهش میکنم دوست عزیز.
بله بنده هم همینطور. خیلی بازی زیبایی هست سری بایوشاک.
البته حالا خیلی مونده تا عرضه ی نسخه ی اصلی بازی
این بازی رو خیلی دوست دارم امیدوارم مشکلاتش رفع بشه تا اون موقع و بازی خوبی بشه
یه اقتباس از رمان ۱۹۸۴ جج اورول توی زمینه ی گیمه
بله متاسفانه سازندگان سیاست تاحدودی سخت رو برای انتشار بازی در نظر گرفتن.
بله دقیقاً! حتی اسم شخصیت هم از روی رمان گرفته شده.
خسته نباشی اقای قهرمانی :yes: :yes:
مطمئنن توی نسخه اصلی خیلی از مشکلات بازی رفع میشه و جای نگرانی نیست
ممنونم دوست عزیز.
بله حتماً این طوری خواهد بود سازندگان سفارش کردن کوچکترین مشکل دیده شده رو گزارش بدیم.