۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا
۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا
۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا
۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا

۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول)

Unknown
۰۹:۰۰ ۱۳۹۵/۰۳/۰۵
۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا

آوانگارد بودن و گرایش فراوان «متال گیر سالید ۵: فانتوم پین» به فلاسفه و گفته‌ها و حکایت‌هایشان، و همچنین وارد شدن فاز نهایی «متال گیر» در هزارتوی تراوشات مغز غامض و ملفوف با پیچیدگی‌های فیلسوفی مثل فردریش نیچه و هل دادن ذهن مخاطب به آینده‌بینی پوچ‌گرای جورج اورول، که فقط می‌خواهد خوی خردگرایی مخاطب را برای کندوکاو در مفاهیم ناشناخته‌ها بیدار کند و تضاد زیاد بازی در مینمالیسم و ساده‌گرایی، و همین‌طور روایت گنگ و درهم‌تنیده‌اش که به‌خودی‌خود مسبب هزاران فرضیه و توهم توطئه‌ی گوناگون است، باعث شده تا متال گیر سالید ۵ را در زمره‌ی بازی‌های پرحاشیه‌ای قرار دهیم که معنای حقیقی «حقیقت» و «دروغ» را به مفهومی غیراخلاقی به چالش می‌کشد و هیچ سیاست غلطی از تیغ برنده‌ی اعتراض و انتقادهای عیب‌جویانه‌ی زیرپوستی‌ و حتی مستقیمش در امان نیست. هیدئو کوجیما یک متروانسن چیره‌دست است که خیلی خوب بلد است با میزانسن و چیدمان صحنه‌های بازی‌اش مخاطب را گیج کند. او معادلات و پرده‌هایی که امضایش محسوب می‌شدند را کنار زده تا به آن‌ور پرده‌ی نازک کم‌تر دیده شده‌ی «پیچیده‌گویی» برسد؛ و حالا این وطیفه‌ی مخاطب است تا این «پیچیده‌گویی» را به وهله‌ی «ساده‌گرایی» برساند. فانتوم پین نه آمده تا مخاطب عام را سیراب کند و نه مخاطب خاص و متال گیری خودش را. فانتوم پین را فقط زمانی می‌شود فهمید که بی‌خیال دیدِ روتین ۴=۲+۲ شویم و موضوع‌هایی که به آن تن داده‌ایم و دیگر برای‌مان قانون‌هایی لازم‌الاتباع شده‌اند را فراموش کنیم. باید این بار عقل در مقام ابزار بقای فرد را بر پایه‌ی دوگانه‌باوری یعنی ۵=۲+۲ پی‌ریزی کنیم.

btljwcz

Two plus two equals five

نکته اول: اگر هنوز متال گیر سالید ۵: فانتوم پین را تمام نکرده‌اید به‌هیچ‌وجه هوس خواندن متن زیر را نکنید.

نکته دوم: هیچ‌کدام از یک مطالب مطرح شده تاْیید شده نیستند و صرفاً فرضیه‌ها و تفسیر‌هایی‌اند از سوی نویسنده و موضوعات ساب‌ردیت Never Be Game Over.

از طرف مردی که دنیا را ترول کرد

پایان متال گیر سالید ۵: فانتوم پین با مهر دروغینی به اسم «حقیقت» که روی پیشانی‌اش بود باعث شد تا با تحمیلی دروغین، تصور کاذبی مبنی بر این داشته باشیم که با پایانی صادق روبه‌رو هستیم و هیچ خبری از خقه‌بازی و شیرین‌کاری‌های همیشگی هیدئو کوجیما نیست. اما تناقض‌های پایان آن‌قدر زیاد بود که طرفداران را به تئوری‌پردازی‌های فوق‌العاده عجیب و مغزآب‌کن واداشت. اگر معتقدید پایان «فانتوم پین» به شما هیچ حقه‌ای نزده و همه‌چیز سر جای خودش است بی‌خیال این متن شوید. اما اگر علاقه‌مند به تئوری‌پردازی هستید و فکر می‌کنید فانتوم پین حرف‌های بیش‌تری در دلش جا داده به‌جای درستی آمده‌اید.

«دوگانه‌باوری یعنی قدرت نگه‌داشتن دو باور کاملاً متناقض در یک ذهن و پذیرفتن آن‌ها به‌طور همزمان.» 

― جورج اورول، ۱۹۸۴

همان‌طور که حدس زده می‌شد، فرجام بازی یک پایان باز بود که کل مجموعه و بخش‌های قبلی بازی را تحت‌الشعاع قرار داد. حتی خود کوجیما هم در توئیتر رسمآً چنین چیزی را تاْیید کرد و گفت این بازی‌کن‌ها هستند که فضای خالی بازی را با تفکر هم‌دیگر پر می‌کنند. کنجی یانو در پاسخ به پرسش وب‌سایت فامیتسو درباره‌ی این‌که بازی‌کن‌ها چه‌طوری می‌توانند فضای خالی‌ای که کوجیما به آن اشاره کرده را پر کنند می‌گوید:

«خب این سؤال سختی بود برای شروع [با خنده]. فکر می‌کنم همون‌طور که آقای کوجیما گفتن باشه؛‌ یعنی این یک فضای خالی هست و هرگز هم پر نمی‌شه. یک قهرمان همیشه توی اون فضای خالی هست اما می‌شه توی این فضای خالی که در قلب بازی قرار داره، پیشروی کرد. یکی از منابع الهام بزرگ متال گیر سالید ۵، رمان موبی‌ دیک بوده که [تو چاپ اول هم ناقص عرضه شد] و حول‌ومحور این رمان پیرامون نهنگی سفید می‌چرخید؛ حیوانی که نماد فضای خالیه.»

در ادامه همراه گیمفا باشید تا بلکه این چاله‌‌های داستانی را کمی سیمان‌ریزی کنیم. ولی قبلش بد نیست تا پایان مبهم بازی را از آن دیدی که خودِ بازی به ما می‌گوید شرح دهیم و سپس با طرح تعدادی سؤال می‌خواهیم نشان دهیم که چرا فانتوم پین بازی عجیبی است و یکی از مرموزترین بازی‌های چند سال اخیر.

mgs 5 episode 43

We have no nation, no philosophy, no ideology

هیچ حقیقتی وجود ندارد، فقط تفاسیر هستند.

― فردریش نیچه

*درصورتی‌که پایان بازی را می‌دانید احتیاجی به خواندن این قسمت نیست.

در پایان نسخه‌ی «متال گیر سالید ۵: گراند زیروز»، بیگ باس ارتش بدون مرزش یعنی MSF –را که در رخدادهای «سفیر صلح» راه‌اندازی کرده بود– را به‌واسطه‌ی حمله‌ی گروهی به نام XOF به‌سرپرستی شخصی جمجمه‌نما به نام اسکال فیس از دست می‌دهد، و جز خودش و اندکی دیگر تمامی سربازان و خدمه‌اش در کارائیب غرق می‌شوند. بیگ باس از این مخمصه با کازوهیرو میلر، چیکو، پاز و پزشک فرار می‌کند. اما در میانه‌ی راه، پاز به سمت بالگرد رفته و می‌گوید بمب دیگری در شکمش جاساز شده است؛ بنابراین خودش را از بالگرد به پایین پرتاب می‌کند و همچنان که معلق در هواست بمبِ داخل شکمش منفجر شده و بالگردشان با یکی از بالگردهای گروه متخاصم برخورد می‌کند. این جنگ چنان بزرگ بود که حتی مردم لبِ سواحل کارائیب هم آتش‌هایی که از دریا زوزه می‌کشیدند را می‌دیدند.

از این حادثه تنها بیگ باس، پزشک و کاز زنده می‌مانند. معشوقه‌ی قدیمی بیگ باس یعنی ایوا آن‌ها را به بیمارستانی در کلمبیا می‌فرستد ولی در آنجا مشخص می‌شود که بیگ باس به دلیل صدمات وارده به کما رفته است. ایوا این اطلاعات را به میجور زیرو می‌رساند تا چاره‌ای بیاندیشد. بنابراین با آسلات و کاز تماس برقرار کرده تا نقشه‌ای برقرار کنند. نقشه‌ی میجور زیرو این است که بدلی برای بیگ باس بسازند تا وی بتواند در خفا و به‌دور از دشمنان، آمال و آرزوی باس را با ساخت گروه «اوتر هیون» جامه‌ی عمل بپوشاند. در واقع، شخصی به فانتوم و بدل بیگ باس تبدیل شده تا با فریب دنیا و مبارزه با دشمنان او سر آن‌ها را گرم کند تا بیگ باس به‌راحتی ارتش قدرت‌مند و دلخواهش را بسازد. از این‌رو، تصمیم گرفته می‌شود تا پزشک بالگرد –که یکی از بهترین سربازهای بیگ باس بوده– را تبدیل به فانتوم کنند؛ بنابراین تمامی خاطرات و ماْموریت‌های بیگ باس را با هیپنوترافی وارد ذهن پزشک می‌کنند تا واقعاً او تصور کند همان بیگ باس اصلی است.

mgsv 00011

ونوم اسنیک، بازیچه‌ی زدوبند زیرو و بیگ باس.

آسلات: «رئیس، چه‌طوری این‌قدر زود سرپا شدی؟»

بیگ باس: «به‌خاطر اون بخش بیمارستان که سیگار کشیدن توش ممنوعه.»

آسلات: «باس…»

بیگ باس: «اگه به همه‌ی حرف‌های دکترها گوش می‌کردم احتمالاً تا الآن مرده بودم. هیچ انگیزه‌ای برای بیدار شدن بعد از نه سال برای اون وچود نداشت.»

آسلات: «خب، پایین اومدنت از تخت باعث شده بعضی از کارامون ساده‌تر بشه.»

بیگ باس: «خبر بدی داری، ها؟»

آسلات: «همه‌چیز داره به‌هم می‌ریزه.»

بیگ باس: «خب توضیح بده.»

آسلات: «اون‌ها فهمیدن که بیدار شدی و اون مرد آتشی هم از فرصت برای بیدار شدن استفاده کرد. ما باید طبق برنامه جلو بریم. میلر هم داره مقدمات کار رو فراهم می‌کنه. ما اون همسایه‌ی بغلیت [ونوم اسنیک] رو بیدار می‌کنیم.»

بیگ باس: «اما اون… به‌نطر می‌یاد که همین الآن هم بیداره.»

آسلات: «اون هنوز هوشیاری کاملش رو به‌دست نیورده.»

بیگ باس: «اونم یه دکتره.»

آسلات: «تو ذهن اون هیچ گذشته‌ای وجود نداره. گذشته‌ی تو، گذشته‌ی اونه. اون از این به بعد فانتوم تو محسوب می‌شه و یه آدم خام نیست. حالا اون نقش بیگ باس جدید رو داره و نقشش فقط مختص سایفر نیست. اون به‌عنوان همون بیگ باس قدیمی مقابل دنیا [و دشمن‌هات] قرار می‌گیره تا دوباره بازیابی بشی.»

بیگ باس: «خیلی کار رو آسون گرفتی.»

آسلات: «ما تو این نه سال خیلی درگیر بودیم. تغییر کردن هوشیاری اون باعث شده تا با هیپناگوژیک خاطرات و چیزهایی که تجربه کردی رو بهتر به ذهنش منتقل کنیم. حالا همه‌ی ماْموریت‌های تو توی ذهنش ضبط شدن و همه‌ی تجربیات و دانسته‌هات تو مغز اون هم به اشتراک گذاشته شدن؛ همه‌ی این‌ها برای این بوده تا باور کنه که بیگ باس واقعیه و هیچ‌کسی هم شک نمی‌کنه به این موضوع. سؤال اینه که اون بیگ باس واقعیه یا فقط نقش یک جانشین رو داره؟ برای اون چه معنایی می‌تونه داشته باشه؟ هیچی. مغز انسان می‌تونه مولد توهم زیادی باشد؛ از درد، از آینده… اما اتفاق‌هایی که اینجا می‌افته آخرش بستگی به توانایی‌های اون داره. ولی تو می‌تونی اون رو ضمانت کنی.

بیگ باس: «اون همیشه بهترین سربازی بوده که داشتیم، ولی…»

آسلات: «نه سال پیش تو اون هلی‌کوپتر، اون خودش رو بین تو و انفجار [ناشی از بمب در بدن پاز] انداخت. در اون ثانیه، مردی که تو می‌شناختیش به‌خاطر این‌که تو زنده بمونی مرد. اما حالا اون به تو تبدیل شده تا دوباره ازت مراقبت کنه. این فقط یک مسیر کوچیک از سفرش به جهنم هست و فراموش نکن این چیزی هست که می‌خواست. اون الآن تو روزهای سگی‌اش قرار داره. فقط او نیست، ما افراد داخل بیمارستان هم تو خط تیراندازی قرار می‌دیم تا با انحراف اون‌ها و گرفتن وقت‌شون، سپر جونتون بشه و کمی وقت بخرین.»

بیگ باس: «و تو؟»

آسلات: «من کنارش می‌مونم.»

بیگ باس: «می‌تونی از پسش بربیای با این همه دروغ؟»

آسلات: «نه این دروغ نخواهد بود. من حتی رازش هم نمی‌دونم. من باور می‌کنم که اون بیگ باس واقعیه. حتی اون موقع تو رو هم نمی‌شناسم. کجای این دروغه؟»

بیگ باس: «خود هیپنوتیزمی [می‌کنی خودت رو]؟!»

آسلات: «من حافطه‌ی گذشته‌ام رو دستکاری می‌کنم و از این [وقایع الآن] چیزی نمی‌دونم. اما این همه‌ی قضیه نیست؛ زمانی که وقتش بشه، من به‌یاد می‌یارم که تو بیگ باس واقعی هستی. توی دنیا، به همچین چیزی می‌گن دوگانه‌باوری. رمز برگشتن به واقعیت من می‌شه ۲+۲=۵ و ازت می‌خوام که تو هم همچین کاری انجام بدی.

بیگ باس: «حتماً.»

آسلات: «درسته. طولی نمی‌کشه که به بیمارستان حمله می‌شه و ما سریع باید اون رو بیدار کنیم. ولی در اون زمان هنوز تو سلامتی کاملی نیست؛ بنابراین لازمه که اونجا برای فرار بهش کمک کنی.»

بیگ باس: «باشه، دلم می‌خواد دوباره صورتش رو ببینم.»

آسلات: «جان… تو این نه سال تو رو فراموش نکردم ولی حالا مجبورم فراموشت کنم.»

بیگ باس: «آدام، من روت حساب می‌کنم.»

1395142150mastermiller610

زمان به کما رفتن بیگ باس در بیمارستان کلمبیا

در همین گیرودار، اسکال فیس که در پایان گراند زیروز توانسته بود مکان عجیب میجور زیرو را –که نه دری ندارد و نه پنجره‌ای– از زیر زبان پاز بکشد، به بهانه‌ی کشتن میجور زیرو، شی موردعلاقه‌اش را برای او پست می‌کند ولی غافل از این‌که این شی به سم آغشته شده بود تا اسکال فیس بتواند او را هم بکشد. اما میجور زیرو از این حادثه زنده بیرون می‌آید ولی با این وجود که فلج خواهد شد. سپس اسکال فیس را به آفریقا تبعید کرده و تصمیم می‌گیرد برود جایی که دیگر دست هیچ بنی بشری به او نمی‌رسد. ولی قبل از آن ملاقاتی را با بیگ باس ترتیب می‌دهد.

زیرو: «کدومشون [بیگ باس] هست؟»

دکتر: «سمت راستی.»

زیرو: «و سمت چپی؟»

دکتر: «ما… فقط همون چیزی که دستور دادی رو اجرا کردیم. [اشاره به جراحی صورت ایهب و تبدیل کردن او به بیگ باس]»

زیرو: «تا حالا شده یکی از این‌ها بیدار بشه؟»

دکتر: «نه»

زیرو: «حتی یه بار؟»

دکتر: «تو این دو سال نه. [بااین‌حال] نتایح آزمایشات ای‌ای‌جی این دو نفر نشون می‌ده که هنوز کمی هوشیاری دارن. اما این مدت هیچ پیشرفتی در اون‌ها دیده نشده.»

زیرو: «جک، جک، منم. قیافه‌ات به نطر می‌رسه که می‌تونی تا یک مایل رو پیاده راه بری. [اشاره به این‌که هنوز قیافه‌ات سرحال هست.]»

دکتر: «هر چهار ساعت یک بار همه‌ی عضلاتشون رو تکون می‌دیم. یه طورایی در معرض حرکت قرارشون می‌دیم [که وقتی بیدار شدن عضلاتشون خیلی ضعیف نشده باشه]، اما بعضی اوقات…»

زیرو: «آره، درک می‌کنم.»

دکتر: «ما هر کاری که بتونیم انجام می‌دیم تا مطمئن بشیم که بعداً می‌تونن راه برن. حالا این‌ها رو تا کی باید اینجا نگه داریم؟»

زیرو: «تا ابد. حرکت دادن این‌ها خطرناکه. [نگران نباشید] کسی نمی‌دونه که این‌ها اینجا هستن.»

دکتر: «می‌فهمم.»

زیرو: «من به تو خیلی مدیونم. نیاز داریم که فعلاً‌ این کار رو همین‌طور ادامه بدی.»

دکتر: «هر کاری از دستمون بربیاد انجام می‌دیم.»

زیرو: «می‌تونی یک دقیقه به ما وقت بدی [تا با جک حرف بزنم؟]»

دکتر: «بله البته.»

زیرو: «جک، صدای منو می‌شنوی؟ مکان خوبیه، نه؟ من مشکلات زیادی رو کشیدم تا تو رو به اینجا اوردم. [اما بدون] که کسی پیدات نمی‌کنه اینجا. آسلات هم هنوز در حال انجام وطیفه هست. شاید دونستن این‌ها به خوابیدن تو بیش‌تر کمک می‌کنه. من مقصود خاصی از این‌که به اینجا بیام نداشتم. اما… این… این شاید آخرین شانس من باشه. یادت می‌یاد که آخرین ملاقات قبلی من با تو هم داخل بیمارستان بود؟ اولین ماْموریت ما با هم بود. همون موقع که باس دستت رو شکست و پرتت کرد تو رودخونه. آه، روزهای خوبِ قدیمی… .»

«هرگز این رو بهت نگفته بودم، اما من یک تیم دیگه هم دارم که مرد منحصربه‌فردی [به اسم اسکال فیس] اون رو رهبری می‌کنه. به‌هرحال، این مرد. اون… به نطر می‌رسه که کار بدی با من انجام داده و من رو واقعاً مریض کرده. ولی اینجا نمی‌تونن کاری انجام بدن. البته فعلاً خوبم اما اون‌ها (دکترها) می‌گن که دوام زیادی نداره. اما کاری کرده که اون با تو کرده رو من هرگز فراموش نمی‌کنم. من اون رو به آفریقا تبعید کردم و شک دارم که دیگه برگرده. جک، وقتی تعطیلات کوچولوت [یعنی کمات] تموم شد، من دیگه اینجا نیستم. یه جایی می‌رم که حتی تو هم نمی‌تونی من رو پیدا کنی. یه سنگ‌قبر اسکنه‌مانند در کدهای ماشینی [اشاره به مریضی‌اش که او را متوسل به ماشین‌ها می‌کند که در «متال گیر سالید ۴» می‌بینیم]. این تنها چیزی هست که از وجودیت من باقی می‌مونه. زود بیدار شو دوست قدیمی. همم، وقت تموم شد. من باید برم.»

jpg

«خبر خوب این هست که تو هنوز زنده‌ای، و خبر بد این‌که کل دنیا می‌خوان تو بمیری.»

ابتدا برای این‌که جای بیگ باس و پزشک امن بماند، میجور زیرو آن‌ها را به بیمارستانی در قبرس و منطقه‌ی پادگانی دِکِلیا منتقل می‌کند تا دشمنان بیگ باس نتوانند او را پیدا کنند؛ زیرا آن‌جا در قلب تشکیلات دشمن بود و آخرین جایی که دشمن چک می‌کند همان مقر خودش است. البته ناگفته نماند دکلیا به دلیل قرار داشتن در وسط مرز بین یونانی‌های قبرس و ترک‌های قبرس، جای امن‌تری بود.

آسلات: «اسنیک، تو داخل دکلیا بستری شدی؛ منطقه‌ی مستقل بریتانیا در قبرس. دکلیا تو قلمروی بیرونی بریتانیا قرار داره برای همین فراسوی صلاحیت‌های بریتانیاست. درواقع تو از کارائیب کوچولو [یا همون مادر بیس قدیمی] به بریتانیای کوچولو [یا همون قبرس] منتقل شدی.»

ونوم اسنیک: «حالا چرا دکلیا؟»

آسلات: «آمریکا و انگلستان هنوز از متحدان نزدیک به‌هم دیگه هستن، و دکلیا آخرین منطقه‌ای بود که سایفر به کله‌اش می‌زد که واردش بشه. چون دقیقاً در سیستم خودشون قرار داره؛‌ برای همین تو رو نه سال در یک بیمارستان بریتانیایی قایم کردیم.»

ونوم اسنیک: «گفتی که داخل یه بیمارستان ارتشی بریتانیایی بستری بودم. اما دکترم لحجه‌ی یونانی داشت.»

آسلات: «اون‌ها به‌صورت محلی استخدام می‌شن. چون اعتماد کردن بهشون آسون‌تره. همین‌طور قبرس محل زندگی یونانی‌ها هم هست.»

ونوم اسنیک: «ترک‌ها چطور؟ اون‌ها دیگه به جنوب برنگشتن؟»

آسلات: «هنوز نه. اختلاف بین ملل قبرسی هنور راه طولانی‌ای داره تا حل بشه. این کشور هنوز هم مثل سال ۱۹۷۴ بین مردمش شکاف وجود داره. ترک‌های قبرسی داخل شمالن و یونانی‌های قبرسی هم تو جنوب و سازمان ملل هنوز یک خط سبز بینشون گذاشته [تا حمله‌ای نشه.]»

ونوم اسنیک: «و دکلیا هم دقیقاً وسط این دو مرزه…»

آسلات: «همین‌طوره و این یه دلیل دیگه بود که تو رو اونجا مخفی کردیم. شناسایی جاسوس‌هایی که اون اطرافن آسون‌تره.»

ونوم اسنیک: «خب، توضیح دیگه‌ای نیست؟»

آسلات: «سال پیش، دولت ترکیه‌ی قبرس رسماً اعلام کرد که شمال قبرس یه کشوره مستقل هست و فقط ترک‌ها در اونجا به رسمیت شناخته می‌شن. بد نیست بدونی که ترک‌ها و یونانی‌ها کنار هم دیگه تو مزرعه‌های نزدیک به‌هم زندگی‌شون رو می‌گذروندن؛ [یعنی متحد بودن.] اما دلیل مبارزه‌ و اختلاف؟ اون افرادی که از خارج اومده بودن. بریتانیایی‌ها، ترک‌ها، آمریکایی‌ها، یونانی‌ها و… . اون‌ها هر کدوم بین مرز‌هاشون چاله کندن و شرط و شروط‌های مختلف گذاشتن برای هم‌ دیگه. این جرقه‌ی اختلاف بود [که موجب درست شدن یه آتیش بزرگ شد.] وقتی هم همچین اتفاقی می‌افته ممکن نیست که بتونی دیگه وضعیت رو کنترل کنی. هر دو طرف از هم کینه داشتن و اصلاً این پیش‌بینی رو نداشتن که این انتقام‌جویی‌ها فقط داره شعله‌های آتیش رو بیش‌تر و بیش‌تر می‌کنه. توی همچین موقعی دیگه وقتی برای حرف‌های صلح‌طلبانه نبود. ریش‌ سفید‌ها و ارشدهای هر گروه ساکت شده بودن و کاری از دستشون برنمی‌اومد. همچنین، گستاخی گروه‌ها باعث می‌شد که اغتشاش افزایش پیدا کنه. انتقام می‌تونه یه دنیا رو فلج کنه و کشوری مثل قبرس هم از این موضوع جدا نیست.»

hqdefault

صحنه‌ی پایانی اولین نسخه‌ی متال گیر که در آن ونوم اسنیک به دست‌های سالید اسنیک کشته می‌شود.

حالا نه سال گذشته و بیگ باس از کما بیرون آمده و حالا وقت بیداری پزشک است. پزشک‌ها صورت وی را حراحی کرده و به شکل بیگ باس در می‌آورند. در همین گیرودار است که اعضای XOF وارد بیمارستان شده تا این دو تن را قتل‌عام کنند. ولی بیگ باس –با نام مستعار اسماعیل– و صورتی ناشناس، پزشک را از بیمارستان خارج می‌کند تا برود با کمک کاز و آسلات، از دشمنان بیگ باس انتقام بگیرند. پزشک با کمک اسماعیل در نهایت فرار می‌کند، و آسلات هم او را به سمت کشتی می‌برد تا به افغانستان سفر کنند و باقی ماجرا. آسلات از سمت کشتی برمی‌گردد پیش بیگ باس تا پاسپورت جعلی‌اش را بدهد. بیگ باس واقعی پاسپورت جعلی را دریافت کرده و با هویتی دیگر به آمریکا سفر می‌کند تا بتواند اوتر هیون را بدون مزاحمت و در کمال آرامش بسازد، اما در نهایت اوتر هیون به دست ونوم اسنیک ساخته شده و طی جریاناتی که مربوط به شماره‌های قبلی است، بیگ باس دوباره به یگان FOX برمی‌گردد.

حالا می‌رسیم به آخرین صحنه‌ی داستان؛ جایی که پزشک –با نام مستعار ونوم اسنیک– به اتاقش می‌رود تا نوار «از طرف مردی که دنیا را فروخت» را گوش کند. ونوم اسنیک نوار را پخش کرده و می‌فهمد تمام این مدت بازیچه‌ بوده و او اصلاً بیگ باس واقعی نیست. با این حال، بیگ باس از او به‌خاطر تمامی کمک‌هایش تشکر کرده و وی را بیگ باس خطاب می‌کند.

بازی از سال ۱۹۸۴ به سال ۱۹۹۵ رفته و ما شاهد ونوم اسنیک شیطان شده‌ای هستیم که اوتر هیون را ساخته است. وی به همان اتاق قبلی برمی‌گردد و نوار «عملیات نفوذی N313» را می‌شنود؛ عملیاتی که در آن، بیگ باس –که حالا فرمانده‌ی FOX شده– به سالید اسنیک دستور می‌دهد تا اوتر هیون و فرمانده‌اش که به خطری برای جهان تبدیل شده‌اند را نابود کند. سالید اسنیک سپس به آنجا رفته و ونوم اسنیک را –با این تصور که او همان بیگ باس اصلی است– می‌کشد.

e7e81c307566d0ee28a150b057f8c367

?The only me is me, are you sure the only you is you

دنیای غرق در ابهام و ابزودیسم

*این قسمت اقتباسی از تحلیل حدوداً چهار ساعته‌ی کانال PythonSelkanHD است.

اولین ابهام و مرموز بودن بازی از همان یکی-دو ساعت بازی مشخص می‌شود و چیزی است که شاید خیلی‌ها به آن توجه نکرده باشند. قضیه از این قرار است که اگر بازی‌کن شب‌‌هنگام در هلی‌کوپتر به آینه‌ی بالگرد زوم کند، انعکاس ونوم اسنیک در تصویر همان کاراکتری هست که اول بازی ساخته‌ایم. همین باعث می‌شود تا به هویت ونوم اسنیک مشکوک شویم. این مورد را حتی در سایه‌‌ی ونوم اسنیک هم می‌بینیم که کوچک‌ترین شباهتی به او ندارد. درواقع سایه‌ی ونوم اسنیک شخصیت کم‌مویی را نشان می‌دهد. در نگاه اول شاید فکر کنید حتماً «فاکس انجین» نمی‌تواند سایه‌ی موها را دربیاورد ولی این با توجه به سایه‌ی بقیه‌ی شخصیت‌ها که موهایشان را هم پردازش می‌کند کاملاً اشتباه است.

در یکی از موسیقی‌های خاص بازی به اسم «حلزون» –که در هنگام شیوع بیماری در مادر بیس– می‌شنویم، صدای عجیبی از آن به گوش می‌رسد که به یک کد مورس شباهت دارد. اما بیایید آن را با نرم‌افزار برعکس کنید، آن‌ وقت می‌بینید که کلاً ریتمش عوض شده و از آن موسیقی متن پیس واکر با دوری آروم‌تر و غمگین‌تر بیرون می‌آید. اما برمی‌گردیم به صدای کد مورس. این صدا بسیار به نواری که در پایان بازی می‌شنویم شبیه است. مخصوصاً بخشی که صدای متوقف کردن بیرون می‌آید که باز هم شبیه همان صدایی است که ونوم اسنیک نوار «عملیات نفوذی N313» را پخش می‌کند.

آیا این با نوار عجیب Classified Intel Data در گراند زیروز ارتباط دارد؟ این نوار دقیقاً همان صدای کد مورس را می‌دهد که در پایان شنیدیم. هنوز هیچ‌کس نتوانسته به راز این نوار پی ببرد و معلوم نیست که اصلاً چرا نواری که همه‌اش صدای خِش‌خِش می‌دهد در بازی گنجانده شده است. آیا این به همان شستشوی مغزی ونوم اسنیک که فکر می‌کند بیگ باس است ارتباطی دارد؟ این نکته را توجه کنید که فانتوم پین به برعکس کردن خیلی علاقه دارد؛ مثل صحنه‌ی شکستن آینه و همین‌طور آهنگ «حلزون» که مفهوم گنگی دارد به ما می‌رساند که فعلاً نمی‌دانیم. از همه مهم‌تر، یکی از پوسترهای اولیه‌ی گراند زیروز هست که در آن تصویر را با نوشته‌ای کاملاً برعکس مشاهده می‌کنیم که گفته شد به دلیل خیلی خاصی بالعکس شده است، و به‌راستی به کدام دلیل که متوجه نشدیم؟

آیا می‌دانستید؟

قبل از این‌که بازی منتشر شود، بعضی‌ها معتقد بودند مجسمه‌ای که در وسط بیمارستان قرار دارد، برگرفته از مجسمه‌ی سلطان صلاح‌الدین در شهر کرک –واقع در اردن– است. این بخش مطمئناً شما را یاد دیالوگ‌های اسنایپر ولف می‌اندازد که بیگ باس را با اسم صلاح‌الدین خطاب کرد. ولی زمانی که به مجسمه بیش‌تر زوم کنید دقیقاً صورت، لباس و اسب باس را می‌بینید. با توجه به این‌که زیرو تاْیید می‌کند بیمارستان تحت اداره‌ی اوست و به ایده‌های باس بسیار وفادار است، این احتمال به ذهن خطور می‌کند وجود مجسمه‌ی باس در بیمارستان ادای احترامی است به یک سرباز بزرگ.

طی یکی از مصاحبه‌های کوجیما در ۲۰۱۴ که درباره‌ی فانتوم پین صحبت می‌کرد، گفت کاری می‌خواهد با آن انجام دهد که هیچ‌وقت قبلاً انجام نشده و تنها در یک بازی ویدئویی می‌تواند اتفاق بیافتد؛ چیزی که طرفداران را غافل‌گیر کرده و کسانی که «متال گیر سالید ۵: گراند زیروز» را تجربه کرده‌اند می‌توانند در قالب ماْموریت‌هایی متفاوت به کمپ امگا برگردند. با توجه به این‌که همچین چیز بززگی که کوجیما برای آن هایپ کرد در بازی نیست آیا می‌تواند گواهی بر این مدعا باشد که بازی هنوز تمام نشده و چیزهای بیش‌تری خواهیم دید؟ یا شاید یک ایده‌ی بربادرفته است؟

همین‌طور این حقیقت که به‌دلیل تنش بین کونامی و کوجیما، کوجیما از آنجا بیرون آمده است با قضیه‌ای روبه‌روییم که بسیار به رقابت بین بیگ باس و سایفر شباهت دارد؛ یعنی بیگ باس در مقام کوجیماست که ارتش قدیمی و قدرتمندش یعنی MSF یا کوجیما پروداکشنز را از دست می‌دهد و مثل بیگ باس به کما (سکوت) می‌رود تا این‌که آخرش با کوجیما پروداکشنز جدید (سگ‌های الماسین) برمی‌خیزد. برخی می‌گویند طاهر جدید کوجیما که ریش گذاشته و عینکش را عوض کرده اشاره به این دارد که با کوجیمایی جدید روبه‌روییم که دارد نقش فانتوم را برای کوجیمای قدیم بازی می‌کند. همان‌طور که ونوم اسنیک نقش فانتوم را برای بیگ باس داشت. همین‌طور چهره‌ی جدید کوجیما ما را یاد ونوم اسنیک می‌اندازد که چه‌قدر نسبت به نسخه‌ی اصلی‌اش (!) خسته‌تر شده است. حتی با این‌که ریش گذاشتن در کشور زاپن نماد افسردگی است و حتی بچه‌های کوجیما هم از ریش بدشان می‌آیند، ولی کوجیما بی‌اعتنا به این قضایا به ریش گذاشتنش ادامه می‌دهد.

زمانی که بیگ باس برای سایفر کار می‌کرد زیر محدودیت‌ها بود و با میجور زیرو اختلاف داشت. اما بعد از بیرون آمدن از آن، ارتش «بدون مرز» را تشکیل داد تا دنیایی آزاد برای خود و ارتش‌های خسته از دولت خلق کند.

ترکش اسنیک در عصب باصره‌ی سرش قرار گرفته و ترکش‌های فراوان دیگری در غشا مغزی او فرورفته است که بالقوه روی قشر بینایی‌اش تاْثیر می‌گذارد. بنابراین ونوم اسنیک ممکن است یک شخص به‌شدت توهمی و روان‌پریش باشد که چیزها را خوب یا درجای درست نمی‌بیند. پس چه‌طور می‌شود به وقایعی که از دید آدمی متوهم دنبال می‌شود اعتماد کرد؟با اشاره به این موضوع، این نکته را یادتان باشد که ممکن است نوارهای بازی هم یک توهم سمعی باشند. همان‌طور که نوارهای پاز توهم بودند و او در آن‌ها می‌گفت خیلی وقت است مرده و در ذهن ونوم اسنیک توهمی بیش نیست. در واقع ترکشی از ذهن برباد‌رفته‌ی اسنیک. همچنین آسلات در یکی از نوارهای «حقیقت» می‌گوید: «حالا اون نقش بیگ باس جدید رو به‌عهده داره و فقط برای سایفر کار نمی‌کنه. اون در چشم مردم بیگ باس واقعی هست تا زمانی که دوباره خیزش کنی.»

اما اگر ونوم اسنیک ماْموریت دارد فقط تا زمانی که بیگ‌ باس دوباره با «اوتر هیون» خیزش کند، چرا بیگ باس به او می‌گوید تو همان بیگ باس هستی؟آسلات می‌گوید: «تا زمانی که بیگ باس کارش تموم بشه، ما فانتوم بیگ باس و افسانه‌اش رو پرورش می‌دیم و این نقشه‌ی بیگ باسه. دیر یا زود، جا تنها برای یک بیگ باس باقی می‌ماند [که همان بیگ باس اصلی است].»

موضوع بعدی این است که آیا ما داریم از شخص مهم دیگری که ما را به‌عنوان یک تله در وسط معرکه انداخته مراقبت می‌کنیم؟ آیا اصلاً بیگ باس واقعی که به بزرگ‌ترین سرباز قرن بیستم شهرت یافته باید با آن شکل افتضاح به کوآیت حمله کند؟ آیا کسی که در شماره‌ی سوم آن‌قدر تمیز آسلات و سربازهایش را خلع سلاح می‌کند باید این‌قدر مزخرف از کوآیت شکست بخورد؟ ممکن است بعضی‌ها بگویند به دلیل این‌که تازه از کما برخاسته هنوز سلامتی کاملش را بازیابی نکرده ولی در نسخه‌ی چهارم که بسیار تا بسیار پیرتر شده و کمایی طولانی‌تر را تجربه کرده باز هم به‌راحتی شخصی مثل سالید اسنیک را با CQC ضربه‌فنی می‌کند. زمانی هم که ونوم اسنیک درباره‌ی این‌که چه کسی او را در بیمارستان کمک کرد سؤال می‌پرسد، آسلات کاملاً بی‌خیال جواب دادن درباره‌ی هویت اسماعیل می‌شود. آیا به‌خاطر این است تا هویت بیگ باس را مخفی نگه دارد و ونوم اسنیک شک نکند؟ یا به این دلیل است که اصلاً از وجود اسماعیل در بیمارستان خبر نداشته؟ با توجه به این‌که اسماعیل بر اثر ضربه‌ی کوآیت ازش خون می‌ریزد، چرا زمانی که چاقو را در می‌آورد به‌جای خون ما مایعی سبز می‌بینیم به‌جای خون؟ تازه هیچ جای زخمی هم روی بدن اسماعیل نمانده و انگار که اصلاً لباسش پاره نشده. این برخلاف بقیه‌ی صحنه‌های خشونت‌آمیز بازی است که در آن خون و پارگی بدن کاملاً نشان داده می‌شود. واقعاً اسماعیل کیست که آن‌قدر راز و رموز در جای‌جای حرکات و صحبت‌هایش دیده می‌شود؟

mgsv ishmael hq

اسماعیل، مرموزترین شخصیت فانتوم پین که معلوم نیست چرا مدل صورتش با پزشک سکانس پایانی «گراند زیروز» یکی است.

با توجه به این‌که در نسخه‌ی اول، حرف‌های لیکوئید اسنیک در نسخه‌ی زاپنی و غربی درباره‌ی کمای بیگ باس در ۱۹۷۲ تناقض داشت خیلی‌ها فکر می‌کردند به‌خاطر یک اشتباه ترجمه‌ای از متن زاپنی به انگلیسی است. اما اگر این‌طور بود چرا در نسخه‌ی بازسازی شده‌ی «اسنیک‌های دوقلو» (Twin Snakes) دوباره این مشکل پابرجا بود؟

بیگ باس در سال ۱۹۶۴ و حین عملیات عملیات مارخور چشم راستش را از دست می‌دهد ولی همان‌طور که در تصویر می‌بینید اسماعیل هر دو چشمش سالم بوده و حتی برخلاف بیگ باس ریشی هم ندارد. در صورتی که قیافه‌ی اسماعیل بعد از باز شدن بانداج اصلاً این‌طور نیست و در سکانس پایانی می‌بینیم کسی که ادعا می‌شود بیگ باس است، چشم ندارد. قبل از این‌که جلوتر برویم و هویت اسماعیل مبنی بر بیگ باس بودن را رد کنیم، بیایید تصور کنید که بیگ باس احتمالاً مانند کوجیما یک ماسک بانداج‌ شده زده که این‌طوری تمام تناقض‌ها برطرف می‌شود. فراموش نکنید در نسخه‌ی سوم، بیگ باس قبلاً ماسک ریکو –ساخته‌ی سیگنت– را زده بود. اگر اسماعیل همان بیگ باس است و دارد با نقشه‌ی زیرو همکاری می‌کند، چرا برخلاف بقیه‌ی ماْموریت‌ها حتی به اسماعیل یک اسلحه هم نداده‌اند تا از خودش مراقبت کند آن‌ هم در صورتی که دکتر بیمارستان مسلح است؟

نکته‌ی بعدی صحنه‌ی راهروی بیمارستان است که سربازان XOF دارند بیماران خونی که افتاده‌اند را می‌کشند ولی به اسماعیل که روی بدنش هیچ خونی نیست شک نمی‌کنند؛ انگار که اصلاً اسماعیل وجود ندارد و سربازان او را نمی‌بینند. در همین سکانس است که ولگین سروکله‌اش پیدا شده و با پرتاب تیرهای آتشین جنازه‌ها و سربازان را به در و دیوار پرتاب می‌کند. حتی پای اسنیک نیز زخمی می‌شود ولی اسماعیل هیچ صدمه‌ای نمی‌بیند.

در یکی از راهرو‌های دیگر ما به‌طور واضحی شخصی را می‌بینیم که دقیقاً شبیه اسماعیل است؛ آن‌قدر شبیه که حتی خود ونوم اسنیک هم او را با وی اشتباه می‌گیرد. آن دو حتی دو بند بیمارستان دارند –برخلاف بقیه– و دست راستشان هم تا قسمتی باندپیچی شده.

زمانی که اسماعیل دارد با آمبولانس از مخمصه می‌گریزد، هلی‌کوپتر به ترکش ونوم اسنیک شلیک می‌کند و همزمان با این شلیک، ونوم اسنیک می‌بیند که اسماعیل بی‌هوش شده و روی فرمان افتاده. در صورتی که امکان ندارد اسماعیل تیر خورده باشند، چون شیشه‌ی جلوی آمبولانس در سمت اسماعیل سالم است و اگر تیر خورده بود باید آن طرف شیشه‌ی آمبولانس که اسماعیل قرار داشت می‌شکست. همان‌طور که گفتم، ونوم اسنیک به سبب ترکش در غشای مغزش یک شخص فوق‌العاده متوهم و روان‌پریش است که در جای‌جای بازی توهم می‌بیند. انگار که با تیر خوردن به ترکش، آن به سمت مغزش بیش‌تر فرورفته و اسماعیلی را می‌بیند که مرده.

یازدهم مارس، سال ۱۹۸۴، ساعت ۲:۳۲ نصف شب، بیگ باس از آمبولانس بیرون می‌آید تا با کمک‌رسانی‌های آسلات فرار کند. در ادامه، ساعت ۳:۰۷ صبح ونوم اسنیک هم بیدار شده و آسلات نیز برای کمک به او سر می‌رسد. در ساعت ۵:۵۹ صبح، آسلات دوباره در کنار بیگ باس برای آماده‌سازی او دیده می‌شود. در صورتی که چند ساعت قبل با ونوم اسنیک به‌سوی افغانستان داشت فرار می‌کرد و شاهد یک تناقض زمانی بسیار بزرگ هستیم.

۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا

معلوم نیست چرا بیگ باسی که می‌خواهد برود اوتر هیون بسازد باید روی لباسش لوگوی سگ‌های الماسی باشد. حتی پل پشت‌سری‌اش که چند ساعت پیش صاعقه درب‌وداغانش کرده بود، حالا بدون هیچ خط و خراشی حی‌وحاضر است. پارادوکس را در جای‌جای صحنه‌های پایانی می‌شود دید.

بیایید فکر کنیم که آسلات بعد از رسیدن به کشتی، ونوم اسنیک را در آنجا گذاشته و دوباره به همان پل شکسته برگشته تا با بیگ باس وداع کند. اینجا سه ساعت و نیم اختلاف زمانی بین نجات بیگ باس از آمبولانس و دیدار دوباره با بیگ باس وجود دارد. بیگ باس در این فاصله‌ی زمانی چه‌کار می‌کرد؟ آیا فقط برای بیگ باس داشت صبر می‌کرد؟ یا در این سه ساعت و نیم یکهویی ریش در آورد؟ آسلات در یکی از نوارها می‌گوید: «ذهن انسان می‌تواند توهم، درد و آینده را احساس کند.» چرا آسلات باید زمانی که دارد درباره‌ی توهم و دردش صحبت می‌کند سخنی از آینده به‌میان می‌آورد؟ آیا این اختلاف زمانی به‌خاطر توهم است؟ آیا این تصور توهمی ونوم اسنیک از آینده است؟ این اولین باری هم نیست که شخصیت‌ها را هم در توهمش می‌بیند.

ggqbh5vh

ادای دین کوجیما به کتاب ۱۹۸۴ در همین یک عکس مشخص است.

در پایان، می‌بینیم که بیگ باس از پاسپورتی تقلبی استفاده کرده و هویتش را عوض می‌کند. حتی آسلات می‌گوید بهتر است صورتت را هم تغییر دهی. این کار هم باید تا زمانی ادامه می‌یافت که بیگ باس در سال ۱۹۹۵ اوتر هیون را بسازد؛ یعنی تا آن‌ سال‌ها او با هویتی جعلی و صورتی دیگر زندگی می‌کرد. ولی نائومی هانتر طی یکی از صحبت‌هایش می‌گوید در دهه‌ی ۸۰ کسی به اسم بیگ باس او و برادرش (گری فاکس) را از موزامبیک نجات داده است. حالا اگر بیگ باس تا سال ۱۹۹۵ هویت و صورتی جعلی داشت، چه‌طور تا قبل از آن گری فاکس، نائومی و اسنایپر ولف را نجات داده آن هم با هویت واقعی‌اش؟ مگر کل داستان بر این بنا نبود که بیگ باس هویتش مخفی بماند تا دشمنانش هنگام ساخت پایگاه جدیدش مزاحم او نشوند؟ دلیل این تناقض می‌تواند این‌چنین باشد: داستان فانتوم پین تنها از موبی دیک الهام نگرفته و اتفاقاً بیش‌تر به رمان ۱۹۸۴ –اثر جورج اورول– شباهت دارد. در این رمان در دولت آرمان‌شهری داستان، ارگانی به اسم «وزارت حقیقت» بود که برخلاف اسمش، مسوؤل این بود تا با تحریف وقایع و روزنامه‌ها، حقایق تاریخی را عوض کند و تازه به آن برچسب حقیقت هم بزند. حتی در پایان رمان هم دیدیم که شخصیت اصلی آن –وینستون اسمیت– در زندان طوری با او رفتار می‌کنند که از کسی که از حزب و دولت تنفر داشت، ناگهان نطرش به آن‌ها مثبت شده و تازه عاشق دولت و پوسترهایی می‌شود که قبلاً از آن‌ها متنفر بود. حتی دید چشمی‌اش هم عوض می‌شود و پوستر «برادر بزرگ مراقب توست» را برخلاف گذشته پوستری زیبا می‌بیند که شخص سیبیلوی آن دارد لبخند می‌زند. احتمالاً آسلات با زدن «سروم حقیقت» به ونوم اسنیک باعث شده چنین توهمی زده و همه‌چیز را برعکس ببیند؛ یعنی بیگ باس به آن خوبی را شخصی بزدل ببیند ولی سایفر را که مسبب همه‌ی بدبختی‌هاست را خوب. جالب است بدانید این سروم قبلاً هم در نسخه‌ی «پرتابل آپس» استفاده شده بود و در آن‌جا ما طی دیالوگی فهمیدیم که استفاده زیاد از این سرنگ، تاْثیر مخربی روی شخص هدف می‌گذارد.

یکی دیگر از ابهامات بزرگ بازی مربوط می‌شود به منطقه‌ی او.کِی.بی زیرو (OKB Ero) که روی یکی از بخش‌های آن لوگوی سگ‌های الماسین را می‌بینیم. اما چرا باید لوگوی ما در منطقه‌ای که دشمن ما  –اسکال فیس– هست حک شده باشد؟ ممکن است بگویید سازندگان برای این‌که کارشان راحت‌تر شود چند کانتینر را اشتباهی در این منطقه حک کرده‌اند که البته این سهل‌انگاری‌ها در بازی‌ها چیز تازه‌ای نیست. ولی ما شک داریم که این‌طور باشد؛ چون این لوگو دقیقاً‌ قبل یکی از مهم‌ترین صحنه‌های داستانی بازی قرار داده شده و همین‌طور ما این کانتینرها را در جای‌جای بازی مثل Oilfield دیده بودیم ولی چرا آن‌ها لوگوی سگ‌های الماسین نداشتند؟ حتی با این شواهد اگر بگوییم یک سهل‌انگاری از طرف سازنده‌ها بوده، چرا آن‌ها بعد از عرضه‌ی چندین آپدیت هنوز اثر این لوگو را رفع نکرده‌اند؟ حتی پی‌سی مدرهایی که توانسته‌اند با دستکاری بازی نگاه نزدیک‌تری به هلی‌کوپتر اسکال فیس در اپیزود سی‌ام داشته باشند، دیده‌اند که خلبان هلی‌کوپترش روی کلاه خود نشانی سگ‌های الماسین را دارد. در حالی که در بقیه‌ی بخش‌های بازی هیچ‌گاه ما خلبان‌های اسکال فیس را این‌طور نمی‌بینیم.

tumblr nvdq5vauch1qjzk4ko6 1280

کلمات می‌توانند بکشند.

آنچه که مهم است، مفهومی است که در ذهن‌ها شکل می‌گیرد.

― آسلات

فلسفه زبان

«زبان» مهم‌تر از آن چیزی هست که همیشه درباره‌اش قضاوت داریم. زبان صرفاً‌ یک ابزار ساده نیست برای برقراری ارتباط کلامی و رساندن حرف‌مان به مردم. زبان ابزاری فراسوی این صحبت‌هاست. ما دنیا را از طریق زبان درک می‌کنیم و در آن می‌اندیشیم، و همین فکرهاست که ما را به آن چیزی که هستیم تبدیل می‌کند؛ بنابراین زبان با هویت آدمی و خودِ نوعی گره خورده است؛ برای مثال، هویت اسکال فیس از وی گرفته شد، چون زبانش را گرفتند. او می‌گوید: «با هر پستی مافوق‌های من هم عوض می‌شدن و همین‌طور کلماتی که با اون‌ها تکلم داشتم. با هر تغییر، من هم تغییر می‌کردم.» در حقیقت ما نمی‌توانیم دنیای‌مان را مشاهده و ارزیابی و تفسیر کنیم اگر زبان‌هایمان عوض شود. قدرت تکلم احتمالاً‌ مهم‌ترین قسمتی از ماست که باعث تمایزمان نسبت به بقیه‌ی جاندارها می‌شود. ما آینده و گذشته را داریم چون زبان داریم و الآن غیرممکن است که به این مفاهیم فکر نکنیم. ما زندگی‌مان حول‌ومحور همین‌ها می‌چرخد. آن‌ها همان‌قدری برای‌ ما واقعی‌اند که بقیه‌ی چیزها برای ما. داستان فانتوم پین حول‌وحوش ارتباط بین اشیا فیزیکی و مفاهیم انتزاعی می‌چرخد؛ یعنی بین «معنی و ایده‌های بیان شده از طریق نماد و متمایز از شکل فیزیکی که می‌بینیم» و «شکل فیزیکی نماد»ها.

همان‌طور که زبان چیزی بیش‌تر از ابزار ارتباط زبانی‌اند، یک «اسم» هم چیزی فراتر از اشاره و صدا زدن یک شخص است. اسم قسمتی از هویت یک انسان را تشکیل می‌دهد و با دادن اسمی خاص به یک نفر می‌شود مفهومی را در ذهنش شکل داد و با رهبری‌اش کرد. همان‌طور که در طول بازی هم این موضوع با صحبت درباره‌ی اسم‌هایشان بازتاب پیدا می‌کند.

تقریباً در زمان وقوع اتفاقات فانتوم پین، گروه خلق مجادهدین به آسلات –به‌خاطر شکنجه‌های وحشیانه‌اش– اسم مستعار «شالاشاسکا» را می‌دهد؛ این اسم نتیجه‌ی چیزی است که مجاهدین از او دیدند و فهمیدند و بر اساس همین تفکرات چنین اسمی در ذهنشان ساختند؛ برای همین می‌گوییم اسم چیزی فراتر از صدا کردن و اشاره به کسی است و به‌نوعی منعکس‌کننده‌ی دید شخص به اوست.

eli

ایلای از قدرت زبان و اثر بالای کلمات آگاه است که چگونه آدمی را از عرش به فرش و از فرش به عرش می‌رساند.

برای ایلای، نام مستعار کیکونگو چیزی است به هویتش شکل می‌دهد و این‌که او چگونه خودش را می‌بیند و این‌که چگونه دوست دارد بقیه او را ببینند. ایلای کلونی است از مردی دیگر؛ کلونی نامرغوب نسبت به کلون مرغوب سالید اسنیک. اما نام دیگرش یعنی وایت مامبا شخص خودش است و کسی که رهبری بچه‌سربازها را به به‌عهده دارد؛ پس وقتی کسی او را در بازی با اسم دیگری صدا می‌کند خون چشم‌هایش را می‌گیرد و این به معنی انکار هویت واقعی‌اش هست. بعد از رسیدن به مادر بیس هم به کودکان می‌آموزند تا اسم‌هایشان را تغییر دهند ولی ایلای با چنین تغییری کنار نمی‌آید. اگر او اسمش را از دست دهد، کنترلش –حداقل روی بچه‌سربازها– هم از دست می‌رود. او باختن اسمش (وایت مامبا) را تهدیدی بزرگ می‌داند؛ زیرا از قدرت زبان و اثر فوق‌العاده‌ی کلمات آگاه است.

در سوی دیگر، کد تاکر در عنفوان طفولیتش مثل بقیه‌ی آمریکایی‌های بومی به یک مدرسه‌ی بومی شبانه‌روزی برای تحصیل فرستاده شد. اما در آنجا صحبت به زبان «ناواهو» ممنوع شد و کد تاکر هم همیشه در حال سعی و تلاش بود برای حل این مشکل فرهنگی. در همین مقطع بود که بالاسری‌هایش اسمش را عوض کرده و بر او نام جورج گذاشتند، و این تلاشی بود برای عوض کردن آدم‌ها به شخصی دیگر. او می‌گوید: «پاک کردن اسم‌ها مثل پاک‌ کردن آدم‌ها می‌مونه.» در آخر، آخرین اسمی که روی‌اش نهاده شد، نام کد تاکر بود که توسط اسکال فیس به او اعطا شد. کد تاکر به این دلیل چنین اسمی را عمداً انتخاب می‌کند برای خود: «این اسم [کد تاکر] درس و عبرتی است که در وجود من حک شده.»

download

اگر روزی راز ونوم اسنیک لو می‌رفت، هیچ‌وقت دیگر سربازهای وفادارش آن احترام را برای او قائل نبودند.

و اما اسم بیگ باس، که معنی‌اش به‌خودی‌خود ابهت و قدرت خاصی در درونش نهفته شده است؛ یعنی شاید اگر وی همچین اسمی نداشت هیچ‌وقت آسلات درباره‌ی این نام این‌طور صحبت نمی‌کرد: «زمانی که کلمات «برگشت بیگ باس» تو دنیا بپیچه، بازدارندگی واقعی‌مون علیه سایفر هم شروع می‌شه.» اما مفهوم اسم بیگ باس اثراتی هم روی سگ‌های الماسی دارد. همان‌طور که آسلات می‌گوید: «صرف نطر از این‌که اون‌ها [یعنی سربازهای سگ‌های الماسی] از کجا اومدن و چرا اینجا هستن، به تو احترام می‌ذارن.» همین‌طور که از نقل‌قول‌ها مشخص است، می‌شود دید که اسم یک نفر چه‌طور می‌تواند یک دنیا را بترساند و در عین حال گروهی بزرگ را با یک‌دیگر متحد کند. به‌طور ساده، بیگ باس کلمه‌ای خاص است به نمایندگی از مفهومی خاص. در طول بازی، پروتاگونیست داستان هرچند اصلاً بیگ باس واقعی نیست اما فقط به‌خاطر همین یک اسم که روی‌اش نهاده شده او را از پزشکی در MSF حالا در جایگاهی قرار داده که تمام دنیا از او حساب می‌برند. به‌راحتی می‌توانید ببینید که چگونه اسم‌ها می‌توانند تصورات و عکس‌های درونی ذهن از یک نفر یا شی را دگرگون کنند.

گفته شده که بیش از دوهزار زبان دنیا در حال انقراض است؛ یعنی مفاهیم فرهنگی فرم اشکال و ابزار [آن زبان‌ها] برای همیشه نابود خواهند شد.

― کد تاکر

کد تاکر در جایی درباره‌ی اهمیت زبان می‌گوید: «بشر در کلمات فکر می‌کنه. اگه کلمه‌ای رو پاک کنید که بیانگر یک معنی هست، اون معنی هم پاک می‌شه و از بین می‌ره؛ مثلاً کلمه‌ی Nizhóni در زبان ناواهو معنی می‌شود «زیبا». آسمان لاجوردی، چشم‌اندازهای بزرگ، گیاهان سبز و بقیه‌ی کلماتی که با «زیبایی» ارتباط معنایی دارند ریشه‌شان در فرهنگ Diné است؛ بنابراین اگر کلمه‌ی Nizhóni حذف شود، تصور ما از سرزمین و فرهنگ زیبای‌مان از بین رفته و برای همیشه فراموش می‌شود.»

حالا می‌فهمیم که هر کلمه مفهوم خودش را دارد، و هر مفهوم می‌تواند به دلیل کلمه‌ای که به آن اشاره دارد وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر، «زبان» و «مفهوم» به‌طور جدایی‌ناپذیری به‌هم دیگر گره خورده‌اند. مفاهیم وجود دارند و می‌توانند درک شوند و این از صدقه‌ و حسن وجود نعمتی به نام زبان است. ولی زمانی که زبان‌مان گرفته شود، نه فقط کلمات بلکه مفاهیم هم خواه‌ناخواه از وجود دست می‌کشند.

کازوهیرو میلر می‌گوید: «هر کسی با گذاشتن اسلحه‌اش رو زمین می‌تونه بی‌خیال این مبارزه بشه. اما اون حس نگه داشتن یه سلاح چیزی هست که هیچ‌وقت فراموش نمی‌شه؛ مثل اعضای بدن‌مون که از دستش دادیم.» از دست دادن چیزی یعنی چه؟ این احساس زمانی در وجود آدمی گل می‌کند که چیزی را از دست داده و دیگر برای‌اش وجود فیزیکی ندارد، اما همچنان در ذهن‌ پرتلاطم‌اش درباره‌ی آن فکر می‌کند؛ مثل کسی که دستش را از دست داده اما همچنان در ذهنش آن را حس می‌کند، و چنین چیزی را «درد فانتوم» می‌گویند که از دیگر مضامین مهمی است که در بازی به کار برده شده است. بسیاری از دیالوگ‌ها و حتی حس خود مخاطب بعد از پایان بازی بوی درد فانتوم می‌دهد. همان‌طور که کاز درباره‌ی از دست رفتن سربازها و قطع شدن اعضای بدنش می‌گوید: «بدنی که از دست دادم، سربازهایی که از دست دادم، اما هنوز حس می‌کنم که اون‌ها هستن.» حتی در پایان چپتر اول که اسکال فیس می‌میرد به دلیل مقصودشان برای انتقام، اسکال فیس به فانتوم آن‌ها تبدیل می‌شود؛ زیرا آن مفهوم و ایده‌ی انتقام همچنان در ذهنشان وجود دارد. کاز می‌گوید: «ما اسلحه‌هامون رو تو دست‌هایی که وجود ندارن قرار دادیم. ما روی پاهایی که دیگه نیستن ایستادیم.» در حقیقت، تازه چیزهایی که از دست داده‌اند تبدیل شده است به هدف‌شان.

اشیا در دنیای فیزیکی وجود دارند، اما مفاهیم در ذهن. همان‌طور که اشیا به وسیله‌ی بازتاب نور دیده می‌شوند، مفاهیم هم به رغم هستی زبان درک می‌شود. هر کلمه‌ی خاص در یک زبان خاص بردارنده‌ی یک مفهوم و تصویر خاص در ذهن است، و این قدرت زبان را نشان می‌دهد. قدرت شکل دادن چیزی در ذهن ما، و زمانی که مفهوم و تصویری در ذهن‌هایمان شکل بگیرد، برای انجام کار حالا دارای محرکه‌ای قوی هستیم. همان‌طور که محرکه قوی احترام سربازها به ونوم اسنیک این بود که تصور می‌کردند او همان بیگ باس است. زبان، وسیله‌ای است برای به اشتراک‌گذاری ایده‌ها و شکل یافتن تصاویر در مغز؛ راهی که باعث می‌شود فکر کنیم و بفهمیم؛ راهی برای «انسان» تا خودش باشد.

z8mojc0

چند دقیقه مانده به تزریق سرنگ؛ یا به عبارت دیگر ورود به دنیایی پر از توهم و روان‌پریشی.

متافوری از مردی که دنیا را فروخت و دیگوکسین

آهنگ «مردی که دنیا را فروخت» سه دفعه و بدون دخالت مخاطب پخش می‌شود.

  • در صحنه‌ای که از کما بیرون می‌آییم. (در مرحله‌ی اول)
  • در صحنه‌ای که از کما بیرون می‌آییم. (در مرحله‌ی آخر)
  • و صحنه‌ی اول بازی که می‌نویسند: «روزی دیگر از جنگ بی‌پایان؛ اوتر هیون».

چه اتفاقی می‌افتد وقتی این آهنگ اجرا می‌شود؟ اول از همه به صحنه‌ی اول که این آهنگ پخش می‌شود اشاره می‌کنیم. در آن زمان، پرستارها از این‌که می‌بینند چشم‌های ونوم اسنیک باز است هیچ تعجبی نمی‌کنند؛ یعنی در طول این نه سال چشم‌های ونوم اسنیک در کما باز بوده و با این اوصاف چه‌طور می‌شود اسم چنین چیزی را کما گذاشت؟ حتی در نوار «دوگانه‌باوری» هم بیگ باس اشاره می‌کند که ونوم اسنیک بیدار بوده و چشم‌هایش بسته نیست و احتمالاً او در یک کمای مصنوعی قرار داشته است. در نوار چنین می‌آید:

آسلات: […] ما اون همسایه‌ی بغلیت [ونوم اسنیک] رو بیدار می‌کنیم.»

بیگ باس: «اما اون… به‌نطر می‌یاد که همین الآن هم بیداره.»

آسلات: «اون هنوز هوشیاری کاملش رو به‌دست نیورده.»

بیگ باس: «اونم یه دکتره.»

آسلات: «تو ذهن اون هیچ گذشته‌ای وجود نداره. گذشته‌ی تو، گذشته‌ی اونه. اون از این به بعد فانتوم تو محسوب می‌شه و یه آدم خام نیست. حالا اون نقش بیگ باس جدید رو داره و نقشش فقط مختص سایفر نیست. اون به‌عنوان همون بیگ باس قدیمی مقابل دنیا [و دشمن‌هات] قرار می‌گیره تا دوباره بازیابی بشی.»

بیگ باس: «خیلی کار رو آسون گرفتی.»

آسلات: «ما تو این نه سال خیلی درگیر بودیم. تغییر کردن هوشیاری اون باعث شده تا با هیپناگوژیک خاطرات و چیزهایی که تجربه کردی رو بهتر به ذهنش منتقل کنیم. حالا همه‌ی ماْموریت‌های تو توی ذهنش ضبط شدن و همه‌ی تجربیات و دانسته‌هات تو مغز اون هم به اشتراک گذاشته شدن.»

حالا با توجه به این نوار فهمیدیم که ونوم اسنیک در طول این نه سال چشمانش باز بوده است ولی نمی‌توانسته با تکان دادن سرش به پرستارها نگاه کند؛‌ برای همین وقتی به آن‌ها نگاه می‌کند و از همه مهم‌تر صدایش را بیرون می‌آورد پرستارها متعجب می‌شوند. حتی دکتر هم برای این‌که بفهمد او واقعاً از کما بیرون آمده یا نه، می‌گوید: «[سرت] رو تکون بده اگه صدام رو می‌شنوی.» اما چرا باز بودن چشم‌های ونوم اسنیک اینجا این‌قدر حائز اهمیت شده است؟ چون آهنگ مردی که دنیا را فروخت می‌تواند ونوم اسنیک را از آن حالت غیرهوشیاری‌اش بیرون بیاورد و این باعث خنثی کردن حیله‌گری حالت روحی که روی ونوم اسنیک انجام داده‌اند می‌شوند؛ به همین دلیل واکنش پرستار طوری است که انگار یک روح دیده.

maxresdefault 1

با تغییر در کدهای نسخه‌ی پی‌سی بازی می‌شود هم شخصیت‌ها را جابه‌جا و هم در بیمارستان کمی فضولی کرد.

به نطر می‌رسد که پخش‌کننده‌ی این آهنگ هم کسی نبوده جز اسماعیل. شما چنین چیزی را در بازی نمی‌بینید، اما یک مدر توانسته در سکانس اولی بازی از تخت بیرون آمده و در محیط بیمارستان چرخ بزند. در اینجا می‌بیینم که در تخت بغلی، اسماعیل حی‌وحاضر ایستاده و با دقت به ونوم اسنیک نگاه می‌کند ولی وقتی پرستار سر می‌رسد خودش را به خواب می‌زند. حتی زمانی هم که روی تخت هستید، در پرده‌ی بغلی سایه‌ی اسماعیل که دارد ونوم اسنیک را دید می‌زند مشخص است.

از این صحنه‌ها که گذر کنیم می‌رسیم به جایی که دکتر با سیم خفه شده و تمام گردنش خون‌آلود می‌شود. ولی در صحنه‌های بعدی گردنش کاملاً سالم نشان داده شده و هیچ اثری از خون دیده نمی‌شود. حتی هیچ خونی هم روی اسماعیل چاقو خورده دیده نمی‌شود، و امکان ندارد که چنین صحنه‌هایی –که حتی در مرحله آخر هم تکرار می‌شوند– به‌خاطر تنبلی سازندگان باشد؛ آن هم سازندگانی که روی بقیه‌‌ی صحنه‌ها خشونت و پارگی بدن را به عریان‌ترین صورت نشان می‌دهند.

اما چه چیزی میان زمانی که دکتر گردن‌اش خونی است و تا زمانی که می‌بینیم گردن‌اش خوبی نیست اتفاق افتاده است؟ درست است، به‌خاطر تزریق سرنگ دیگوکسین به ونوم اسنیک توسط اسماعیل، و حتماً هم می‌دانید که با تزریق این سرنگ چه‌مقدار مواد قوی و پرعارضه وارد بدن می‌شود. اسماعیل دیگوکسین را با این هدف تزریق می‌کند تا ونوم اسنیک عضلاتش برای حرکت بازتر شوند همان‌طور که می‌گوید: «هیچ‌چیز مثل دیگوکسین نمی‌تونه تو رو به بازی برگردونه.» درصورتی‌که چنین ماده‌ای انرزی‌زا نیست و فقط زمانی استفاده می‌شود که شخص حمله‌ی قلبی پیدا کند؛ بنابراین ما را وارد این طرح می‌کند که این ماده برای شستشوی مغزی ونوم اسنیک تزریق شده است نه این‌که او را از حالت رویا و توهم کما خارج کند. احتمالاً عوارض جانبی دیگوکسین شاید برای‌تان آشنا باشد:

  • دریافت و دیدن رنگ‌ها به‌صورت آشفته
  • فقدان احساس و عاطفه
  • بیش از حد روشن دیدن چراغ‌ها و نور
  • دیدن نورها همراه با هالیه‌هایی دور آن
  • ضعف و خستگی غیرمعمول
untitled

صحنه‌ی شروع بازی که اتاقی تاریک را نشان می‌دهد و سلاح‌هایی که اشاره می‌کنند به قوای بالای ارتشی ونوم اسنیک. اما چرا در این صحنه که نوشته می‌شود در اوتر هیون جریان دارد باید لوگوی سگ‌های الماسی را روی سپر ببینیم؟ چون ونوم اسنیک شخصی است متوهم که دنیا را سر جای خود نمی‌بیند.

maxresdefault

صحنه‌ی پایانی که دوباره همان صحنه‌ی آغازین بازی را نشان می‌دهد نسبت به بالایی تفاوت دارد. ونوم اسنیک با شنیدن نوار، اتاق (ذهن) روشن‌تری پیدا می‌کند و دیگر پارادوکسی دیده نمی‌شود.

و همچنین مشمول مواردی چون سرگیجه، غش، تپش قلب، ضربان قلب به‌طور نامنطم، درد در قفسه‌ی سینه، تهوع، تنگی نفس، عرق کردن، پیدا کردن حالت تهاجمی، اضطراب، سردرگمی، افسردگی، ابراز ترس از مرگ قریب الوقوع، توهم، تاری دید، دوبینی، سردرد، عدم اشتها، شب‌کوری و تونل دید می‌شود. تقریباً بسیاری از همین علایم بعد از تزریق این دارو سریع خودشان را نشان می‌دهند؛ مثلاً دیگر آتشی نمی‌شود دید، خبری از گل‌های پرپر شده‌ی سفید نیست، دکتر گردن سالمی دارد و اسماعیل هم هیچ خونی از دماغش ریخته نشده علی‌رغم چاقو خوردنش. حتی بعد از تزریق دیگوکسین اگر دقت کنید همیشه در طول بازی انعکاس دور را همراه با هاله‌ای به دور آن می‌بینید که در نوع خود قابل توجه است.

جای دیگری که اشاره می‌شود به مردی که دنیا را فروخت در سکانس اولی و پایانی بازی است، که در آن ونوم اسنیک با پخش این نوار دوباره هوشیاری‌‌اش برمی‌گردد و حقیقت را می‌فهمد. همان‌طور که در اول بازی با این نوار توانست از کما بیرون آمده و وارد دنیای واقعی شود. حتی اگر سکانس اول بازی را ببینید، اسنیک تا قبل از پخش نوار اتاقی دارد بسیار نمور و تاریک اما با انواع‌واقسام سلاح‌ها. تاریکی یک صحنه‌ی متافور، استعاره‌ای و نمادین است که نشان می‌دهد ونوم اسنیک در دنیای وهم و خیال غرق شده و با تصور سلاح‌های گوناگون فکر می‌کند شخص قدرت‌مندی است. ولی در سکانس پایانی با اجرای دوباره‌ی نوار –که حالا بیگ باس در آن صحبت می‌کند– همان اتاق را می‌بینیم که روشن شده و دیگر خبری از آن اسلحه‌های همه‌چیزتمام و آرپی‌جی‌های خفن نیست. روشن شدن اتاق اشاره دارد به این‌که مغز ونوم اسنیک هوشیارتر شده و گم‌شدن سلاح‌ها اشاره می‌کند به این‌که او ضعیف است، و این ضعف که بعد از این صحنه توسط سالد اسنیک کشته می‌شود را می‌توان فهمید؛ نتیجه‌ی کلی این‌که بیگ باس/اسماعیل دیگوکسین را تنها برای گول زدن ونوم اسنیک و خارج کردن او از هوشیاری به وی تزریق می‌کند.

بعد از خنثی شدن بمب‌های اتمی نباید توقع داشت که موارد خارق‌العاده‌ای مانند رفتن به اوتر هیون و کش یافتن تایم‌لاین بازی تا سال ۱۹۹۵ را ببینیم. مخصوصاً وقتی کونامی دارد برای متال گیر بعدی نیرو می‌گیرد که احتمال زیاد ادامه‌ی همین فانتوم پین است. پایان اتمی با توجه به دیتاماین‌ کردن فایل‌ها، به نطر می‌رسد ربط دادن پایان گراند زیروز به فانتوم پین بوده باشد و پاسخ دادن به برخی از تناقضات.

چپتر سوم زمانی رنگ حقیقت می‌گیرد که همه‌ی بمب‌های اتمی خنثی شوند

خیلی از کسانی که عقیده دارند چپتر سه‌ای هم در کار هست، اعتقاد شدیدی دارند که برای رسیدن به آن باید تمامی بمب‌های اتمی خنثی شوند. این رویه مدتی ادامه داشت و تئوری‌هایی پیرامونش شکل گرفت تا اینکه کونامی توئیترش را با تعداد بمب‌های اتمی هر پلتفرم آپدیت کرد و گفت که راهی است برای رسیدن به «پایان مخفی خنثی‌سازی بمب‌های اتمی». اما دلیل این کار چیست و اصلاً چه لزومی دارد میان‌پرده‌ای را که همه دیده‌اند با این کار سخت، فعال کند؟ احتمالاً این کار برای این است که بحث درباره‌ی بازی داغ بماند و کونامی هم از Micro-Tها حسابی پول پارو کند.

اما قضیه وقتی برعکس عمل می‌کند که یکی از کاربران فروم متال گیر به اسم Saladin، بخش بزرگی از فایل‌های بازی را دیتاماین می‌کند. او طی این عمل،‌ با فایل‌هایی برخورد می‌کند که نشان می‌دهد بعد از میان‌پرده‌ی خلع سلاح‌های اتمی، احتمالاً پایان‌های گراند زیروز و فانتوم پین دوباره پخش می‌شوند. همچنین در بین فایل‌ها هم اسم “p51” دیده می‌شود که اشاره‌ای است به اپیزود ۵۱؛ یعنی احتمالاً بعد از پایان مخفی، اپیزود ۵۱ فعال می‌شود که احتمال بالایی دارد. زیرا اگر ویدئوی پایان مخفی را ببینیم، شاهد ساهلانتروپس و افراد ایلای در پایگاه مادر هستیم. Saladin در ادامه‌ی دیتاماین کردن فایل‌ها، به کلمه‌ی Epipgraph برخورد می‌کند که معانی زیاد و مبهمی دارد. اما یکی از معانی مرتبطش «آغاز یک سربرگ» است؛ یعنی روبه‌رو شدن با صحنه‌‌ای شیرین که شروع چپتر سوم است.

همین‌طور اگر به عکس‌های داخل هلی‌کوپتر بعد از دیدن آن صحنه نگاه کنید، عکس‌هایی را می‌بینید که تنها درصورتی‌که بازی را ۱۰۰٪ کنید پیدا می‌شوند اما در آن میان‌پرده می‌بینیم که با وجود ۹۵٪ بودن بازی، آن عکس‌ها نیز دیده می‌شود که می‌توان گمان کرد بعد از آن میان‌پرده، درصد بازی کاهش پیدا می‌کند. زیرا مراحل جدیدی اضافه می‌شود. هرچند ممکن نیست تعداد خیلی زیادی داشته باشند ولی احتمال دارد به مرحله‌ی سوختن دهکده و شیطانی شدن ونوم اسنیک ربطی داشته باشند. چون طبق شایعات، یکی از کاربران ردیت گفته است که بازی چهار مرحله‌ی دیگر هم داشته که مربوط به بازگشت به آن جزیره‌ی کوچک (مربوط به اپیزود ۵۱) می‌شده، و این همان مرحله‌ای است که تازه ونوم اسنیک را وارد فاز شیطانی شدن خود می‌کند. سپس بعد از این مرحله، آماندا (یکی از شخصیت‌های «متال گیر سالید: پیس واکر») به ونوم اسنیک می‌گوید که چیکو هنوز زنده است و باید به‌سراغ نجات دادن او برود.

metal gear solid v super secret cutscene 1080x600

صحنه‌ای از صحنه‌های پایان مخفی بمب‌های اتمی. با وضع بسیار بد سرورهای کونامی برای خنثی کردن بمب های اتمی، راه بسیار زیادی تا رسیدن به این پایان مخفی مانده است.

در چپتر بعدی کمی بیش‌تر به حقیقت بازی می‌پردازیم. البته اگر حقیقتی وجود داشته باشد. سؤالی که حالا باید از خودمان بپرسیم این است که واقعاً حقیقت چیست؟

حقیقت چیست؟‌ سپاه متحرکی از استعاره‌ها، مجازهای مرسل و انواع‌واقسام قیاس به نقس. در یک کلام: مجموعه‌ای از روابط بشری به نحوی شاعرانه و سخنورانه تشدید و دگرگون و آرایش شده است و اکنون، پس از کاربرد طولانی و مدام، در دیدگاه آدمی امری ثابت و قانونی و لازم‌الاتباع است. حقایق، توهماتی هستند که ما موهوم‌ بودنشان را از یاد برده‌ایم، استعاره‌هایی‌اند که ار فرط استعمال فرسوده و بی‌‌رمق شده‌اند؛ سکه‌هایی که نقش آن‌ها ساییده و محو شده است و اکنون دیگر فقط قطعاتی فلزی محسوب می‌شوند و نه سکه‌هایی مضروب.

ما هنوز نمی‌دانیم که میل به حقیقت از کجا ناشی می‌شود؛ زیرا تابه‌حال فقط از وطیفه‌ای باخبر شده‌ایم که جامعه به جهت ادامه‌ی بقایش بر فرد تحمیل می‌کند: راست‌گو بودن یعنی استعمال استعاره‌های رایج و مرسوم. بدین ترتیب، اگر بخواهیم مساْله را به‌نحوی اخلاقی بیان کنیم، راست‌گویی و میل به حقیقت چیزی نیست مگر وطیفه‌ی دروغ‌گویی بر طبق قواعد عرفی ثابت و معین؛ یعنی دروغگویی همراه و همپای گله و به شیوه‌ای که برای همگان الزامی است. 

― فردریش نیچه، برگرفته از «در باب حقیقت و دروغ به مفهومی غیراخلاقی»

giphy 1

I was dying of boredom anyway, But guess what? I will be coming back, and I’m bringing my new toys with me

ادامه دارد…

hander16WalleR MaN

مطالب مرتبط سایت

تبلیغات

۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا
۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا
۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا
۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا
۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

    • Dr. Freeman گفت:

      خب شما که معلومه تو ۱۱ دقیقه نتونستی بیشتر از نصفشو بخونی…چیش خیلی جالب بود؟میشه مفهومش رو توضیح بدی که منم بفهمم؟ 😀

      WalleR MaN
      • dc3 گفت:

        مقاله از بازیش طولانی تر بود

        WalleR MaN
        • dc3 گفت:

          من معنی خود داستان بازیش نفهمیدم چجوری معنی مقاله بفهمم

          • BiG_RDN گفت:

            با اختلاف بدترین بازی این سری بود، متاسفانه…

            Alireza
            • under taker گفت:

              کجاش بد بود دقیقا
              درسته مثل سری های قبلیش نبود فاصله گرفته بود از متال گیر کلاسیک ولی با ای همه مشکل و وحشی بازیای کونامی جدا بشم جدا نشمای کوجیما
              یه بازی شاهکار بود از نظر روایت داستانی مطمعنم پایان بازیش رو جوری کوجیما باز گذاشت که فقط خودش بتونه جمع کنه اگه کونامی بخواد بسازه ادامه بازیشو گند میزنه به همه چی
              فقط chapter2 رو قبول دارم نباید مراحل رو دوباره تکرار میکردی به شدت خسته کننده بود

              یه مشکل به نظرم که بازم سلیقه ایه شاید بعضیا اینطوری دوس دارن
              مربوط به نوار های بازی بود
              اگه داستانو خوب متوجه بخوای بشی باید نواراشو گوش میکردی
              اگه یه شرکت ایرانی بتونه ترجمه کنه بازیشو همه افراد معنی شاهکار رو میفهمن
              کوجیما به نظر من برای همه گیر شدن بازی نباید روایتا رو نوارا میورد

            • Pooya.ps4 گفت:

              زدم ادامه ناگهان بعد از دوساعت نوشت حجم إنترنت شما پایان یافته است خیلى طولانى بود

            • GENERAL گفت:

              در طی راستای سیا.ست های نظا.م مشورتی ، و نظارت بر بازیها و قیمت بستنی کیم ، و در راستای طرح بهره برداری از بزرگراه طبقاتی ژاپن ، که منتهی تولید تلویزیون های سه بعدی شد ، و همش تقصیر آمریکاس ! وگرنه این مقاله عکس های باحالی داره !

            • Cpt.G4mer گفت:

              حتما متال باز تیر بودی بهت حق میدم چون هرکی فرانچایز متال و همشو رفته اشه به نظرش این سری بدترین سریش بوده

            • DeadPool گفت:

              مقاله یکم طولانی بود ولی بازم جالب بود و تشکر بابت این وقتی که برای این مقاله گذاشتید . همین که زحمت کشیدید خودش جای تشکر داره .
              این نسخه ی متال گبر یکی از خاص ترین بازی های کل تاریخ بازی سازیه . این بازی فقط به این توجه نمیکنه که تو از بازی خوشت بیاد . بلکه به این توجه میکنه که درد رو توش حس کنی . به نظرم واقعا بی نظیر بود بازیش .

      • GENERAL گفت:

        ░░░░░░░░░░░░░░░░░░░▄▄▄████████░░░░░░░░░
        ░░░░░░░░░░░░░░░░▄▄█████████████░░░░▄███
        ░░░░░░░░░░░░░░▄████████████████▄▄████▀░
        ░░░░░░░░░░░░░░▀████████████████████▀░░░
        ░░░░░░░░░░░░░░░███████████████▀░█▀░░░░░
        ░░░░░░░░░░░░░░░▀█░░░░▀▀▀▀▀░░░░░░░▀▄░░░░
        ░░░░░░░░░░░░░░░░█░░░░░░░░▀▀▀▄░░░░▀█▄░░░
        ░░░░░░░░░░░░░░░░█░░░░░▄▄▀██▀█░▄▀▀█▀█░░░
        ░░░░░░░░░░░░░░░▄█▄░░░░▀▄░░░▄▀░░▀▄▄▄▀░░░
        ░░░░░░░░░░░░░░█▄▄▄░░░░░░███▄▄▄▄░░░█▄░░░
        ░░░░░░░░░░░░░░▀▄█▄░░░░░░▄▀░░░░▀▀▀▀░░▀▄░
        ░░░░░░░░░░░░░░▄▄█░░░░░░█░░░░░░░░░░░░░░█
        ░░░░░░░░░░░░░████░░░░░█░░▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄█
        ░░░░░░░░░▄▄█████░░░░░░▀▄▀░░░░░░▄█░░░░░░
        ░░░░░░▄█████████▄░░░░░░░░░░░░▄█░░░░░░░░
        ░░░▄▄███████████▀▀▄▄▄░░░░░▄███▄░░░░░░░░
        ░▄██████████████░░░░▀▀▀▀▀▀▀░████▄░░░░░░
        ▄███████████████░░░░░░░░░░░░█████▄░░░░░
        █████████████████▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄██████▄░░░░

        • به خودی چرا ضربه میزنی؟؟؟
          شرمنده بابت اسپم

          • Dr. Freeman گفت:

            کدوم ضربه دانیال؟
            من میگم صادق باشیم…اگه مقاله رو متوجه نشدیم بیایم بگیم نفهمیدیم
            ولی اینکه میگی “خیلی جالب بود” یعنی هم خوندیش کامل یا لااقل اکثرش رو و هم فهمیذیش کاملا، اونم تو ۱۱ دقیقه
            صرف اینکه مقاله ای دارای کلمات قلمبه سلمبه باشه نه دلیل بر سواد نویسنده ست نه نشون دهنده کیفیت مقاله
            همین مقاله اگه با زبان ساده نوشته میشد خیلی قابل فهم تر و شیرین تر بود چون موضوع جالبیه اما بخاطر زبان پیچیده ش مقاله برای همه قابل دسترس نیست
            اگه ناراحت شدی معذرت میخوام :yes:
            (جالبه که برخی دوستان میان از سخت بودن امتحان دینی شکایت میکنن، اونوقت میگن عجب مقاله پربار و جالبی!)

    • Rio Bravo گفت:

      استاد بیخیال مگه کلاس درسه؟ چقدرررر لفظ اخه؟!

    • Shalashaska گفت:

      عجب مقاله ی شاخیه
      لطفا زود به زود بقیشو بذارید
      من واقعا دیوونه شدم
      اصلا خیلی عجیب غریب این بازی
      کوجیما چیه آخه
      ذهن انقد عجیب

    • Mobin-Vip گفت:

      سخت بود اما با کمی فکر کردن میشد فهمید.فقط برای سخنان نیچه گیج شدم .‌ که اونو با کمک فهمیدم . در ضمن ۱۵ سالمه. یذره رو متن مقاله فکر کنی‌میفهمی‌.
      ………‌‌اما ناموسا پدرم درامد بفهمش .
      متال گیر عجب داستان پیچیده ای داره .‌خیلی درک‌کردنش زمان میخواد.

    • Mobin-Vip گفت:

      ممنون اقای بهرامی‌ خسته نباشید.

  • Abbas گفت:

    یا حضرت مقاله.تازه ادامه هم داره

  • Dr. Freeman گفت:

    به نظرتون مقاله خیلی غامض و دوشوار نبود؟ با اینکه هم بازی رو تجربه کردم هم جند تا از نسخه های قبلی رو باز چیز خاصی دستگیرم نشد :sarcasm: 😮
    فی الواقع بنده در عبور اندیشه های خویش از پس این گرداب مینیمالیستی فورمالیستی نیچه گونه ناتوان بودم :beatup:
    اگه کسی فهمیده به منم بگه لطفا (چون مقاله ش شبیه مقاله های دوره دکتری فلسفه ست مخصوصا مقدمه و موخره ش!)

  • Undefined گفت:

    اگه به کمبود تنوع در طراحی محیط داخل بازی کاری نداشته باشیم بازی شاهکاری بود
    هرچند اونایی که قسمت چهارم رو بازی کردن به هیچ وجه نمی تونن خودشون قانع کنن که قسمت ۵ بهتر از قسمت قبلی بوده!

  • Amir47 گفت:

    به نظرم یه پایان مخفی یا یه چیزی داره چون اکثر متال های قبلی هم مینی گیم هایی داشتند که بعدا کشف شدن

  • Cruel Angel گفت:

    آقا واقعا خسته نباشید
    واقعا مقاله عالی
    خواهشا شما بیشتر بنویسید
    اون از مقاله قبلیتون ( فلسفه و هنر ) که عالی بود اینم از این
    واقعا اونایی که میگن فانتوم پین متال گیر ضعیفی بود واقعا کم لطفی میکنن چون این بازی عالی بود
    ( البتع به شماره ۳و۴ نمیرسه )
    تو این نسخه کوجیما از خیلی نماد ها و نشانه ها استفاده کرد
    این از شباهت به ۱۹۸۴ ( بهترین رمان تاریخ (نظر شخصی ) یغنی بهتر از این نوشته نخواهد شد . به همه پیشنهاد میکنم این رمان رو بخونن )
    اون از شباهت نام ها و مکان ها به رمان موبی دیک
    و همین طور شباهت نام از البوم ها و آهنگ های دیوید بویی فقید ( خدا بیامرزتش ) ( diamond dogs _the man who sold the world و ….)
    پایان بازی هم که عالیه ( من این طور پایان رو دوست دارم )
    که نظرات مختلف درموردش وجود داشته باشه و …)
    و در اخر امیدوارم هرچه زودتر کونامی یا کوجیما سکوت رو بشکنن و یه توضیحی بدن

    • TMWSTW گفت:

      البته آهنگ بازی فقط “شباهت” نداشت به آهنگ دیوید بویی ، دقیقا همون شعر بود فقط بازخونی کرده بودند و آهنگ جدید روش گذاشته بودند…

      • Cruel Angel گفت:

        اهنگا که همون بودن
        من منظورم از شباهت نام ها بود
        مثل diamond dogs که اسم یکی از آلبوم های دیویده
        جالبیش اینه که توی همین آلبوم یه ترک هست به نام ۱۹۸۴ که مربوط به رمانه
        و به نظر من کوجیماعلاقه خاصی به کار های اون خدا بیامرز داشته
        البته تو خیلی بازی های دیگه هم از آهنگ های ایشون استفاده شده ولی تو این بازی بیشتره

  • mohammad1380n گفت:

    چقدر این بازی راز داره
    به شخصه اسن هیچی از داستانش نفهمیدم 😀

  • حالا یکی باید بیاد اینو ترجمه کنه مام بفهمیم
    آقای بهرامی واقعا زحمت کشیدی ممنون از شما ولی خاهشا زیر دیپلم باشه مقاله هاتون

  • Way_effect گفت:

    خیلی عالی بود دستتون دردنکنه آقای بهرامی خداقوت

  • اولین مقاله ای که توی گیمفا به صورت کامل خوندمش
    و اولین نظری که دارم برای یه مقاله میدم!
    مقاله ی فوق العاده ای بود
    اگه ۱ درصد از این تئوری ها درست باشه
    واقعا نمیدونم درباره ی هیدئو کوجیما چی بگم!
    بازم ممنون و خسته نباشید
    جالبش اینه که هنگام خوندن مقاله من خودم یه سری ایده برای ادامه بازی اومد تو ذهنم
    شاید دلیل ساخت این چنینی بازی هم همین باشه!
    همانطور که گفتن قهرمان همیشه توی اون فضای خالی هست اما می‌شه توی این فضای خالی که در قلب بازی قرار داره، پیشروی کرد.
    فضای خالی توی اعماق بازی قرار داره پس میشه توش پیشروی کرد
    با توجه به اینکه هیچ حقیقتی وجود نداره و فقط تفاسیر هستند
    بازم ممنون ازشما

  • X.O.I.T.B گفت:

    داستان متال گیر حماسه است که هرگز درک نخواهد شد :inlove:
    فقط یه سوال. من شنیدم این همه اسنیک( naked و old و lequid و solid و venom و…………….( 😐 )) همشون از آب .کمر بیگ باس اصلی به وجود اومدن. درسته؟؟ 😐 😐 😐 😐 😐
    بازی خوب بود ولی به شدت تکراری شد برام از ماموریت های فرعی ۲۵۰ بار تو یه محیط زندانی فراری دادم!
    خدایی مغز کوجیما همچین داستانی به وجود اورده واقعا دمش گرم :yes: :yes:
    ممنون از نویسنده :yes:

  • Just have fun گفت:

    منی که تازه فانتوم پین رو بازی کردم هیچی نفهمیدم از این مقاله.خیلی از شخصیت ها هم نمیشناسم و کاش توضیح میدادید در بارشون.
    یه چیز دیگه اینکه نمیدونم توجه کردید یا نه در اپیزود اول هم در بیمارستان پوستر اسنیک با اسم هیدئو هست.
    و زمانی که با سالید اسنیک مجبوریم زیر تخت مخفی شیم سرباز دشمن تمامی بیمارا رو بدون صدا خفه کن میکشه. ولی وقتی نوبت به آخری میرسه و وارد صحنه میشه صدا خفه کن داره که عجیب.

    • A.F.A گفت:

      عزیز،اینجا جای سر دراوردن از داستان سری نیست.این مقاله هدفش بررسی و تحلیل بخش های مبهم و گنگ بازیه.از اسم مقاله نیز مشخصه.
      شما برای فهمیدن داستان کلی سری،میتونید چرخی در نت بزنید و مقالات متنوع و خوبی رو که در این زمینه به رشته تحریر درومده رو پیدا بکنید و بخونید.یوتیوب هم هست،ویدعوی های داستانی بسیار خوبی رو طرفدارا درست کردند که داستان تمامی قسمت ها رو در یک ساعت خلاصه کرده اند و میتونه خیلی به فهم بهتر اتفاقات کمک بکنه.ولی بهترین راه،بازی کردن تمامی قسمت های پیشینه.نسخه اول رو براحتی میشه با شبیه ساز بازی کرد،نسخه های دوم و سوم و سفیر صلح نیز در کالکشن hd که برای ۳۶۰ ps3 عرضه شد،در کیفیت ظاهری بالاتری نیز موجوده که میتونید ازش بهره ببرید.نشد هم،باز شبیه ساز اون قسمتا هست.بدون هیچ مشکل خاصی.
      تازشم،شما بازی رو تازه تموم کردید بعد چیزی از مقاله و اسامی نفهمیدید؟مگه کاراکترا اسم نداشتن؟مگه بازی داستان نداشت؟احتمالا شما زیرنویس ها رو غیر فعال کرده بودید و صدای بازی رو هم میوت!!
      پ.ن:کلا مشکل خیلی بزرگی که در گیمفا وجود داره و واقعا اذیتم میکنه،مخصوصا با توجه به این موضوع که در یک سال گذشته سطح مقالات قوی و حرفه ای تر نیز در سایت بواسطه چند فرد خوش قلم بالاتر رفته،سن پایین بخش عمده کاربرای این سایت و میل عجیب این بخش عمده به عدم علاقه به پیشرفت کردن در زمینه های گوناگونه.میتونید اشکارا مشاهده بکنید که در مقالات متفاوت بر سر چه موضوعاتی بحث و جدل در میگیره و چه قبیل کامنت های yes!!بیشتری رو میگیرند.بشخصه اگه نوب ترین کاربر اینجا میشست و با تمام وجود تکت تک مقالات فقط همین سایت رو پیرامون بازی های مختلف میخوند،کم کم چند لولی به اسانی پیشرفت میکرد.ولی افسوس که بخش عمده کاربرا به همین قانعند و دوست ندارند کمترین سختی متحمل بشوند.در همین پست هم میشه اشکارا این موضوع رو مشاهده کرد.

      • Just have fun گفت:

        عزیز این که گفتم کمی اغراق بود . حق بده که کسی مثل سایفر که تاحالا ندیدم و کد تاکر رو نشناسم توی کل داستان . البته کد تاکر فکر کنم ویروس شناسه بود.درضمن وجود یک معرفی جزئی در هر مقاله ای به نظر من لازمه تا همه بهره ببرن نه فقط عده ای. همه چیز هم فعال بود و زیرنویس ها رو دو بار خوندم . ولی خدایی پیچیده و سخت بود بفهمم چی به چیه بدونه هیچ مقدمه.

        • A.F.A گفت:

          گفتم.این مقاله بررسی داستان بازی نیست.تحلیل نکات مبهم و اسرار امیز این نسخه است و تعوری های مختلفی که میشه پیرامونشون مطرح کرد.
          این همه توضیح دادم،گویا شما فقط خط اول رو خوندید.
          خسته نباشید
          شما هم اگه واقعا تا العان چیزی نفهمیدید،خوب،یا از دقت بسیار پایینی برخوردارید،یا زبان انگلیسیتون در سطح کافی برای این بازی قرار نداره.

  • arshia.hidden گفت:

    خیلی ممنون بابت این مقاله پربار.
    به شخصه لذت بردم از خوندن مقاله.
    و هنوز هم واسم جالبه مردم این بازی رو با دیگر بازی های خطی مقایسه میکنند.

  • ممنون اقای بهرامی عالی بود
    دوستان کیا از اینترنت ۴ یا ۳ g ایرانسل استفاده می کنن سرعت دانلود چنده؟؟؟

  • MBMTREX گفت:

    یک سوال مگه سایفر رو زیرو رهبری نمی کنه؟ پس چرا میاد جونمون رو نجات میده؟

  • Amir گفت:

    فهمیدن مقاله از امتحان زبان فارسی امروز سخت تر بود

    برا من حد اقل این طوری بود 😐

    خسته نباشی :blush:

  • sina-knicks گفت:

    من برم این چندتا میشن رو هم تموم کنم بیام
    فعلا لایک و تشکر 😉 😉

  • shademan گفت:

    مقاله خوبی بود :yes:
    قبلیرو که بازی کردم واس هفت |شتم بس بود

  • doctorgamer(تلگرام.steam.xlive.psn: pooria0071 گفت:

    خیلی عالی بود استاد بهرامی.
    واقعا شما زو جز استاد نمیشه خطاب کرد.شما بیشتر مقاله بنویسید

  • amir_frj گفت:

    ممنون بابت مقاله عالی و همچنین فلسفیتون!
    شاید فنتوم پین بهترین توی سری متال گیر نباشه…
    اما بدون شک یکی از بهترین نسخه های بازی بود
    فنتوم پین ی بازی کاملا خاص بود که شاید خیلیا نتونستن درکش کنن و باهاش ارتباط برقرار کنن!
    فرنچایز متال گیر از نظر من بهترین فرنچایز تاریخه.واقعا هیچ جوره نمیشه فهمید توی مخ کوجیما چی میگذره :yes:

  • meeeeeeeetal گفت:

    من اولین بارمه که نظر میدم. اگه کسی روی pcبا cpuدو هسته ای این بازی رو انجام داده تو رو خدا بگید چجوری یه ارور گلو استورم میده و نمیزاره برم توی بازی :cry:. منم میخوام این شاهکار رو بازی کنم. ببخشید اگه ربطی به اینجا نداشت

  • "hi gentleman" welcome to Dubai گفت:

    واقعا این از اون دسته بازیاس که واسه فهمیدن داستانش فسفر میسوزونه

  • Cpt.G4mer گفت:

    ما فوق عالی بود واقعا لذت بردم ممنون از شما بخاطر این ترجمه روان و جذاب بعد خوندن این مطمعن شدم بازیای رایانه ای به راحتی تمام چندین قدم از فیلم و سریال جلو ترن یه پیشنهاد دارم داستان چند لایه بازی خیلی شبیه به فیلم اینسپشن کریستوفر نولان هست میگم که حتما برید نقد لایه ای اون فیلمم بخونید چون یه شباهت بارز دارن و اونم پخش موسیقی هست که در فیلم نولان به معنای بیدارشدن از خوابه

  • i love game.j گفت:

    دقیقا از این مقاله هیچی رو فهیمیدم 😀 😀
    واقعا داستان بسیااااار فلسفی داره
    حیقیت چیه

  • i love game.j گفت:

    با کمی تفکر دریافتم که این مقاله در مغز.من نمیگنجد
    من برم آب سرد بریزم رو سرم داره بخار میکنه

  • white savior گفت:

    برای یه لحظه فکر کردم بالاخره یکی پیدا شد که فلسفه و سیاست و جریانات پوشیده بازی ها رو رو کنه که بدبختانه به جای اینکه اینکار رو بکنه فلسفه گردن کلفت جدیدی رو خلق کرده.
    بابا این بازی به اندازه کافی خودش پیچیده حرف میزنه باید ساده تر بشه نه درشت تر.
    اونی هم که هیچی نفهمیده فقط بلده بگه بله استاد کارش درسته و ببین چه اثر پیچیده ای خلق کرده.
    سبک یا سنگین امیدوارم این دست نقد ها ادامه دار باشه بلکه بالاخره یه عده بفهمن که بازی واسه سرگرمی نیست.
    نقد های ما رو هم که حضرات نمیپسندن بچاپن.

  • TMWSTW گفت:

    آقای بهرامی ، آخر من نفهمیدم اگر اسماعیل فقط توهم ونوم اسنیک بود پس کی اومد اون دارو رو بهش تزریق کرد و توهم زده شد؟ یعنی یا از همون اول متوهم بود و چون اسماعیل واقعی نبود پس دارو تاثیری در متوهم کردنش نداشت
    یا اینکه اسماعیل واقعی بود و بعد از تزریق اون دارو ونوم اسنیک متوهم شد.

    • Unknown گفت:

      این‌که اسماعیل توهم بود یا نبود فقط یه فرضیه‌س. از نظر خودم به‌خاطر همین تناقضاتی که شما الان می‌گی واقعی بود و خودم خیلی عقیده ندارم به تیوری Venom = Ishmael چون ونوم اسنیک شخصیت ضعیفی داشت و برام عذابه اگه بگم این همون بیگ باس هست! اما خب خود ونوم هم می‌تونه تزریق کرده باشه. فیلم‌ها همین‌طورن و اون شخصی که طرف تو فیلم براش توهم می‌زنه هم این‌جور تناقضات دیده می‌شه. مثل Fight Club که اتفاقا کوجیما هم معلومه الگوبرداری‌هایی ازش کرده.

  • safir گفت:

    با سلام
    واقعا بررسی موشکافآنه ای بود بعد باید دقیق مقاله بخونم

    فقط ی سوال از نویسنده محترم یا بچه ها دارم اینکه که در ماموریت ۴۵ باید quite آزاد کنیم
    اگر میدونید دقیقا لطف کنید بگید نوار اعتراف quite کجا باید پیدا کرد .
    قبل از ورود به کاخ مخروبه یا بعد در حین گرد و خاک … در کدام محل دقیقا هست . خیلی سپاسگزارم

    Obtained cassette tape quite *

  • shahab_JN گفت:

    سلام دوستان به نظر شما آنچارتد کالکشن بگیرم یا جاست کاز۳ من توی شهرستان هستم زیاد نمیتونم برم مرکز استان برای خرید بازی لطفا یکی از این بازی ها رو معرفی کنید که تا دو ماه من رو سرگرم کنه ممنون.

  • mohammad0180 گفت:

    یکی از ارزوهام همیشه این بوده داستان متال رو درست درمون بفهمم 😀 😀 😀

  • Erix گفت:

    خیلی جالبه یه چندتا از اینا سوال خود من هم بود! مخصوصا قیافه اسماعیل !!
    یه جای دیگه یه فلش بک میده که پاز رو نشون میده من دیگه تا آخر بازی پاز رو ندیدم اینم برام گنگ بود!!

  • The joker گفت:

    بابا یونس ترکندی با این متن .ای ول همشهری خودم :-*

  • شوخی میکنی زیر دیپلم قسمت بعدی رو بزارید ممنون میشم یکم نقدتون برا ۴۰ ساله ها هم سخته فقط زیر دیپلم
    -از روشنایی به تاریکی و شیطانی شدن –

    I was dying of boredom anyway, But guess what? I will be coming back, and I’m bringing my new toys) with me)
    معنی=
    (من از خستگی در حال مرگ بود به هر حال، اما حدس بزنید چه؟ من خواهد شد به آینده ، و من آوردن اسباب بازی های جدید من با من)
    چپتر سوم زمانی رنگ حقیقت می‌گیرد که همه‌ی بمب‌های اتمی خنثی شوند راسته!؟
    ممنون ادامه بدید لطفا
    دفعه ی بعدی لطفا زیر دیپلم بنویسید شاید بعضی ها نفهمیدن به بیژه خودم از نیچه باحال بود در حد لیسانسو

  • Rebel Snake گفت:

    دهنم سرویس شد ولی تموم شد . آقا با این تفاسیر انگر من بازیو بازی نکردم :laugh: (شوخی)
    _____________________________
    نقد/ترجمه فوق العاده ای بود معلومه وقت زیادی برده , خسته نباشید . این بازی بهترین بازیه عمرمه :inlove: :yes:

  • tedy گفت:

    جالب بود ولی من هیچی نفهمیدم :blush:

  • MacMillan گفت:

    مخم گوزید . میخواستم برم کلاس سردرد گرفتم :sidefrown: برم بخوابم بهتره

  • A.F.A گفت:

    با تشکر بسیار از اقای بهرامی با این مقاله تحلیلی زیباشون که برای یکی از بهترین ساخته های کوجیما بزرگ نگاشتند.
    دقیقا مشابه مقاله قبلی که بر روی سایت قرار داده بودند و اشارت زیادی هم در اون به درد فنتوم داشتند،این مقاله هم در سطح واقعا بالا و خوبی قرار داشت.
    ابتدا لازم میبینم به دوستان و اعتراضشون به سختی!!این مقاله خرده بگیرم.دوستان،یه نویسنده رمان یا مقاله،مختاره که هر طور که میپسنده یه مقاله رو به رشته نگارش در بیاره.مختاره که هر کلمه ای که باب میلشه و هر نوع نگارشی رو که میپسنده رو استفاده بکنه و اگه کسی ،از خیلی از اصطلاحات،کلمات،تعبیر ها سر در نیاورد و برای سوال ایجاد شد،میتونه بره تحقیق بکنه،میتونه بره مطالعه بکنه و سطح سواد و اموخته های خودش رو بالا ببره.نه اینکه بیاد و به نویسنده خرده بگیره که زیادی سطح بالا و سخت نوشتی!!چه خبره باو!!!خیر دوستان،من و شما باید بریم بیشتر مطالعه بکنیم.مشکل از جای دیگه است.
    میرسیم به خود متن.بعنوان فردی که ۱۶۰ ساعت پای این جدیدترین شاهکار کوجیما وقت صرف کرد و مقدار بالایی زمان دیگر نیز صرف فکر کردن درمورد ابعاد مختلف داستانی و اشارات مختلف ایشون به این بازی کرد و مقالات گوناگون و ویدعو های بسیار رو نیز رصد کرد تا گوشه ای از دریای بزرگ این بازی رو کشف بکنه،میتونم بگم واقعا مقاله خوبی رو جمع و جور کردید.نحوه پیشبرد مقاله،اشارت گوناگون،ذکر دقیق بعضی بخش های بازی و اطلاعات بالاتون از این سری و تحقیقاتی که انجام داده اید و مهم تر از همه.اینکه رمان ۱۹۸۴ جورج اورول رو خوندید و همین موضوع کمک خیلی بزرگی به درک منظور نهایی کوجیما در این بازی میکنه.
    البته یه ایراد روایی نیز من در متن مشاهده کردم که لازم میبینم ذکر بکنم.چشم راست اسماعیل،مشابه بیگ باس،کور بود.برای اثبات حرفم و داشتن دیدی بهتر به چشم این شخصیت،در مرحله بیمارستان،جایی که باید زیر تخت های قایم بشیم تا ماموران سایفر متوجه ما نشوند.برید به زیر تختی که اسماعیل در زیرش مخفی شده.در اونموقع بازی به حالت اولش شخص تغییر پیدا میکند و با توجه به نزدیکی صورت ایشون به نقش اصلی،خیلی واضح میشه کور بودن چشم راست این شخصیت رو دید
    نکته دیگری نیز که در این مقاله جاش خالی بود اشاره به مرگ سه باره ی اسماعلیل در همون مرحله اول که هر بار به طرز عجیبی دوباره برمیگرده و به کمک نقش اصلی میاد.اینجا دو چیز جای مطرح شدن دارد.اولین موضوع،توهم ونومه که در متن هم بهش اشاره شد و مرگ سوم اسماعیل در ماشین نیز بوسیله ان توجیه میشود.دومین مسعله،اینکه اصلا اسماعیلی وجود ندارد و تمامی ساخته و پرداخته ذهن ایهب است وبس
    که با وجود شروع توهم ها پس از تزریق سرنگ توسط اسماعیل،به این نظریه نیز ایرادات بسیاری وارد میشود.
    منتظر ادامه این مقاله ی بسیار زیباتون هستم

    • A.F.A گفت:

      یادم رفت از اشاره عجیب کل فنتوم پین به دیوید بویی یادی بکنم.
      اسم بسیار از مراحل و گروه تازه ونوم،از نام اهنگ ها و البوم های مختلف این خواننده مشهور و فقید انگلیسی برداشته شده که دلیل انجام این کار و نظریاتی که به ذهن منتقل میکنه نیز در نوع خودشون جالبند.
      نام اهنکایی که از این خواننده که در بازی وجود داشتند و بنده متوجه انها شدم.
      حضور مستقیم اهنگ the man who sold the world
      نام گروه diamond dogs که نام یکی از البوم های دیوید بویی و اهنگی به همین نام نیز هست.
      یادمون هم نره که کوجیما قصد داشت داستان نسخه شابهت بسیار به متن این اهنگ نیز داشته باشد.که گویا با مخالفت تیمش روبرو شد.
      مرحله heroes که نام البوم و اهنگی مشابه است.
      ۱۹۸۴ بغیر از اشاره اش به رمان بزرگ جورج اورول،میتونه حاوی اشاراتی به اهنگی به همین نام از این خواننده نیز باشد.
      همینطور اهنگ برادر بزرگتر از البوم سگ های الماسی بویی که یاداور برادر بزرگ رمان ۱۹۸۴،رهبر نمادین حزبه.

    • Erix گفت:

      پس متن اون نوارها و صحبتهای میجر و بیگ باس چی؟ اسماعیل نمیتونه توهم باشه!
      یه جای مقاله از مقلوب شدن اسماعیل توسط کوایت هم صحبت شد که خیلی ضعیف مبارزه کرد! اگر دقت کنید بعد از اینکه کوایت اسماعیل رو به زمین می کوبه گارد می گیره! پس حریفش رو قوی فرض می کنه!‌ نظر من اینه اسماعیل برای لو نرفتن هویت اصلی شروع به پرتاب کردن اشیا به سمت کوایت می کنه که باز هم از زرنگیشه چون با همین شیشه که به سمتش پرت می کنه آتیشش میزنه!
      در مورد غیب شدن اسماعیل از آنبولانس هم که خوب معلومه ایهب تو اون صحنه کاملا بیهوشه و ماجرا از سمت راوی داره دنبال میشه که جک کمربندشو باز می کنه و از آمبولانس خارج میشه طبق برنامه ای که از قبل چیده بودن ناپدید میشه!
      شاید یادتون نیاد اما توی متالگیر ۲ کوجیما تجربه جا زدن شخصیت اصلی رو با اسم و چهره جدید رو داره! پس از نظر من اسماعیل همون جک هست!
      و اگر دقت کرده باشید طبق عادت جک بلافاصله اولین سلاحی که دستش میاد رو سریع بازرسی می کنه این موضوع رو توی متال گیر ۴ و عادت سالید اسنیک هم بر همین قضیه تاکید میشه همون اول بازی
      و هزار تا دلیل دیگه …..

  • Rebel Snake گفت:

    آقایه بهرامی من یه سوال ازتون دارم. تو قسمت چهارم متال گیر شخصیت منفی آسالات بود یا بخاطر اون پیوند دست لیکوئد؟

    • Unknown گفت:

      آسلات بود. درسته دستش رو پیوند زده بود اما کل بازی داشت ادا می‌اورد که لیکوییده. آخر بازی مشخص شد همون آسلاته.

      • DeadPool گفت:

        مقاله یکم طولانی بود ولی بازم جالب بود و تشکر بابت این وقتی که برای این مقاله گذاشتید . همین که زحمت کشیدید خودش جای تشکر داره . یکی از بهترین مقاله های گیمفا .
        این نسخه ی متال گبر یکی از خاص ترین بازی های کل تاریخ بازی سازیه . این بازی فقط به این توجه نمیکنه که تو از بازی خوشت بیاد . بلکه به این توجه میکنه که درد رو توش حس کنی . به نظرم واقعا بی نظیر بود بازیش .

        • Nameless گفت:

          این سری به ترتیب رویداد های زمانی
          Metal Gear Solid 3: Snake Eater
          Metal Gear Solid: Peace Walker
          Metal Gear Solid: Ground Zeroes
          Metal Gear Solid: The Phantom Pain
          Metal Gear
          Metal Gear 2: Solid Snake
          Metal Gear Solid
          Metal Gear Solid 2: Sons of Liberty
          Metal Gear Solid 4: Guns of The Patriots

          من به نظر شما احترام میگذارم.
          ولی زیبا ترین نسخه از این سری بازی نسخه ی سوم (نسخه ی اول از نظر رویداد ها) یعنی snake eater است آخرین سکانس مبارزه با The Boss که در میان دشتی پر از گل رخ میدهد از زیباترین و به یادماندنی ترین لحظات در یک بازی است.
          و برای کسانی که میخواهند بدانند چه بر سر Venom Snake (که با اسم Ahab هم شناخته میشود) میاید او در بازی Metal Gear (نسخه ی پنجم از نظر رویداد ها) به دست Solid Snake کشته میشود.
          و Big Boss واقعی در بازی Metal Gear 2: Solid Snake (نسخه ی ششم از نظر رویداد ها) به دست Solid Snake میسوزد.

          • Rebel Snake گفت:

            “ahab”اسمه کاپیتانه نگون بخته موبی‌دیک هم هست و انگار کوجیما خیلی ازش الهام گرفته *
            __________________
            من دیوانه وار میخوام mgs3 اول و بعد ۴رو بازی کنم و یه جوری به تجربش نیازه روحی دارم. واقعا این بازی و شخصیتاش افسانه هستن.

            • Nameless گفت:

              سلام Rebel713
              برای کوجیما موبی دیک بیانگر یک نماد خاص ه به مانند یک فضای خالی و سفید و بزرگ.
              یه نماد قوی و وحشی و در عین حال تهی و خالی.
              اگر به داستان موبی دیک توجه کنیم یک نکته ی خیلی مهم در بطن مفهومی داستان وجود داره و اون این حقیقت که همه به دنبال موبی دیک هستن موجودی که به کشتن مشهوره موجودی که برای کسی که شکارش کنه شهرت و قدرت و افتخار رو به همراه داره ….
              و اگر موبی دیک رو به عنوان نماد پوچی فرض کنیم به این نتیجه میرسیم که همه ی کسانی که به دنبال شکار موبی دیک هستن در واقع هدف پوچی رو دنبال میکنند و در حقیقت هیچ هدفی رو دنبال نمیکنند.
              یک هدف پوچ یک هدف مرده اس.
              دلیل اسم گذاری Venom Snake به Ahab به دلیل شباهت Venom Snake به کاپیتان Ahab در دنبال کردن هدفی پوچ و تهی ه.
              در واقع این وجه مشترک Venom Snake و Ahab ه. هر دو به دنبال یک هدف بزرگ و در عین حال خالی از ارزش هستن.

    • HSM گفت:

      آقای بهرامی عالی بود….خیلی چیزا روشن شد…که من گیج شده بودم… فقط ی چنتا مورد پیدا کردم…لیکوید سنیک کلون سولید نبود. کلون بیگ باس بودن ، سولید هم خودش کلون بود ، سولید سنیک از طرف بیگ باس ، ونوم سنیک رو نکشت ، تو سازمان foxhound بود که رفت ونوم سنیک کشت که فکر میکرد بیگ باس واقعی که اخر بازی متال ۴ وقتی بیگ باس میاد پیش سولید تعجب میکنه فکر میکرده کشتتش ، سنایپر وولف که ی کرد عراقی بود در جنگ ایران عراق بیگ باس نجاتش داد ، ولی اینطور که مشخص شد کار ونوم سنیک بوده نه بیگ باس.

  • اوسعلی گفت:

    یا خدا رحم کنید بابا این چیه :sweat:

    • DeadPool گفت:

      کسایی که میگن مقاله پیچیده بود و سنگین بود و این حرفا . بهتره یکم سواد ادبیشونو بیارن بالاتر . ما فقط دوست داریم لقمه رو اماده بزارن تو دهنمون . وقتی توی یک مقاله کلمات و جملات ادبی و چیز های دیگه میبینیم که نمیدونیمشون سریع میاییم میگیم مقاله بد بود .باید این افکار بچه گانه رو بزاریم کنار. من هم خودم قسمت هاییش رو شاید متوجه نشدم ولی بازم از مقاله لذت بردم و سعی میکنم معنی کلماتی که نفهمیدم رو پیدا کنم تا بار بعدی بیشتر لذت ببرم . متال گیر بازی پیچیده ایه و مقاله های مربوط بهش هم پیچیده ان . کسی که دوست نداره نخونه .

  • Psn: GAMERshb گفت:

    مقاله بهتر از این تو گیمفا ندیده بودم مدت ها منتظر همچین مقاله ای بودم دمتون گرم واقعا :inlove:

  • metalhead گفت:

    کوجیما با تریلر و گیم پلی و … انقدر سر مارو گرم کرد که اصلن متوجه چنین رازهای معلومی نشدیم . بابت مقاله ممنون

  • assassin creed for ever گفت:

    اقا یکی برا من اینا رو توضیح بده ……
    ولی خداییش کوجیما یه نابغه است این همه راز در داستانی طولانی ……. خیلی بازیش حماسی کاشکی قسمت اخرش نباشه
    من یه بار یه رمان ۱۴۲ صفحه ای نوشتم هیجی راز نداشت داشتم ذوق مرگ میشدم اونوقت کوجیما اینو توی یه بازی گنجونده و هیچی نگفته واقعا خ.ا.ک بر س.ر کونامی که این نابغه رو از دست داد

  • assassin creed for ever گفت:

    یکی اینا رو برا من اینا رو توضیح بده ……
    ولی خداییش کوجیما یه نابغه است این همه راز در داستانی طولانی ……. خیلی بازیش حماسی کاشکی قسمت اخرش نباشه
    من یه بار یه رمان ۱۴۲ صفحه ای نوشتم هیجی راز نداشت داشتم ذوق مرگ میشدم اونوقت کوجیما اینو توی یه بازی گنجونده و هیچی نگفته واقعا خ.ا.ک بر س.ر کونامی که این نابغه رو از دست داد

  • assassin creed for ever گفت:

    قسمت دوم. کی منتشر میسه منتظرم که بیاد ?:-)

  • AMIR GAMER 77 گفت:

    مقاله عالی بود اقای بهرامی :yes: :yes:

  • Amir47 گفت:

    عالی بود آقای بهرامی مقالاتتون رو خیلی دوست دارم قبلی هم عالی بود
    یه نکته دیگه هست به نظرم اینم میتونه یه تئوری باشه همونطور که میدونین اون دکتر که اول بازی دیدیم چهره اش از یک پزشک واقعی ساخت شده که به شکایت کرد و …. اون پزشکو(جراح در واقع ) (ایتالیایی اگه اشتباه نکنم) خیلی هم معروفه و قراره اولین کسی باشه که پیوند سر رو میخواد انجام بده (چند سال آیینده ) پس ممکنه با قضایای فانتوم پین بی ربط هم نباشه یعنی ممکنه اسنیک و ونوم (شبح اسنیک پزشک یا هرچی ) سر و تنشون به هم پیوند خورده باشند مثلا این یارو که بازی میکنیم باهاش سر بیگ باس باشه و تنش خود پزشکه….خیلی عجیبه ولی ممکنه بی ربط هم نباشه به هر حال باز ممنون فقط اون مکالماتی که نوشتین مال نوار کاست ها بود؟

  • Amir47 گفت:

    عالی بود آقای بهرامی مقالاتتون رو خیلی دوست دارم قبلی هم عالی بود
    یه نکته دیگه هست به نظرم اینم میتونه یه تئوری باشه همونطور که میدونین اون دکتر که اول بازی دیدیم چهره اش از یک پزشک واقعی ساخت شده که به شکایت کرد و …. اون پزشکو(جراح در واقع ) (ایتالیایی اگه اشتباه نکنم) خیلی هم معروفه و قراره اولین کسی باشه که پیوند سر رو میخواد انجام بده (چند سال آیینده ) پس ممکنه با قضایای فانتوم پین بی ربط هم نباشه یعنی ممکنه اسنیک و ونوم (شبح اسنیک پزشک یا هرچی ) سر و تنشون به هم پیوند خورده باشند مثلا این یارو که بازی میکنیم باهاش سر بیگ باس باشه و تنش خود پزشکه….خیلی عجیبه ولی ممکنه بی ربط هم نباشه به هر حال باز ممنون فقط اون مکالماتی که نوشتین مال نوار کاست ها بود؟؟؟

  • Amir47 گفت:

    عالی بود آقای بهرامی مقالاتتون رو خیلی دوست دارم قبلی هم عالی بود
    یه نکته دیگه هست به نظرم اینم میتونه یه تئوری باشه همونطور که میدونین اون دکتر که اول بازی دیدیم چهره اش از یک پزشک واقعی ساخت شده که به شکایت کرد و …… اون پزشکو(جراح در واقع ) (ایتالیایی اگه اشتباه نکنم) خیلی هم معروفه و قراره اولین کسی باشه که پیوند سر رو میخواد انجام بده (چند سال آیینده ) پس ممکنه با قضایای فانتوم پین بی ربط هم نباشه یعنی ممکنه اسنیک و ونوم (شبح اسنیک پزشک یا هرچی ) سر و تنشون به هم پیوند خورده باشند مثلا این یارو که بازی میکنیم باهاش سر بیگ باس باشه و تنش خود پزشکه….خیلی عجیبه ولی ممکنه بی ربط هم نباشه به هر حال باز ممنون فقط اون مکالماتی که نوشتین مال نوار کاست ها بود؟؟؟

  • Amir47 گفت:

    عالی بود آقای بهرامی مقالاتتون رو خیلی دوست دارم قبلی هم عالی بود
    یه نکته دیگه هست به نظرم اینم میتونه یه تئوری باشه همونطور که میدونین اون دکتر که اول بازی دیدیم چهره اش از یک پزشک واقعی ساخت شده که به شکایت کرد و …… اون پزشکو(جراح در واقع ) (ایتالیایی اگه اشتباه نکنم) خیلی هم معروفه و قراره اولین کسی باشه که پیوند سر رو میخواد انجام بده (چند سال آیینده ) پس ممکنه با قضایای فانتوم پین بی ربط هم نباشه یعنی ممکنه اسنیک و ونوم (شبح اسنیک پزشک یا هرچی ) سر و تنشون به هم پیوند خورده باشند مثلا این یارو که بازی میکنیم باهاش سر بیگ باس باشه و تنش خود پزشکه….خیلی عجیبه ولی ممکنه بی ربط هم نباشه به هر حال باز ممنون فقط اون مکالماتی که نوشتین مال مکالمه داخل نوار کاست ها بود؟؟؟؟؟

  • Mobin-Vip گفت:

    دوستان سوال
    چه بازی هایی از IGN نمره کامل گرفتن . گیم اسپات بیشتر نمره کامل داده یا ign ااگه شد اسم های بازی ها رو بگید
    جواب بدید دیگه 😀

  • assassin creed for ever گفت:

    من بدون بازی کردن هیچ کدوم رفتم سر فانتوم هنگ کردم الانم بیشتر هنگ کردم
    حالا کی حال داره بشینه تک تک اینا رو بازی کنه

  • assassin creed for ever گفت:

    یکس میشه مختصر داستان ها رو برام بگه بفهمم

  • Mr.surprise گفت:

    این قضیه مرد اتیشی چیه؟ خیلی دوس دارم دربارش بدونم…
    توجه کردین تو اولین دیدار باهاش لباس یه فرمانده نظامی رو پوشیده… ولی بعدش دیگه اون لباس تنش نیس… انگار کاهش درجه پیدا کرده یا همچین چیزی :struggle:

  • assassin creed for ever گفت:

    یکی اینا رو برام توضیح یدهــ ولی خداییش کوجیما یه نابغه است این همه راز در داستانی طولانی ……. خیلی بازیش حماسی کاشکی قسمت اخرش نباشه
    من یه بار یه رمان ۱۴۲ صفحه ای نوشتم هیجی راز نداشت داشتم ذوق مرگ میشدم اونوقت کوجیما اینو توی یه بازی گنجونده و هیچی نگفته

  • Sixaxis V گفت:

    من فقط فانتوم پین رو بازی کردم

    نمیدونم شاید سوالم خنده دار باشه

    پس لطفا با خنده پاسخ بدین!!!

    او شاخ مانندی که تو سر اسنیک بود و chapter به chapter. مثل سر hell boy رشد.میکرد دقیقا.چی بود??

  • safir گفت:

    یک سوال از نویسنده محترم یا بچه ها دارم اینکه که در ماموریت ۴۵ باید quite آزاد کنیم
    اگر میدونید دقیقا لطف کنید بگید نوار اعتراف quite کجا باید پیدا کرد .
    قبل از ورود به کاخ مخروبه یا بعد در حین گرد و خاک … در کدام محل دقیقا هست . خیلی سپاسگزارم

  • Just have fun گفت:

    از کسایی که خودشون رو نخبه نشون میدن حالم بد میشه.۹۰ درصد دارن میگن سخت بوده فهمش شما میگی اسونه؟ شاید شما چهل بار سری متال رو تموم کرده باشید و اینا یادآوری هست براتون.ولی برا ما فضا سازی بود مثلا !!
    مقاله هم دوستی که گفتن دلخواه هست شیوه آون اصلا هم اینطور نیست اقای بزرگ سال !! من با ۱۷ سالسنم، روش مقاله رو دست و پا شکسته میدونم و باید قابل درک باشه نه عشقی.در ضمن درست که شما مثلا رشد کردی ولی حق تمسخر افراد کم سن رو ندارید.اینا رو بچه ۶ ساله هم میدونه

۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا
۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول) - گیمفا