۵=۲+۲ | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئههای Metal Gear Solid V: The Phantom Pain (بخش اول)
آوانگارد بودن و گرایش فراوان «متال گیر سالید ۵: فانتوم پین» به فلاسفه و گفتهها و حکایتهایشان، و همچنین وارد شدن فاز نهایی «متال گیر» در هزارتوی تراوشات مغز غامض و ملفوف با پیچیدگیهای فیلسوفی مثل فردریش نیچه و هل دادن ذهن مخاطب به آیندهبینی پوچگرای جورج اورول، که فقط میخواهد خوی خردگرایی مخاطب را برای کندوکاو در مفاهیم ناشناختهها بیدار کند و تضاد زیاد بازی در مینمالیسم و سادهگرایی، و همینطور روایت گنگ و درهمتنیدهاش که بهخودیخود مسبب هزاران فرضیه و توهم توطئهی گوناگون است، باعث شده تا متال گیر سالید ۵ را در زمرهی بازیهای پرحاشیهای قرار دهیم که معنای حقیقی «حقیقت» و «دروغ» را به مفهومی غیراخلاقی به چالش میکشد و هیچ سیاست غلطی از تیغ برندهی اعتراض و انتقادهای عیبجویانهی زیرپوستی و حتی مستقیمش در امان نیست. هیدئو کوجیما یک متروانسن چیرهدست است که خیلی خوب بلد است با میزانسن و چیدمان صحنههای بازیاش مخاطب را گیج کند. او معادلات و پردههایی که امضایش محسوب میشدند را کنار زده تا به آنور پردهی نازک کمتر دیده شدهی «پیچیدهگویی» برسد؛ و حالا این وطیفهی مخاطب است تا این «پیچیدهگویی» را به وهلهی «سادهگرایی» برساند. فانتوم پین نه آمده تا مخاطب عام را سیراب کند و نه مخاطب خاص و متال گیری خودش را. فانتوم پین را فقط زمانی میشود فهمید که بیخیال دیدِ روتین ۴=۲+۲ شویم و موضوعهایی که به آن تن دادهایم و دیگر برایمان قانونهایی لازمالاتباع شدهاند را فراموش کنیم. باید این بار عقل در مقام ابزار بقای فرد را بر پایهی دوگانهباوری یعنی ۵=۲+۲ پیریزی کنیم.
نکته اول: اگر هنوز متال گیر سالید ۵: فانتوم پین را تمام نکردهاید بههیچوجه هوس خواندن متن زیر را نکنید.
نکته دوم: هیچکدام از یک مطالب مطرح شده تاْیید شده نیستند و صرفاً فرضیهها و تفسیرهاییاند از سوی نویسنده و موضوعات سابردیت Never Be Game Over.
از طرف مردی که دنیا را ترول کرد
پایان متال گیر سالید ۵: فانتوم پین با مهر دروغینی به اسم «حقیقت» که روی پیشانیاش بود باعث شد تا با تحمیلی دروغین، تصور کاذبی مبنی بر این داشته باشیم که با پایانی صادق روبهرو هستیم و هیچ خبری از خقهبازی و شیرینکاریهای همیشگی هیدئو کوجیما نیست. اما تناقضهای پایان آنقدر زیاد بود که طرفداران را به تئوریپردازیهای فوقالعاده عجیب و مغزآبکن واداشت. اگر معتقدید پایان «فانتوم پین» به شما هیچ حقهای نزده و همهچیز سر جای خودش است بیخیال این متن شوید. اما اگر علاقهمند به تئوریپردازی هستید و فکر میکنید فانتوم پین حرفهای بیشتری در دلش جا داده بهجای درستی آمدهاید.
«دوگانهباوری یعنی قدرت نگهداشتن دو باور کاملاً متناقض در یک ذهن و پذیرفتن آنها بهطور همزمان.»
― جورج اورول، ۱۹۸۴
همانطور که حدس زده میشد، فرجام بازی یک پایان باز بود که کل مجموعه و بخشهای قبلی بازی را تحتالشعاع قرار داد. حتی خود کوجیما هم در توئیتر رسمآً چنین چیزی را تاْیید کرد و گفت این بازیکنها هستند که فضای خالی بازی را با تفکر همدیگر پر میکنند. کنجی یانو در پاسخ به پرسش وبسایت فامیتسو دربارهی اینکه بازیکنها چهطوری میتوانند فضای خالیای که کوجیما به آن اشاره کرده را پر کنند میگوید:
«خب این سؤال سختی بود برای شروع [با خنده]. فکر میکنم همونطور که آقای کوجیما گفتن باشه؛ یعنی این یک فضای خالی هست و هرگز هم پر نمیشه. یک قهرمان همیشه توی اون فضای خالی هست اما میشه توی این فضای خالی که در قلب بازی قرار داره، پیشروی کرد. یکی از منابع الهام بزرگ متال گیر سالید ۵، رمان موبی دیک بوده که [تو چاپ اول هم ناقص عرضه شد] و حولومحور این رمان پیرامون نهنگی سفید میچرخید؛ حیوانی که نماد فضای خالیه.»
در ادامه همراه گیمفا باشید تا بلکه این چالههای داستانی را کمی سیمانریزی کنیم. ولی قبلش بد نیست تا پایان مبهم بازی را از آن دیدی که خودِ بازی به ما میگوید شرح دهیم و سپس با طرح تعدادی سؤال میخواهیم نشان دهیم که چرا فانتوم پین بازی عجیبی است و یکی از مرموزترین بازیهای چند سال اخیر.
هیچ حقیقتی وجود ندارد، فقط تفاسیر هستند.
― فردریش نیچه
*درصورتیکه پایان بازی را میدانید احتیاجی به خواندن این قسمت نیست.
در پایان نسخهی «متال گیر سالید ۵: گراند زیروز»، بیگ باس ارتش بدون مرزش یعنی MSF –را که در رخدادهای «سفیر صلح» راهاندازی کرده بود– را بهواسطهی حملهی گروهی به نام XOF بهسرپرستی شخصی جمجمهنما به نام اسکال فیس از دست میدهد، و جز خودش و اندکی دیگر تمامی سربازان و خدمهاش در کارائیب غرق میشوند. بیگ باس از این مخمصه با کازوهیرو میلر، چیکو، پاز و پزشک فرار میکند. اما در میانهی راه، پاز به سمت بالگرد رفته و میگوید بمب دیگری در شکمش جاساز شده است؛ بنابراین خودش را از بالگرد به پایین پرتاب میکند و همچنان که معلق در هواست بمبِ داخل شکمش منفجر شده و بالگردشان با یکی از بالگردهای گروه متخاصم برخورد میکند. این جنگ چنان بزرگ بود که حتی مردم لبِ سواحل کارائیب هم آتشهایی که از دریا زوزه میکشیدند را میدیدند.
از این حادثه تنها بیگ باس، پزشک و کاز زنده میمانند. معشوقهی قدیمی بیگ باس یعنی ایوا آنها را به بیمارستانی در کلمبیا میفرستد ولی در آنجا مشخص میشود که بیگ باس به دلیل صدمات وارده به کما رفته است. ایوا این اطلاعات را به میجور زیرو میرساند تا چارهای بیاندیشد. بنابراین با آسلات و کاز تماس برقرار کرده تا نقشهای برقرار کنند. نقشهی میجور زیرو این است که بدلی برای بیگ باس بسازند تا وی بتواند در خفا و بهدور از دشمنان، آمال و آرزوی باس را با ساخت گروه «اوتر هیون» جامهی عمل بپوشاند. در واقع، شخصی به فانتوم و بدل بیگ باس تبدیل شده تا با فریب دنیا و مبارزه با دشمنان او سر آنها را گرم کند تا بیگ باس بهراحتی ارتش قدرتمند و دلخواهش را بسازد. از اینرو، تصمیم گرفته میشود تا پزشک بالگرد –که یکی از بهترین سربازهای بیگ باس بوده– را تبدیل به فانتوم کنند؛ بنابراین تمامی خاطرات و ماْموریتهای بیگ باس را با هیپنوترافی وارد ذهن پزشک میکنند تا واقعاً او تصور کند همان بیگ باس اصلی است.
آسلات: «رئیس، چهطوری اینقدر زود سرپا شدی؟»
بیگ باس: «بهخاطر اون بخش بیمارستان که سیگار کشیدن توش ممنوعه.»
آسلات: «باس…»
بیگ باس: «اگه به همهی حرفهای دکترها گوش میکردم احتمالاً تا الآن مرده بودم. هیچ انگیزهای برای بیدار شدن بعد از نه سال برای اون وچود نداشت.»
آسلات: «خب، پایین اومدنت از تخت باعث شده بعضی از کارامون سادهتر بشه.»
بیگ باس: «خبر بدی داری، ها؟»
آسلات: «همهچیز داره بههم میریزه.»
بیگ باس: «خب توضیح بده.»
آسلات: «اونها فهمیدن که بیدار شدی و اون مرد آتشی هم از فرصت برای بیدار شدن استفاده کرد. ما باید طبق برنامه جلو بریم. میلر هم داره مقدمات کار رو فراهم میکنه. ما اون همسایهی بغلیت [ونوم اسنیک] رو بیدار میکنیم.»
بیگ باس: «اما اون… بهنطر مییاد که همین الآن هم بیداره.»
آسلات: «اون هنوز هوشیاری کاملش رو بهدست نیورده.»
بیگ باس: «اونم یه دکتره.»
آسلات: «تو ذهن اون هیچ گذشتهای وجود نداره. گذشتهی تو، گذشتهی اونه. اون از این به بعد فانتوم تو محسوب میشه و یه آدم خام نیست. حالا اون نقش بیگ باس جدید رو داره و نقشش فقط مختص سایفر نیست. اون بهعنوان همون بیگ باس قدیمی مقابل دنیا [و دشمنهات] قرار میگیره تا دوباره بازیابی بشی.»
بیگ باس: «خیلی کار رو آسون گرفتی.»
آسلات: «ما تو این نه سال خیلی درگیر بودیم. تغییر کردن هوشیاری اون باعث شده تا با هیپناگوژیک خاطرات و چیزهایی که تجربه کردی رو بهتر به ذهنش منتقل کنیم. حالا همهی ماْموریتهای تو توی ذهنش ضبط شدن و همهی تجربیات و دانستههات تو مغز اون هم به اشتراک گذاشته شدن؛ همهی اینها برای این بوده تا باور کنه که بیگ باس واقعیه و هیچکسی هم شک نمیکنه به این موضوع. سؤال اینه که اون بیگ باس واقعیه یا فقط نقش یک جانشین رو داره؟ برای اون چه معنایی میتونه داشته باشه؟ هیچی. مغز انسان میتونه مولد توهم زیادی باشد؛ از درد، از آینده… اما اتفاقهایی که اینجا میافته آخرش بستگی به تواناییهای اون داره. ولی تو میتونی اون رو ضمانت کنی.
بیگ باس: «اون همیشه بهترین سربازی بوده که داشتیم، ولی…»
آسلات: «نه سال پیش تو اون هلیکوپتر، اون خودش رو بین تو و انفجار [ناشی از بمب در بدن پاز] انداخت. در اون ثانیه، مردی که تو میشناختیش بهخاطر اینکه تو زنده بمونی مرد. اما حالا اون به تو تبدیل شده تا دوباره ازت مراقبت کنه. این فقط یک مسیر کوچیک از سفرش به جهنم هست و فراموش نکن این چیزی هست که میخواست. اون الآن تو روزهای سگیاش قرار داره. فقط او نیست، ما افراد داخل بیمارستان هم تو خط تیراندازی قرار میدیم تا با انحراف اونها و گرفتن وقتشون، سپر جونتون بشه و کمی وقت بخرین.»
بیگ باس: «و تو؟»
آسلات: «من کنارش میمونم.»
بیگ باس: «میتونی از پسش بربیای با این همه دروغ؟»
آسلات: «نه این دروغ نخواهد بود. من حتی رازش هم نمیدونم. من باور میکنم که اون بیگ باس واقعیه. حتی اون موقع تو رو هم نمیشناسم. کجای این دروغه؟»
بیگ باس: «خود هیپنوتیزمی [میکنی خودت رو]؟!»
آسلات: «من حافطهی گذشتهام رو دستکاری میکنم و از این [وقایع الآن] چیزی نمیدونم. اما این همهی قضیه نیست؛ زمانی که وقتش بشه، من بهیاد مییارم که تو بیگ باس واقعی هستی. توی دنیا، به همچین چیزی میگن دوگانهباوری. رمز برگشتن به واقعیت من میشه ۲+۲=۵ و ازت میخوام که تو هم همچین کاری انجام بدی.
بیگ باس: «حتماً.»
آسلات: «درسته. طولی نمیکشه که به بیمارستان حمله میشه و ما سریع باید اون رو بیدار کنیم. ولی در اون زمان هنوز تو سلامتی کاملی نیست؛ بنابراین لازمه که اونجا برای فرار بهش کمک کنی.»
بیگ باس: «باشه، دلم میخواد دوباره صورتش رو ببینم.»
آسلات: «جان… تو این نه سال تو رو فراموش نکردم ولی حالا مجبورم فراموشت کنم.»
بیگ باس: «آدام، من روت حساب میکنم.»
در همین گیرودار، اسکال فیس که در پایان گراند زیروز توانسته بود مکان عجیب میجور زیرو را –که نه دری ندارد و نه پنجرهای– از زیر زبان پاز بکشد، به بهانهی کشتن میجور زیرو، شی موردعلاقهاش را برای او پست میکند ولی غافل از اینکه این شی به سم آغشته شده بود تا اسکال فیس بتواند او را هم بکشد. اما میجور زیرو از این حادثه زنده بیرون میآید ولی با این وجود که فلج خواهد شد. سپس اسکال فیس را به آفریقا تبعید کرده و تصمیم میگیرد برود جایی که دیگر دست هیچ بنی بشری به او نمیرسد. ولی قبل از آن ملاقاتی را با بیگ باس ترتیب میدهد.
زیرو: «کدومشون [بیگ باس] هست؟»
دکتر: «سمت راستی.»
زیرو: «و سمت چپی؟»
دکتر: «ما… فقط همون چیزی که دستور دادی رو اجرا کردیم. [اشاره به جراحی صورت ایهب و تبدیل کردن او به بیگ باس]»
زیرو: «تا حالا شده یکی از اینها بیدار بشه؟»
دکتر: «نه»
زیرو: «حتی یه بار؟»
دکتر: «تو این دو سال نه. [بااینحال] نتایح آزمایشات ایایجی این دو نفر نشون میده که هنوز کمی هوشیاری دارن. اما این مدت هیچ پیشرفتی در اونها دیده نشده.»
زیرو: «جک، جک، منم. قیافهات به نطر میرسه که میتونی تا یک مایل رو پیاده راه بری. [اشاره به اینکه هنوز قیافهات سرحال هست.]»
دکتر: «هر چهار ساعت یک بار همهی عضلاتشون رو تکون میدیم. یه طورایی در معرض حرکت قرارشون میدیم [که وقتی بیدار شدن عضلاتشون خیلی ضعیف نشده باشه]، اما بعضی اوقات…»
زیرو: «آره، درک میکنم.»
دکتر: «ما هر کاری که بتونیم انجام میدیم تا مطمئن بشیم که بعداً میتونن راه برن. حالا اینها رو تا کی باید اینجا نگه داریم؟»
زیرو: «تا ابد. حرکت دادن اینها خطرناکه. [نگران نباشید] کسی نمیدونه که اینها اینجا هستن.»
دکتر: «میفهمم.»
زیرو: «من به تو خیلی مدیونم. نیاز داریم که فعلاً این کار رو همینطور ادامه بدی.»
دکتر: «هر کاری از دستمون بربیاد انجام میدیم.»
زیرو: «میتونی یک دقیقه به ما وقت بدی [تا با جک حرف بزنم؟]»
دکتر: «بله البته.»
زیرو: «جک، صدای منو میشنوی؟ مکان خوبیه، نه؟ من مشکلات زیادی رو کشیدم تا تو رو به اینجا اوردم. [اما بدون] که کسی پیدات نمیکنه اینجا. آسلات هم هنوز در حال انجام وطیفه هست. شاید دونستن اینها به خوابیدن تو بیشتر کمک میکنه. من مقصود خاصی از اینکه به اینجا بیام نداشتم. اما… این… این شاید آخرین شانس من باشه. یادت مییاد که آخرین ملاقات قبلی من با تو هم داخل بیمارستان بود؟ اولین ماْموریت ما با هم بود. همون موقع که باس دستت رو شکست و پرتت کرد تو رودخونه. آه، روزهای خوبِ قدیمی… .»
«هرگز این رو بهت نگفته بودم، اما من یک تیم دیگه هم دارم که مرد منحصربهفردی [به اسم اسکال فیس] اون رو رهبری میکنه. بههرحال، این مرد. اون… به نطر میرسه که کار بدی با من انجام داده و من رو واقعاً مریض کرده. ولی اینجا نمیتونن کاری انجام بدن. البته فعلاً خوبم اما اونها (دکترها) میگن که دوام زیادی نداره. اما کاری کرده که اون با تو کرده رو من هرگز فراموش نمیکنم. من اون رو به آفریقا تبعید کردم و شک دارم که دیگه برگرده. جک، وقتی تعطیلات کوچولوت [یعنی کمات] تموم شد، من دیگه اینجا نیستم. یه جایی میرم که حتی تو هم نمیتونی من رو پیدا کنی. یه سنگقبر اسکنهمانند در کدهای ماشینی [اشاره به مریضیاش که او را متوسل به ماشینها میکند که در «متال گیر سالید ۴» میبینیم]. این تنها چیزی هست که از وجودیت من باقی میمونه. زود بیدار شو دوست قدیمی. همم، وقت تموم شد. من باید برم.»
ابتدا برای اینکه جای بیگ باس و پزشک امن بماند، میجور زیرو آنها را به بیمارستانی در قبرس و منطقهی پادگانی دِکِلیا منتقل میکند تا دشمنان بیگ باس نتوانند او را پیدا کنند؛ زیرا آنجا در قلب تشکیلات دشمن بود و آخرین جایی که دشمن چک میکند همان مقر خودش است. البته ناگفته نماند دکلیا به دلیل قرار داشتن در وسط مرز بین یونانیهای قبرس و ترکهای قبرس، جای امنتری بود.
آسلات: «اسنیک، تو داخل دکلیا بستری شدی؛ منطقهی مستقل بریتانیا در قبرس. دکلیا تو قلمروی بیرونی بریتانیا قرار داره برای همین فراسوی صلاحیتهای بریتانیاست. درواقع تو از کارائیب کوچولو [یا همون مادر بیس قدیمی] به بریتانیای کوچولو [یا همون قبرس] منتقل شدی.»
ونوم اسنیک: «حالا چرا دکلیا؟»
آسلات: «آمریکا و انگلستان هنوز از متحدان نزدیک بههم دیگه هستن، و دکلیا آخرین منطقهای بود که سایفر به کلهاش میزد که واردش بشه. چون دقیقاً در سیستم خودشون قرار داره؛ برای همین تو رو نه سال در یک بیمارستان بریتانیایی قایم کردیم.»
ونوم اسنیک: «گفتی که داخل یه بیمارستان ارتشی بریتانیایی بستری بودم. اما دکترم لحجهی یونانی داشت.»
آسلات: «اونها بهصورت محلی استخدام میشن. چون اعتماد کردن بهشون آسونتره. همینطور قبرس محل زندگی یونانیها هم هست.»
ونوم اسنیک: «ترکها چطور؟ اونها دیگه به جنوب برنگشتن؟»
آسلات: «هنوز نه. اختلاف بین ملل قبرسی هنور راه طولانیای داره تا حل بشه. این کشور هنوز هم مثل سال ۱۹۷۴ بین مردمش شکاف وجود داره. ترکهای قبرسی داخل شمالن و یونانیهای قبرسی هم تو جنوب و سازمان ملل هنوز یک خط سبز بینشون گذاشته [تا حملهای نشه.]»
ونوم اسنیک: «و دکلیا هم دقیقاً وسط این دو مرزه…»
آسلات: «همینطوره و این یه دلیل دیگه بود که تو رو اونجا مخفی کردیم. شناسایی جاسوسهایی که اون اطرافن آسونتره.»
ونوم اسنیک: «خب، توضیح دیگهای نیست؟»
آسلات: «سال پیش، دولت ترکیهی قبرس رسماً اعلام کرد که شمال قبرس یه کشوره مستقل هست و فقط ترکها در اونجا به رسمیت شناخته میشن. بد نیست بدونی که ترکها و یونانیها کنار هم دیگه تو مزرعههای نزدیک بههم زندگیشون رو میگذروندن؛ [یعنی متحد بودن.] اما دلیل مبارزه و اختلاف؟ اون افرادی که از خارج اومده بودن. بریتانیاییها، ترکها، آمریکاییها، یونانیها و… . اونها هر کدوم بین مرزهاشون چاله کندن و شرط و شروطهای مختلف گذاشتن برای هم دیگه. این جرقهی اختلاف بود [که موجب درست شدن یه آتیش بزرگ شد.] وقتی هم همچین اتفاقی میافته ممکن نیست که بتونی دیگه وضعیت رو کنترل کنی. هر دو طرف از هم کینه داشتن و اصلاً این پیشبینی رو نداشتن که این انتقامجوییها فقط داره شعلههای آتیش رو بیشتر و بیشتر میکنه. توی همچین موقعی دیگه وقتی برای حرفهای صلحطلبانه نبود. ریش سفیدها و ارشدهای هر گروه ساکت شده بودن و کاری از دستشون برنمیاومد. همچنین، گستاخی گروهها باعث میشد که اغتشاش افزایش پیدا کنه. انتقام میتونه یه دنیا رو فلج کنه و کشوری مثل قبرس هم از این موضوع جدا نیست.»
حالا نه سال گذشته و بیگ باس از کما بیرون آمده و حالا وقت بیداری پزشک است. پزشکها صورت وی را حراحی کرده و به شکل بیگ باس در میآورند. در همین گیرودار است که اعضای XOF وارد بیمارستان شده تا این دو تن را قتلعام کنند. ولی بیگ باس –با نام مستعار اسماعیل– و صورتی ناشناس، پزشک را از بیمارستان خارج میکند تا برود با کمک کاز و آسلات، از دشمنان بیگ باس انتقام بگیرند. پزشک با کمک اسماعیل در نهایت فرار میکند، و آسلات هم او را به سمت کشتی میبرد تا به افغانستان سفر کنند و باقی ماجرا. آسلات از سمت کشتی برمیگردد پیش بیگ باس تا پاسپورت جعلیاش را بدهد. بیگ باس واقعی پاسپورت جعلی را دریافت کرده و با هویتی دیگر به آمریکا سفر میکند تا بتواند اوتر هیون را بدون مزاحمت و در کمال آرامش بسازد، اما در نهایت اوتر هیون به دست ونوم اسنیک ساخته شده و طی جریاناتی که مربوط به شمارههای قبلی است، بیگ باس دوباره به یگان FOX برمیگردد.
حالا میرسیم به آخرین صحنهی داستان؛ جایی که پزشک –با نام مستعار ونوم اسنیک– به اتاقش میرود تا نوار «از طرف مردی که دنیا را فروخت» را گوش کند. ونوم اسنیک نوار را پخش کرده و میفهمد تمام این مدت بازیچه بوده و او اصلاً بیگ باس واقعی نیست. با این حال، بیگ باس از او بهخاطر تمامی کمکهایش تشکر کرده و وی را بیگ باس خطاب میکند.
بازی از سال ۱۹۸۴ به سال ۱۹۹۵ رفته و ما شاهد ونوم اسنیک شیطان شدهای هستیم که اوتر هیون را ساخته است. وی به همان اتاق قبلی برمیگردد و نوار «عملیات نفوذی N313» را میشنود؛ عملیاتی که در آن، بیگ باس –که حالا فرماندهی FOX شده– به سالید اسنیک دستور میدهد تا اوتر هیون و فرماندهاش که به خطری برای جهان تبدیل شدهاند را نابود کند. سالید اسنیک سپس به آنجا رفته و ونوم اسنیک را –با این تصور که او همان بیگ باس اصلی است– میکشد.
دنیای غرق در ابهام و ابزودیسم
*این قسمت اقتباسی از تحلیل حدوداً چهار ساعتهی کانال PythonSelkanHD است.
اولین ابهام و مرموز بودن بازی از همان یکی-دو ساعت بازی مشخص میشود و چیزی است که شاید خیلیها به آن توجه نکرده باشند. قضیه از این قرار است که اگر بازیکن شبهنگام در هلیکوپتر به آینهی بالگرد زوم کند، انعکاس ونوم اسنیک در تصویر همان کاراکتری هست که اول بازی ساختهایم. همین باعث میشود تا به هویت ونوم اسنیک مشکوک شویم. این مورد را حتی در سایهی ونوم اسنیک هم میبینیم که کوچکترین شباهتی به او ندارد. درواقع سایهی ونوم اسنیک شخصیت کممویی را نشان میدهد. در نگاه اول شاید فکر کنید حتماً «فاکس انجین» نمیتواند سایهی موها را دربیاورد ولی این با توجه به سایهی بقیهی شخصیتها که موهایشان را هم پردازش میکند کاملاً اشتباه است.
در یکی از موسیقیهای خاص بازی به اسم «حلزون» –که در هنگام شیوع بیماری در مادر بیس– میشنویم، صدای عجیبی از آن به گوش میرسد که به یک کد مورس شباهت دارد. اما بیایید آن را با نرمافزار برعکس کنید، آن وقت میبینید که کلاً ریتمش عوض شده و از آن موسیقی متن پیس واکر با دوری آرومتر و غمگینتر بیرون میآید. اما برمیگردیم به صدای کد مورس. این صدا بسیار به نواری که در پایان بازی میشنویم شبیه است. مخصوصاً بخشی که صدای متوقف کردن بیرون میآید که باز هم شبیه همان صدایی است که ونوم اسنیک نوار «عملیات نفوذی N313» را پخش میکند.
آیا این با نوار عجیب Classified Intel Data در گراند زیروز ارتباط دارد؟ این نوار دقیقاً همان صدای کد مورس را میدهد که در پایان شنیدیم. هنوز هیچکس نتوانسته به راز این نوار پی ببرد و معلوم نیست که اصلاً چرا نواری که همهاش صدای خِشخِش میدهد در بازی گنجانده شده است. آیا این به همان شستشوی مغزی ونوم اسنیک که فکر میکند بیگ باس است ارتباطی دارد؟ این نکته را توجه کنید که فانتوم پین به برعکس کردن خیلی علاقه دارد؛ مثل صحنهی شکستن آینه و همینطور آهنگ «حلزون» که مفهوم گنگی دارد به ما میرساند که فعلاً نمیدانیم. از همه مهمتر، یکی از پوسترهای اولیهی گراند زیروز هست که در آن تصویر را با نوشتهای کاملاً برعکس مشاهده میکنیم که گفته شد به دلیل خیلی خاصی بالعکس شده است، و بهراستی به کدام دلیل که متوجه نشدیم؟
آیا میدانستید؟
قبل از اینکه بازی منتشر شود، بعضیها معتقد بودند مجسمهای که در وسط بیمارستان قرار دارد، برگرفته از مجسمهی سلطان صلاحالدین در شهر کرک –واقع در اردن– است. این بخش مطمئناً شما را یاد دیالوگهای اسنایپر ولف میاندازد که بیگ باس را با اسم صلاحالدین خطاب کرد. ولی زمانی که به مجسمه بیشتر زوم کنید دقیقاً صورت، لباس و اسب باس را میبینید. با توجه به اینکه زیرو تاْیید میکند بیمارستان تحت ادارهی اوست و به ایدههای باس بسیار وفادار است، این احتمال به ذهن خطور میکند وجود مجسمهی باس در بیمارستان ادای احترامی است به یک سرباز بزرگ.
طی یکی از مصاحبههای کوجیما در ۲۰۱۴ که دربارهی فانتوم پین صحبت میکرد، گفت کاری میخواهد با آن انجام دهد که هیچوقت قبلاً انجام نشده و تنها در یک بازی ویدئویی میتواند اتفاق بیافتد؛ چیزی که طرفداران را غافلگیر کرده و کسانی که «متال گیر سالید ۵: گراند زیروز» را تجربه کردهاند میتوانند در قالب ماْموریتهایی متفاوت به کمپ امگا برگردند. با توجه به اینکه همچین چیز بززگی که کوجیما برای آن هایپ کرد در بازی نیست آیا میتواند گواهی بر این مدعا باشد که بازی هنوز تمام نشده و چیزهای بیشتری خواهیم دید؟ یا شاید یک ایدهی بربادرفته است؟
همینطور این حقیقت که بهدلیل تنش بین کونامی و کوجیما، کوجیما از آنجا بیرون آمده است با قضیهای روبهروییم که بسیار به رقابت بین بیگ باس و سایفر شباهت دارد؛ یعنی بیگ باس در مقام کوجیماست که ارتش قدیمی و قدرتمندش یعنی MSF یا کوجیما پروداکشنز را از دست میدهد و مثل بیگ باس به کما (سکوت) میرود تا اینکه آخرش با کوجیما پروداکشنز جدید (سگهای الماسین) برمیخیزد. برخی میگویند طاهر جدید کوجیما که ریش گذاشته و عینکش را عوض کرده اشاره به این دارد که با کوجیمایی جدید روبهروییم که دارد نقش فانتوم را برای کوجیمای قدیم بازی میکند. همانطور که ونوم اسنیک نقش فانتوم را برای بیگ باس داشت. همینطور چهرهی جدید کوجیما ما را یاد ونوم اسنیک میاندازد که چهقدر نسبت به نسخهی اصلیاش (!) خستهتر شده است. حتی با اینکه ریش گذاشتن در کشور زاپن نماد افسردگی است و حتی بچههای کوجیما هم از ریش بدشان میآیند، ولی کوجیما بیاعتنا به این قضایا به ریش گذاشتنش ادامه میدهد.
ترکش اسنیک در عصب باصرهی سرش قرار گرفته و ترکشهای فراوان دیگری در غشا مغزی او فرورفته است که بالقوه روی قشر بیناییاش تاْثیر میگذارد. بنابراین ونوم اسنیک ممکن است یک شخص بهشدت توهمی و روانپریش باشد که چیزها را خوب یا درجای درست نمیبیند. پس چهطور میشود به وقایعی که از دید آدمی متوهم دنبال میشود اعتماد کرد؟با اشاره به این موضوع، این نکته را یادتان باشد که ممکن است نوارهای بازی هم یک توهم سمعی باشند. همانطور که نوارهای پاز توهم بودند و او در آنها میگفت خیلی وقت است مرده و در ذهن ونوم اسنیک توهمی بیش نیست. در واقع ترکشی از ذهن بربادرفتهی اسنیک. همچنین آسلات در یکی از نوارهای «حقیقت» میگوید: «حالا اون نقش بیگ باس جدید رو بهعهده داره و فقط برای سایفر کار نمیکنه. اون در چشم مردم بیگ باس واقعی هست تا زمانی که دوباره خیزش کنی.»
اما اگر ونوم اسنیک ماْموریت دارد فقط تا زمانی که بیگ باس دوباره با «اوتر هیون» خیزش کند، چرا بیگ باس به او میگوید تو همان بیگ باس هستی؟آسلات میگوید: «تا زمانی که بیگ باس کارش تموم بشه، ما فانتوم بیگ باس و افسانهاش رو پرورش میدیم و این نقشهی بیگ باسه. دیر یا زود، جا تنها برای یک بیگ باس باقی میماند [که همان بیگ باس اصلی است].»
موضوع بعدی این است که آیا ما داریم از شخص مهم دیگری که ما را بهعنوان یک تله در وسط معرکه انداخته مراقبت میکنیم؟ آیا اصلاً بیگ باس واقعی که به بزرگترین سرباز قرن بیستم شهرت یافته باید با آن شکل افتضاح به کوآیت حمله کند؟ آیا کسی که در شمارهی سوم آنقدر تمیز آسلات و سربازهایش را خلع سلاح میکند باید اینقدر مزخرف از کوآیت شکست بخورد؟ ممکن است بعضیها بگویند به دلیل اینکه تازه از کما برخاسته هنوز سلامتی کاملش را بازیابی نکرده ولی در نسخهی چهارم که بسیار تا بسیار پیرتر شده و کمایی طولانیتر را تجربه کرده باز هم بهراحتی شخصی مثل سالید اسنیک را با CQC ضربهفنی میکند. زمانی هم که ونوم اسنیک دربارهی اینکه چه کسی او را در بیمارستان کمک کرد سؤال میپرسد، آسلات کاملاً بیخیال جواب دادن دربارهی هویت اسماعیل میشود. آیا بهخاطر این است تا هویت بیگ باس را مخفی نگه دارد و ونوم اسنیک شک نکند؟ یا به این دلیل است که اصلاً از وجود اسماعیل در بیمارستان خبر نداشته؟ با توجه به اینکه اسماعیل بر اثر ضربهی کوآیت ازش خون میریزد، چرا زمانی که چاقو را در میآورد بهجای خون ما مایعی سبز میبینیم بهجای خون؟ تازه هیچ جای زخمی هم روی بدن اسماعیل نمانده و انگار که اصلاً لباسش پاره نشده. این برخلاف بقیهی صحنههای خشونتآمیز بازی است که در آن خون و پارگی بدن کاملاً نشان داده میشود. واقعاً اسماعیل کیست که آنقدر راز و رموز در جایجای حرکات و صحبتهایش دیده میشود؟
با توجه به اینکه در نسخهی اول، حرفهای لیکوئید اسنیک در نسخهی زاپنی و غربی دربارهی کمای بیگ باس در ۱۹۷۲ تناقض داشت خیلیها فکر میکردند بهخاطر یک اشتباه ترجمهای از متن زاپنی به انگلیسی است. اما اگر اینطور بود چرا در نسخهی بازسازی شدهی «اسنیکهای دوقلو» (Twin Snakes) دوباره این مشکل پابرجا بود؟
بیگ باس در سال ۱۹۶۴ و حین عملیات عملیات مارخور چشم راستش را از دست میدهد ولی همانطور که در تصویر میبینید اسماعیل هر دو چشمش سالم بوده و حتی برخلاف بیگ باس ریشی هم ندارد. در صورتی که قیافهی اسماعیل بعد از باز شدن بانداج اصلاً اینطور نیست و در سکانس پایانی میبینیم کسی که ادعا میشود بیگ باس است، چشم ندارد. قبل از اینکه جلوتر برویم و هویت اسماعیل مبنی بر بیگ باس بودن را رد کنیم، بیایید تصور کنید که بیگ باس احتمالاً مانند کوجیما یک ماسک بانداج شده زده که اینطوری تمام تناقضها برطرف میشود. فراموش نکنید در نسخهی سوم، بیگ باس قبلاً ماسک ریکو –ساختهی سیگنت– را زده بود. اگر اسماعیل همان بیگ باس است و دارد با نقشهی زیرو همکاری میکند، چرا برخلاف بقیهی ماْموریتها حتی به اسماعیل یک اسلحه هم ندادهاند تا از خودش مراقبت کند آن هم در صورتی که دکتر بیمارستان مسلح است؟
نکتهی بعدی صحنهی راهروی بیمارستان است که سربازان XOF دارند بیماران خونی که افتادهاند را میکشند ولی به اسماعیل که روی بدنش هیچ خونی نیست شک نمیکنند؛ انگار که اصلاً اسماعیل وجود ندارد و سربازان او را نمیبینند. در همین سکانس است که ولگین سروکلهاش پیدا شده و با پرتاب تیرهای آتشین جنازهها و سربازان را به در و دیوار پرتاب میکند. حتی پای اسنیک نیز زخمی میشود ولی اسماعیل هیچ صدمهای نمیبیند.
در یکی از راهروهای دیگر ما بهطور واضحی شخصی را میبینیم که دقیقاً شبیه اسماعیل است؛ آنقدر شبیه که حتی خود ونوم اسنیک هم او را با وی اشتباه میگیرد. آن دو حتی دو بند بیمارستان دارند –برخلاف بقیه– و دست راستشان هم تا قسمتی باندپیچی شده.
زمانی که اسماعیل دارد با آمبولانس از مخمصه میگریزد، هلیکوپتر به ترکش ونوم اسنیک شلیک میکند و همزمان با این شلیک، ونوم اسنیک میبیند که اسماعیل بیهوش شده و روی فرمان افتاده. در صورتی که امکان ندارد اسماعیل تیر خورده باشند، چون شیشهی جلوی آمبولانس در سمت اسماعیل سالم است و اگر تیر خورده بود باید آن طرف شیشهی آمبولانس که اسماعیل قرار داشت میشکست. همانطور که گفتم، ونوم اسنیک به سبب ترکش در غشای مغزش یک شخص فوقالعاده متوهم و روانپریش است که در جایجای بازی توهم میبیند. انگار که با تیر خوردن به ترکش، آن به سمت مغزش بیشتر فرورفته و اسماعیلی را میبیند که مرده.
یازدهم مارس، سال ۱۹۸۴، ساعت ۲:۳۲ نصف شب، بیگ باس از آمبولانس بیرون میآید تا با کمکرسانیهای آسلات فرار کند. در ادامه، ساعت ۳:۰۷ صبح ونوم اسنیک هم بیدار شده و آسلات نیز برای کمک به او سر میرسد. در ساعت ۵:۵۹ صبح، آسلات دوباره در کنار بیگ باس برای آمادهسازی او دیده میشود. در صورتی که چند ساعت قبل با ونوم اسنیک بهسوی افغانستان داشت فرار میکرد و شاهد یک تناقض زمانی بسیار بزرگ هستیم.
بیایید فکر کنیم که آسلات بعد از رسیدن به کشتی، ونوم اسنیک را در آنجا گذاشته و دوباره به همان پل شکسته برگشته تا با بیگ باس وداع کند. اینجا سه ساعت و نیم اختلاف زمانی بین نجات بیگ باس از آمبولانس و دیدار دوباره با بیگ باس وجود دارد. بیگ باس در این فاصلهی زمانی چهکار میکرد؟ آیا فقط برای بیگ باس داشت صبر میکرد؟ یا در این سه ساعت و نیم یکهویی ریش در آورد؟ آسلات در یکی از نوارها میگوید: «ذهن انسان میتواند توهم، درد و آینده را احساس کند.» چرا آسلات باید زمانی که دارد دربارهی توهم و دردش صحبت میکند سخنی از آینده بهمیان میآورد؟ آیا این اختلاف زمانی بهخاطر توهم است؟ آیا این تصور توهمی ونوم اسنیک از آینده است؟ این اولین باری هم نیست که شخصیتها را هم در توهمش میبیند.
در پایان، میبینیم که بیگ باس از پاسپورتی تقلبی استفاده کرده و هویتش را عوض میکند. حتی آسلات میگوید بهتر است صورتت را هم تغییر دهی. این کار هم باید تا زمانی ادامه مییافت که بیگ باس در سال ۱۹۹۵ اوتر هیون را بسازد؛ یعنی تا آن سالها او با هویتی جعلی و صورتی دیگر زندگی میکرد. ولی نائومی هانتر طی یکی از صحبتهایش میگوید در دههی ۸۰ کسی به اسم بیگ باس او و برادرش (گری فاکس) را از موزامبیک نجات داده است. حالا اگر بیگ باس تا سال ۱۹۹۵ هویت و صورتی جعلی داشت، چهطور تا قبل از آن گری فاکس، نائومی و اسنایپر ولف را نجات داده آن هم با هویت واقعیاش؟ مگر کل داستان بر این بنا نبود که بیگ باس هویتش مخفی بماند تا دشمنانش هنگام ساخت پایگاه جدیدش مزاحم او نشوند؟ دلیل این تناقض میتواند اینچنین باشد: داستان فانتوم پین تنها از موبی دیک الهام نگرفته و اتفاقاً بیشتر به رمان ۱۹۸۴ –اثر جورج اورول– شباهت دارد. در این رمان در دولت آرمانشهری داستان، ارگانی به اسم «وزارت حقیقت» بود که برخلاف اسمش، مسوؤل این بود تا با تحریف وقایع و روزنامهها، حقایق تاریخی را عوض کند و تازه به آن برچسب حقیقت هم بزند. حتی در پایان رمان هم دیدیم که شخصیت اصلی آن –وینستون اسمیت– در زندان طوری با او رفتار میکنند که از کسی که از حزب و دولت تنفر داشت، ناگهان نطرش به آنها مثبت شده و تازه عاشق دولت و پوسترهایی میشود که قبلاً از آنها متنفر بود. حتی دید چشمیاش هم عوض میشود و پوستر «برادر بزرگ مراقب توست» را برخلاف گذشته پوستری زیبا میبیند که شخص سیبیلوی آن دارد لبخند میزند. احتمالاً آسلات با زدن «سروم حقیقت» به ونوم اسنیک باعث شده چنین توهمی زده و همهچیز را برعکس ببیند؛ یعنی بیگ باس به آن خوبی را شخصی بزدل ببیند ولی سایفر را که مسبب همهی بدبختیهاست را خوب. جالب است بدانید این سروم قبلاً هم در نسخهی «پرتابل آپس» استفاده شده بود و در آنجا ما طی دیالوگی فهمیدیم که استفاده زیاد از این سرنگ، تاْثیر مخربی روی شخص هدف میگذارد.
یکی دیگر از ابهامات بزرگ بازی مربوط میشود به منطقهی او.کِی.بی زیرو (OKB Ero) که روی یکی از بخشهای آن لوگوی سگهای الماسین را میبینیم. اما چرا باید لوگوی ما در منطقهای که دشمن ما –اسکال فیس– هست حک شده باشد؟ ممکن است بگویید سازندگان برای اینکه کارشان راحتتر شود چند کانتینر را اشتباهی در این منطقه حک کردهاند که البته این سهلانگاریها در بازیها چیز تازهای نیست. ولی ما شک داریم که اینطور باشد؛ چون این لوگو دقیقاً قبل یکی از مهمترین صحنههای داستانی بازی قرار داده شده و همینطور ما این کانتینرها را در جایجای بازی مثل Oilfield دیده بودیم ولی چرا آنها لوگوی سگهای الماسین نداشتند؟ حتی با این شواهد اگر بگوییم یک سهلانگاری از طرف سازندهها بوده، چرا آنها بعد از عرضهی چندین آپدیت هنوز اثر این لوگو را رفع نکردهاند؟ حتی پیسی مدرهایی که توانستهاند با دستکاری بازی نگاه نزدیکتری به هلیکوپتر اسکال فیس در اپیزود سیام داشته باشند، دیدهاند که خلبان هلیکوپترش روی کلاه خود نشانی سگهای الماسین را دارد. در حالی که در بقیهی بخشهای بازی هیچگاه ما خلبانهای اسکال فیس را اینطور نمیبینیم.
آنچه که مهم است، مفهومی است که در ذهنها شکل میگیرد.
― آسلات
فلسفه زبان
«زبان» مهمتر از آن چیزی هست که همیشه دربارهاش قضاوت داریم. زبان صرفاً یک ابزار ساده نیست برای برقراری ارتباط کلامی و رساندن حرفمان به مردم. زبان ابزاری فراسوی این صحبتهاست. ما دنیا را از طریق زبان درک میکنیم و در آن میاندیشیم، و همین فکرهاست که ما را به آن چیزی که هستیم تبدیل میکند؛ بنابراین زبان با هویت آدمی و خودِ نوعی گره خورده است؛ برای مثال، هویت اسکال فیس از وی گرفته شد، چون زبانش را گرفتند. او میگوید: «با هر پستی مافوقهای من هم عوض میشدن و همینطور کلماتی که با اونها تکلم داشتم. با هر تغییر، من هم تغییر میکردم.» در حقیقت ما نمیتوانیم دنیایمان را مشاهده و ارزیابی و تفسیر کنیم اگر زبانهایمان عوض شود. قدرت تکلم احتمالاً مهمترین قسمتی از ماست که باعث تمایزمان نسبت به بقیهی جاندارها میشود. ما آینده و گذشته را داریم چون زبان داریم و الآن غیرممکن است که به این مفاهیم فکر نکنیم. ما زندگیمان حولومحور همینها میچرخد. آنها همانقدری برای ما واقعیاند که بقیهی چیزها برای ما. داستان فانتوم پین حولوحوش ارتباط بین اشیا فیزیکی و مفاهیم انتزاعی میچرخد؛ یعنی بین «معنی و ایدههای بیان شده از طریق نماد و متمایز از شکل فیزیکی که میبینیم» و «شکل فیزیکی نماد»ها.
همانطور که زبان چیزی بیشتر از ابزار ارتباط زبانیاند، یک «اسم» هم چیزی فراتر از اشاره و صدا زدن یک شخص است. اسم قسمتی از هویت یک انسان را تشکیل میدهد و با دادن اسمی خاص به یک نفر میشود مفهومی را در ذهنش شکل داد و با رهبریاش کرد. همانطور که در طول بازی هم این موضوع با صحبت دربارهی اسمهایشان بازتاب پیدا میکند.
تقریباً در زمان وقوع اتفاقات فانتوم پین، گروه خلق مجادهدین به آسلات –بهخاطر شکنجههای وحشیانهاش– اسم مستعار «شالاشاسکا» را میدهد؛ این اسم نتیجهی چیزی است که مجاهدین از او دیدند و فهمیدند و بر اساس همین تفکرات چنین اسمی در ذهنشان ساختند؛ برای همین میگوییم اسم چیزی فراتر از صدا کردن و اشاره به کسی است و بهنوعی منعکسکنندهی دید شخص به اوست.
برای ایلای، نام مستعار کیکونگو چیزی است به هویتش شکل میدهد و اینکه او چگونه خودش را میبیند و اینکه چگونه دوست دارد بقیه او را ببینند. ایلای کلونی است از مردی دیگر؛ کلونی نامرغوب نسبت به کلون مرغوب سالید اسنیک. اما نام دیگرش یعنی وایت مامبا شخص خودش است و کسی که رهبری بچهسربازها را به بهعهده دارد؛ پس وقتی کسی او را در بازی با اسم دیگری صدا میکند خون چشمهایش را میگیرد و این به معنی انکار هویت واقعیاش هست. بعد از رسیدن به مادر بیس هم به کودکان میآموزند تا اسمهایشان را تغییر دهند ولی ایلای با چنین تغییری کنار نمیآید. اگر او اسمش را از دست دهد، کنترلش –حداقل روی بچهسربازها– هم از دست میرود. او باختن اسمش (وایت مامبا) را تهدیدی بزرگ میداند؛ زیرا از قدرت زبان و اثر فوقالعادهی کلمات آگاه است.
در سوی دیگر، کد تاکر در عنفوان طفولیتش مثل بقیهی آمریکاییهای بومی به یک مدرسهی بومی شبانهروزی برای تحصیل فرستاده شد. اما در آنجا صحبت به زبان «ناواهو» ممنوع شد و کد تاکر هم همیشه در حال سعی و تلاش بود برای حل این مشکل فرهنگی. در همین مقطع بود که بالاسریهایش اسمش را عوض کرده و بر او نام جورج گذاشتند، و این تلاشی بود برای عوض کردن آدمها به شخصی دیگر. او میگوید: «پاک کردن اسمها مثل پاک کردن آدمها میمونه.» در آخر، آخرین اسمی که رویاش نهاده شد، نام کد تاکر بود که توسط اسکال فیس به او اعطا شد. کد تاکر به این دلیل چنین اسمی را عمداً انتخاب میکند برای خود: «این اسم [کد تاکر] درس و عبرتی است که در وجود من حک شده.»
و اما اسم بیگ باس، که معنیاش بهخودیخود ابهت و قدرت خاصی در درونش نهفته شده است؛ یعنی شاید اگر وی همچین اسمی نداشت هیچوقت آسلات دربارهی این نام اینطور صحبت نمیکرد: «زمانی که کلمات «برگشت بیگ باس» تو دنیا بپیچه، بازدارندگی واقعیمون علیه سایفر هم شروع میشه.» اما مفهوم اسم بیگ باس اثراتی هم روی سگهای الماسی دارد. همانطور که آسلات میگوید: «صرف نطر از اینکه اونها [یعنی سربازهای سگهای الماسی] از کجا اومدن و چرا اینجا هستن، به تو احترام میذارن.» همینطور که از نقلقولها مشخص است، میشود دید که اسم یک نفر چهطور میتواند یک دنیا را بترساند و در عین حال گروهی بزرگ را با یکدیگر متحد کند. بهطور ساده، بیگ باس کلمهای خاص است به نمایندگی از مفهومی خاص. در طول بازی، پروتاگونیست داستان هرچند اصلاً بیگ باس واقعی نیست اما فقط بهخاطر همین یک اسم که رویاش نهاده شده او را از پزشکی در MSF حالا در جایگاهی قرار داده که تمام دنیا از او حساب میبرند. بهراحتی میتوانید ببینید که چگونه اسمها میتوانند تصورات و عکسهای درونی ذهن از یک نفر یا شی را دگرگون کنند.
گفته شده که بیش از دوهزار زبان دنیا در حال انقراض است؛ یعنی مفاهیم فرهنگی فرم اشکال و ابزار [آن زبانها] برای همیشه نابود خواهند شد.
― کد تاکر
کد تاکر در جایی دربارهی اهمیت زبان میگوید: «بشر در کلمات فکر میکنه. اگه کلمهای رو پاک کنید که بیانگر یک معنی هست، اون معنی هم پاک میشه و از بین میره؛ مثلاً کلمهی Nizhóni در زبان ناواهو معنی میشود «زیبا». آسمان لاجوردی، چشماندازهای بزرگ، گیاهان سبز و بقیهی کلماتی که با «زیبایی» ارتباط معنایی دارند ریشهشان در فرهنگ Diné است؛ بنابراین اگر کلمهی Nizhóni حذف شود، تصور ما از سرزمین و فرهنگ زیبایمان از بین رفته و برای همیشه فراموش میشود.»
حالا میفهمیم که هر کلمه مفهوم خودش را دارد، و هر مفهوم میتواند به دلیل کلمهای که به آن اشاره دارد وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر، «زبان» و «مفهوم» بهطور جداییناپذیری بههم دیگر گره خوردهاند. مفاهیم وجود دارند و میتوانند درک شوند و این از صدقه و حسن وجود نعمتی به نام زبان است. ولی زمانی که زبانمان گرفته شود، نه فقط کلمات بلکه مفاهیم هم خواهناخواه از وجود دست میکشند.
کازوهیرو میلر میگوید: «هر کسی با گذاشتن اسلحهاش رو زمین میتونه بیخیال این مبارزه بشه. اما اون حس نگه داشتن یه سلاح چیزی هست که هیچوقت فراموش نمیشه؛ مثل اعضای بدنمون که از دستش دادیم.» از دست دادن چیزی یعنی چه؟ این احساس زمانی در وجود آدمی گل میکند که چیزی را از دست داده و دیگر برایاش وجود فیزیکی ندارد، اما همچنان در ذهن پرتلاطماش دربارهی آن فکر میکند؛ مثل کسی که دستش را از دست داده اما همچنان در ذهنش آن را حس میکند، و چنین چیزی را «درد فانتوم» میگویند که از دیگر مضامین مهمی است که در بازی به کار برده شده است. بسیاری از دیالوگها و حتی حس خود مخاطب بعد از پایان بازی بوی درد فانتوم میدهد. همانطور که کاز دربارهی از دست رفتن سربازها و قطع شدن اعضای بدنش میگوید: «بدنی که از دست دادم، سربازهایی که از دست دادم، اما هنوز حس میکنم که اونها هستن.» حتی در پایان چپتر اول که اسکال فیس میمیرد به دلیل مقصودشان برای انتقام، اسکال فیس به فانتوم آنها تبدیل میشود؛ زیرا آن مفهوم و ایدهی انتقام همچنان در ذهنشان وجود دارد. کاز میگوید: «ما اسلحههامون رو تو دستهایی که وجود ندارن قرار دادیم. ما روی پاهایی که دیگه نیستن ایستادیم.» در حقیقت، تازه چیزهایی که از دست دادهاند تبدیل شده است به هدفشان.
اشیا در دنیای فیزیکی وجود دارند، اما مفاهیم در ذهن. همانطور که اشیا به وسیلهی بازتاب نور دیده میشوند، مفاهیم هم به رغم هستی زبان درک میشود. هر کلمهی خاص در یک زبان خاص بردارندهی یک مفهوم و تصویر خاص در ذهن است، و این قدرت زبان را نشان میدهد. قدرت شکل دادن چیزی در ذهن ما، و زمانی که مفهوم و تصویری در ذهنهایمان شکل بگیرد، برای انجام کار حالا دارای محرکهای قوی هستیم. همانطور که محرکه قوی احترام سربازها به ونوم اسنیک این بود که تصور میکردند او همان بیگ باس است. زبان، وسیلهای است برای به اشتراکگذاری ایدهها و شکل یافتن تصاویر در مغز؛ راهی که باعث میشود فکر کنیم و بفهمیم؛ راهی برای «انسان» تا خودش باشد.
متافوری از مردی که دنیا را فروخت و دیگوکسین
آهنگ «مردی که دنیا را فروخت» سه دفعه و بدون دخالت مخاطب پخش میشود.
- در صحنهای که از کما بیرون میآییم. (در مرحلهی اول)
- در صحنهای که از کما بیرون میآییم. (در مرحلهی آخر)
- و صحنهی اول بازی که مینویسند: «روزی دیگر از جنگ بیپایان؛ اوتر هیون».
چه اتفاقی میافتد وقتی این آهنگ اجرا میشود؟ اول از همه به صحنهی اول که این آهنگ پخش میشود اشاره میکنیم. در آن زمان، پرستارها از اینکه میبینند چشمهای ونوم اسنیک باز است هیچ تعجبی نمیکنند؛ یعنی در طول این نه سال چشمهای ونوم اسنیک در کما باز بوده و با این اوصاف چهطور میشود اسم چنین چیزی را کما گذاشت؟ حتی در نوار «دوگانهباوری» هم بیگ باس اشاره میکند که ونوم اسنیک بیدار بوده و چشمهایش بسته نیست و احتمالاً او در یک کمای مصنوعی قرار داشته است. در نوار چنین میآید:
آسلات: […] ما اون همسایهی بغلیت [ونوم اسنیک] رو بیدار میکنیم.»
بیگ باس: «اما اون… بهنطر مییاد که همین الآن هم بیداره.»
آسلات: «اون هنوز هوشیاری کاملش رو بهدست نیورده.»
بیگ باس: «اونم یه دکتره.»
آسلات: «تو ذهن اون هیچ گذشتهای وجود نداره. گذشتهی تو، گذشتهی اونه. اون از این به بعد فانتوم تو محسوب میشه و یه آدم خام نیست. حالا اون نقش بیگ باس جدید رو داره و نقشش فقط مختص سایفر نیست. اون بهعنوان همون بیگ باس قدیمی مقابل دنیا [و دشمنهات] قرار میگیره تا دوباره بازیابی بشی.»
بیگ باس: «خیلی کار رو آسون گرفتی.»
آسلات: «ما تو این نه سال خیلی درگیر بودیم. تغییر کردن هوشیاری اون باعث شده تا با هیپناگوژیک خاطرات و چیزهایی که تجربه کردی رو بهتر به ذهنش منتقل کنیم. حالا همهی ماْموریتهای تو توی ذهنش ضبط شدن و همهی تجربیات و دانستههات تو مغز اون هم به اشتراک گذاشته شدن.»
حالا با توجه به این نوار فهمیدیم که ونوم اسنیک در طول این نه سال چشمانش باز بوده است ولی نمیتوانسته با تکان دادن سرش به پرستارها نگاه کند؛ برای همین وقتی به آنها نگاه میکند و از همه مهمتر صدایش را بیرون میآورد پرستارها متعجب میشوند. حتی دکتر هم برای اینکه بفهمد او واقعاً از کما بیرون آمده یا نه، میگوید: «[سرت] رو تکون بده اگه صدام رو میشنوی.» اما چرا باز بودن چشمهای ونوم اسنیک اینجا اینقدر حائز اهمیت شده است؟ چون آهنگ مردی که دنیا را فروخت میتواند ونوم اسنیک را از آن حالت غیرهوشیاریاش بیرون بیاورد و این باعث خنثی کردن حیلهگری حالت روحی که روی ونوم اسنیک انجام دادهاند میشوند؛ به همین دلیل واکنش پرستار طوری است که انگار یک روح دیده.
به نطر میرسد که پخشکنندهی این آهنگ هم کسی نبوده جز اسماعیل. شما چنین چیزی را در بازی نمیبینید، اما یک مدر توانسته در سکانس اولی بازی از تخت بیرون آمده و در محیط بیمارستان چرخ بزند. در اینجا میبیینم که در تخت بغلی، اسماعیل حیوحاضر ایستاده و با دقت به ونوم اسنیک نگاه میکند ولی وقتی پرستار سر میرسد خودش را به خواب میزند. حتی زمانی هم که روی تخت هستید، در پردهی بغلی سایهی اسماعیل که دارد ونوم اسنیک را دید میزند مشخص است.
از این صحنهها که گذر کنیم میرسیم به جایی که دکتر با سیم خفه شده و تمام گردنش خونآلود میشود. ولی در صحنههای بعدی گردنش کاملاً سالم نشان داده شده و هیچ اثری از خون دیده نمیشود. حتی هیچ خونی هم روی اسماعیل چاقو خورده دیده نمیشود، و امکان ندارد که چنین صحنههایی –که حتی در مرحله آخر هم تکرار میشوند– بهخاطر تنبلی سازندگان باشد؛ آن هم سازندگانی که روی بقیهی صحنهها خشونت و پارگی بدن را به عریانترین صورت نشان میدهند.
اما چه چیزی میان زمانی که دکتر گردناش خونی است و تا زمانی که میبینیم گردناش خوبی نیست اتفاق افتاده است؟ درست است، بهخاطر تزریق سرنگ دیگوکسین به ونوم اسنیک توسط اسماعیل، و حتماً هم میدانید که با تزریق این سرنگ چهمقدار مواد قوی و پرعارضه وارد بدن میشود. اسماعیل دیگوکسین را با این هدف تزریق میکند تا ونوم اسنیک عضلاتش برای حرکت بازتر شوند همانطور که میگوید: «هیچچیز مثل دیگوکسین نمیتونه تو رو به بازی برگردونه.» درصورتیکه چنین مادهای انرزیزا نیست و فقط زمانی استفاده میشود که شخص حملهی قلبی پیدا کند؛ بنابراین ما را وارد این طرح میکند که این ماده برای شستشوی مغزی ونوم اسنیک تزریق شده است نه اینکه او را از حالت رویا و توهم کما خارج کند. احتمالاً عوارض جانبی دیگوکسین شاید برایتان آشنا باشد:
- دریافت و دیدن رنگها بهصورت آشفته
- فقدان احساس و عاطفه
- بیش از حد روشن دیدن چراغها و نور
- دیدن نورها همراه با هالیههایی دور آن
- ضعف و خستگی غیرمعمول
و همچنین مشمول مواردی چون سرگیجه، غش، تپش قلب، ضربان قلب بهطور نامنطم، درد در قفسهی سینه، تهوع، تنگی نفس، عرق کردن، پیدا کردن حالت تهاجمی، اضطراب، سردرگمی، افسردگی، ابراز ترس از مرگ قریب الوقوع، توهم، تاری دید، دوبینی، سردرد، عدم اشتها، شبکوری و تونل دید میشود. تقریباً بسیاری از همین علایم بعد از تزریق این دارو سریع خودشان را نشان میدهند؛ مثلاً دیگر آتشی نمیشود دید، خبری از گلهای پرپر شدهی سفید نیست، دکتر گردن سالمی دارد و اسماعیل هم هیچ خونی از دماغش ریخته نشده علیرغم چاقو خوردنش. حتی بعد از تزریق دیگوکسین اگر دقت کنید همیشه در طول بازی انعکاس دور را همراه با هالهای به دور آن میبینید که در نوع خود قابل توجه است.
جای دیگری که اشاره میشود به مردی که دنیا را فروخت در سکانس اولی و پایانی بازی است، که در آن ونوم اسنیک با پخش این نوار دوباره هوشیاریاش برمیگردد و حقیقت را میفهمد. همانطور که در اول بازی با این نوار توانست از کما بیرون آمده و وارد دنیای واقعی شود. حتی اگر سکانس اول بازی را ببینید، اسنیک تا قبل از پخش نوار اتاقی دارد بسیار نمور و تاریک اما با انواعواقسام سلاحها. تاریکی یک صحنهی متافور، استعارهای و نمادین است که نشان میدهد ونوم اسنیک در دنیای وهم و خیال غرق شده و با تصور سلاحهای گوناگون فکر میکند شخص قدرتمندی است. ولی در سکانس پایانی با اجرای دوبارهی نوار –که حالا بیگ باس در آن صحبت میکند– همان اتاق را میبینیم که روشن شده و دیگر خبری از آن اسلحههای همهچیزتمام و آرپیجیهای خفن نیست. روشن شدن اتاق اشاره دارد به اینکه مغز ونوم اسنیک هوشیارتر شده و گمشدن سلاحها اشاره میکند به اینکه او ضعیف است، و این ضعف که بعد از این صحنه توسط سالد اسنیک کشته میشود را میتوان فهمید؛ نتیجهی کلی اینکه بیگ باس/اسماعیل دیگوکسین را تنها برای گول زدن ونوم اسنیک و خارج کردن او از هوشیاری به وی تزریق میکند.
چپتر سوم زمانی رنگ حقیقت میگیرد که همهی بمبهای اتمی خنثی شوند
خیلی از کسانی که عقیده دارند چپتر سهای هم در کار هست، اعتقاد شدیدی دارند که برای رسیدن به آن باید تمامی بمبهای اتمی خنثی شوند. این رویه مدتی ادامه داشت و تئوریهایی پیرامونش شکل گرفت تا اینکه کونامی توئیترش را با تعداد بمبهای اتمی هر پلتفرم آپدیت کرد و گفت که راهی است برای رسیدن به «پایان مخفی خنثیسازی بمبهای اتمی». اما دلیل این کار چیست و اصلاً چه لزومی دارد میانپردهای را که همه دیدهاند با این کار سخت، فعال کند؟ احتمالاً این کار برای این است که بحث دربارهی بازی داغ بماند و کونامی هم از Micro-Tها حسابی پول پارو کند.
اما قضیه وقتی برعکس عمل میکند که یکی از کاربران فروم متال گیر به اسم Saladin، بخش بزرگی از فایلهای بازی را دیتاماین میکند. او طی این عمل، با فایلهایی برخورد میکند که نشان میدهد بعد از میانپردهی خلع سلاحهای اتمی، احتمالاً پایانهای گراند زیروز و فانتوم پین دوباره پخش میشوند. همچنین در بین فایلها هم اسم “p51” دیده میشود که اشارهای است به اپیزود ۵۱؛ یعنی احتمالاً بعد از پایان مخفی، اپیزود ۵۱ فعال میشود که احتمال بالایی دارد. زیرا اگر ویدئوی پایان مخفی را ببینیم، شاهد ساهلانتروپس و افراد ایلای در پایگاه مادر هستیم. Saladin در ادامهی دیتاماین کردن فایلها، به کلمهی Epipgraph برخورد میکند که معانی زیاد و مبهمی دارد. اما یکی از معانی مرتبطش «آغاز یک سربرگ» است؛ یعنی روبهرو شدن با صحنهای شیرین که شروع چپتر سوم است.
همینطور اگر به عکسهای داخل هلیکوپتر بعد از دیدن آن صحنه نگاه کنید، عکسهایی را میبینید که تنها درصورتیکه بازی را ۱۰۰٪ کنید پیدا میشوند اما در آن میانپرده میبینیم که با وجود ۹۵٪ بودن بازی، آن عکسها نیز دیده میشود که میتوان گمان کرد بعد از آن میانپرده، درصد بازی کاهش پیدا میکند. زیرا مراحل جدیدی اضافه میشود. هرچند ممکن نیست تعداد خیلی زیادی داشته باشند ولی احتمال دارد به مرحلهی سوختن دهکده و شیطانی شدن ونوم اسنیک ربطی داشته باشند. چون طبق شایعات، یکی از کاربران ردیت گفته است که بازی چهار مرحلهی دیگر هم داشته که مربوط به بازگشت به آن جزیرهی کوچک (مربوط به اپیزود ۵۱) میشده، و این همان مرحلهای است که تازه ونوم اسنیک را وارد فاز شیطانی شدن خود میکند. سپس بعد از این مرحله، آماندا (یکی از شخصیتهای «متال گیر سالید: پیس واکر») به ونوم اسنیک میگوید که چیکو هنوز زنده است و باید بهسراغ نجات دادن او برود.
در چپتر بعدی کمی بیشتر به حقیقت بازی میپردازیم. البته اگر حقیقتی وجود داشته باشد. سؤالی که حالا باید از خودمان بپرسیم این است که واقعاً حقیقت چیست؟
حقیقت چیست؟ سپاه متحرکی از استعارهها، مجازهای مرسل و انواعواقسام قیاس به نقس. در یک کلام: مجموعهای از روابط بشری به نحوی شاعرانه و سخنورانه تشدید و دگرگون و آرایش شده است و اکنون، پس از کاربرد طولانی و مدام، در دیدگاه آدمی امری ثابت و قانونی و لازمالاتباع است. حقایق، توهماتی هستند که ما موهوم بودنشان را از یاد بردهایم، استعارههاییاند که ار فرط استعمال فرسوده و بیرمق شدهاند؛ سکههایی که نقش آنها ساییده و محو شده است و اکنون دیگر فقط قطعاتی فلزی محسوب میشوند و نه سکههایی مضروب.
ما هنوز نمیدانیم که میل به حقیقت از کجا ناشی میشود؛ زیرا تابهحال فقط از وطیفهای باخبر شدهایم که جامعه به جهت ادامهی بقایش بر فرد تحمیل میکند: راستگو بودن یعنی استعمال استعارههای رایج و مرسوم. بدین ترتیب، اگر بخواهیم مساْله را بهنحوی اخلاقی بیان کنیم، راستگویی و میل به حقیقت چیزی نیست مگر وطیفهی دروغگویی بر طبق قواعد عرفی ثابت و معین؛ یعنی دروغگویی همراه و همپای گله و به شیوهای که برای همگان الزامی است.
― فردریش نیچه، برگرفته از «در باب حقیقت و دروغ به مفهومی غیراخلاقی»
I was dying of boredom anyway, But guess what? I will be coming back, and I’m bringing my new toys with me
ادامه دارد…
پر بحثترینها
- مایکروسافت به سازندگان خود هشدار میدهد که از طراحی شخصیتهای زن با اندام اغراق شده خودداری کنند
- تعداد بازیکنان همزمان Horizon Forbidden West در استیم از ۴۰ هزار نفر عبور کرد
- ویدیوی اختصاصی: گیمپلی و معرفی بازی Rise of the Ronin
- عملکرد خوب استودیوی Nixxes در پورت PC بازی Horizon Forbidden West
- احتمال عرضه Final Fantasy 16 برای پلتفرمهای دیگر وجود دارد
- فیل اسپنسر: اخراجها در اکتیویژن برای کسب سود ضروری بود
- گزارش: Xbox در مقطعی اکثر عناوین خود را برای PS5 منتشر خواهد کرد
- کدام نسخه از بازی GTA از همه محبوبتر است؟ + ویدیو
- احتمال پشتیبانی Xbox Series از فناوری FSR 3 Frame Generation در آینده
- گزارش: توسعهدهندگان ترد پارتی پتانسیلهای ایکس باکس را زیر سوال میبرند
نظرات