چند روز مانده به: گرگ سپید! | قسمت سوم

سلام دوباره گیمفایی ها!

هرچند، چند ساعت از عرضه ی ویچر ۳ میگذرد(!)؛ اما به هر حال یا نباید کاری را شروع کرد، یا وقتی شروعش کردی حتما باید تمامش کنی!

قبل از اینکه در ادامه با سوالات جدیدی در مورد زندگی شخصی گرالت همراه هم شویم، پیشنهاد میکنم که اگر هنوز قسمت های قبلی را نخوانده اید، از این لینک و‌ همینطور این لینک، به ترتیب قسمت های اول و‌ دوم این مقاله را بخوانید!

این هم لینک جعبه گشایی نسخه ی روز‌ اول و‌ پیش خرید بازی که توسط علیرضا خنجری عزیز تهیه شده است.

همراهم باشید!

در قسمت قبل پرسیده شد:

• میشه در مورد مناطق مختلف بازی توضیح بدی؟
• امپراتور هر یک از این مناطق کی‌ هستش و بازی در کدوم امپراتوری در جریانه؟
• چه‌ نژادهایی‌ داخل قاره یافت میشه؟
• Wild Hunt چیه؟
• چه مشکلی بین الف ها، کوتوله ها و‌ دیگر غیر انسان ها و انسان ها وجود داره؟
• تفاوت بین ویچ، سورسرر، میج و Magician چیه؟
• سورسررها کی هستن؟

و اما امشب:

خب، تا الان اطلاعات خوب و‌ کاملی در مورد هر چیزی جز خود گرالت و زندگی خصوصیش در اختیارم گذاشتی، میشه حالا بیشتر در مورد خود گرگ سپید صحبت کنیم؟

خب، بیا از کودکی گرالت شروع کنیم!

گرالت فرزند یک سورسرر بنام Visenna و ( احتمالا) یک جنگجو به اسم Korin هستش؛ به دلایلی که مشخص نیست مادر گرالت پس از به دنیا آوردن پسرش، اونو به Kaer Morhen که مقر اصلی ویچرهای مکتب گرگ هست میبره و همونجا ولش میکنه!

گرالت از همون نوزادیش خاص بودن خودشو نشون داد و پس از موفقیت در ” امتحان (محاکمه) زهر” -که در قسمت اول راجبش صحبت کردیم- برای انجام آزمایش های بیشتر (همون کلاس تقویتی!) انتخاب شد. طی این امتحانات تمام ویچرها به جز گرالت کشته میشن و این تنها گرالته که با موفقیت از آزمون های سطح بالاتر (که لزوما برای یک‌ ویچر الزامی نیست) گذر و مدالیون گرگ رو از آن خودش میکنه!

تا حالا شده از خودت بپرسی چرا لقب گرالت، “گرگ سفید” هستش؟

معلومه! چون شبیه یک گرگ سفید هستش!

خب دلیل این سفیدیش چیه؟ جواب مربوط میشه به‌ همون آزمون های اضافی که گرالت نسبت به سایر ویچرها گذروند! طی همین مراحل گرالت تمام رنگدانه های پوست و‌ موش رو از دست میده و بخاطر همین بهش لقب خیلی باحال ” Gwynbleidd” یا همون ” گرگ سپید” رو میدن!

گرالت با وجود تمرینات بیشتری که گذرونده، برعکس بقیه ویچرها بسیار احساسی و انسانی تر رفتار‌ میکنه و‌ بخاطر همینم هست که گرفتار مشکلات زیادی -که در ادامه اشاره می کنیم- میشه.

به هر حال داستان گرالت در آخرین کتابش هنگامی که قصد دفاع از غیر انسان ها رو در برابر انسان ها داشته،‌ توسط یک خلافکار از پشت با یک چهار شاخ (وسیله ی کشاورزی) به اتمام میرسه و‌ از اینجاست که داستان جالب میشه!

خب، داستان بازی پس از کتاب شروع میشه و گرالت در ۲ نسخه ی اول بازی فقط مشغول بازگردانی خاطراتش بود (که پس از بازگشت از مرگ همه اش رو فراموش کرده) و در آغاز نسخه ی سوم بازی، کاملا از اینکه کی هست و چکار میکنه آگاهه!

اتفاقاتی که بین کتاب و بازی رخ داده خیلی مشخص نیست و بیشتر یک سری حدس و گمان هست که بعدا بهش اشاره میکنیم.

حتما بعدا بگو! حالا بگو ببینم، گرالت هیچ دوست و‌ دشمنی نداره؟

علاوه بر چند دوست و دشمن، گرالت چندتا معشوقه هم داره که در ادامه به مهمترین هاشون اشاره میکنم:

اول از همه باید به Ciri که اسم کاملش Cirilla Fiona Elen Riannon هست اشاره کنم؛ بالاخره این خانوم مهمترین شخصیت نسخه ی سوم بازی هست و حتی از خود گرالت هم اهمیت بیشتری داره!

اسم سیری از “Zireael” که در زبان قدیمی قاره به معنای “پرستو” هستش گرفته شده و جدا از این شباهت اسمی، رفتار و چهارچوب کلی شخصیت سیری هم بی تشابه به پرستوها نیست!

صبر کن ببینم! این همونی نیست که امپراتور نیلفگاردها دنبالش میگشت؟

درسته، خودشه!

سیری فرزند یک پدر و مادر سلطنتی و اصیل هستش که از سمت مادرش به یکی از ملکه های نیلفگاردین میرسه! وقتی هنوز حتی پدر سیری هم از اینکه خانومش بزودی دخترشون رو به دنیا میاره اطلاع نداشته، گرالت برای کمک‌ به پدر سیری و از بین بردن طلسمی که داره اذیتش میکنه بجای درخواست پرداخت نقدی از قانون غافلگیری -که قبلا بهش اشاره کردم- استفاده میکنه و عبارت روی کارت هم چیزی نیست بجز «چیزی که الان داری ولی نمیدونی.»! فکر کنم بقیه اش رو خودت بتونی حدس بزنی؟ پدر و‌مادر سیری مجبور میشن که بچشون رو به گرالت بدن و…

گرالت صاحب یک‌ دختر میشه؟

نه دقیقا! گرالت بچه رو قبول نمیکنه؛ احتمالا بخاطر اینکه یک دختر نمیتونه تبدیل به ویچر‌ بشه و گرالت هم حال و‌ حوصله ی یه بچه رو تو این وضعیت نداره! به‌هر حال قضیه ی گرالت و سیری به‌ همینجا ختم‌ نمیشه و اون ها چند بار دیگه هم در ادامه با هم روبرو میشن. کم کم گرالت به سیری علاقه مند میشه و در آخر اونو به عنوان دخترش قبول میکنه و سیری رو‌ به Kaer Morhen میبره تا دقیقا مثل یک‌ ویچر اونو تربیت کنه؛ سیری هم مثل گرالت استعداد زیادی در این زمینه از خودش‌ نشون میده و‌ به همین دلیل گرالت تمام چیزایی که خودش یاد گرفته رو به سیری هم آموزش میده.

مگه‌ نگفتی که دخترا‌ نمیتونن ویچر بشن؟

گفتم و‌ هنوزم‌ میگم! دخترا میتونن تمام مراحل تبدیل شدن به یک‌ ویچر رو بگذرونن؛ اما‌ نمیتونن امتحان علف(!) رو انجام بدن و‌به‌ همین دلیل به عنوان یک‌ ویچر شناخته نمیشن.

جدا از همه اینها، سیری یک‌ منبع انرژی جادو هم به شمار میاد و قدرت های خیلی زیادی داره؛ بیشتر از هر جادوگری!

چقدر سیری خفنه!

آره! ارتباط با ملکه و‌خاندان سلطنتی، پدر و‌ مادری مثل گرالت و‌ ینفر، دوستی مثل تریس‌ مری گلد، منبع انرژی و در آخر قدرت های جادویی خیلی خیلی زیادش…!

راستی امپراتور‌نیلفگارد ها با سیری چیکار داره؟

مثل اینکه سیری تنها ولی عهد امپراتوری نیلفگاردین هست که طبق خط وراثت باید ملکه بعدی باشه!

اوه…

اوه نداره! یه وقت فکر‌‌نکنی سیری بخاطر اینهمه اصل و نسب و قدرت و خلاصه سر و صدا، یه آدم مغرور نچسبه!

اتفاقا سیری خیلی باحالو خون گرمه! همیشه در‌ حال ماجراجویی هستش و حتی گرالت چند ساله که از دخترش بی خبره! حالا به موقعش متوجه شخصیت باحالش میشی!

بسیار خب… کس دیگه ای هست؟

معلومه! یکی دیگه از مهمترین شخصیت های زندگی گرالت، Yennefer of Vengerberg هستش! حتی اسمشم قشنگه! دوستاش بهش “ین” میگن و ما‌هم از این به‌ بعد به‌ همین اسم صداش‌ میکنیم!

چه باحال!

آره!

با این که ین از مهمترین شخصیت ها‌ی زندگی گرالت هستش،  خیلی عجیبه که اصلا نقش مهمی رو‌در دو‌ونسخه ای اول‌ بازی ایفا نکرده و تنها به اشاراتی بسنده شده!

ین و گرالت، قبل از وقایع نسخه ی اول بازی، دیوونه وار عاشق هم بودن و حتی پیوند عشقشون رو‌توسط یک پری، همیشگی‌کرده بودن!

این سورسرر زیبا و‌ قدرتمند نه تنها عشق زندگی گرالته، بلکه مشاور ارشد یکی‌از پادشاهان قاره و عضو چند محفل جادوگران هم هستش. ین قبلا گوژپشت(!) بوده و با همون جادوهایی که قبلا گفتم، خودشو اینقدر جذابو خوشگل کرده. گرالت کم کم متوجه قوس‌ خفیفی که در پشت ین قرار داشت، می شد و پس از مدتی که مشخص شد این ین به لطف کلی جادو و جنبل این شکلی شده، گرالت نه تنها رابطه اش رو با ین تموم‌ نکرد، بلکه بیشتر هم عاشقش شد!

خلاصه، پس از اینکه‌ گرالت کشته میشه، ین اونو زنده میکنه (احتمالا) و با هم میرن یه نقطه خیلی دور زندگی میکنن. یک شب Wild Hunt به اونجا حمله میکنه و ینفر رو با خودش میبره؛ حالا گرالت با کمک یک سری ویچر پادشاه Wild Hunt رو پیدا میکنه و‌ روح‌ خودشو با زندگی ینفر معامله میکنه! خب، گرالت همراه Wild Hunt میشه و به عنوان عضوی از اونها هر کاری که پادشاه میخواد رو انجام میده؛ اما گرالت هنوز انسانیتشو از دست نداده و دست آخر میتونه از بین اونها فرار کنه و دوباره به قاره برگرده.

خب، همه چی‌خوبه؟ نه؟ اما جالب اینجاست که هم گرالت و هم ینفر حافظه شون رو از دست دادن و‌هیچی یادشون‌ نمیاد! حالا گرالت از نسخه ی اول‌ بازی شروع به بازیابی حافظه اش میکنه و در پایان نسخه ی دوم متوجه میشه که ینفر هم زنده اس و حافظشو از دست داده! بالاخره در نسخه سوم پیداش‌ میکنه و میتونه بین‌ اون و‌تریس مری گلد -که دوست صمیمی سیری و ینفر هستش- یکی رو انتخاب کنه!

تریس چی‌چی؟

تریس مری گلد…

یکی‌دیگه از مهمترین خانومهایی که در زندگی گرالت نقش بسیار پر رنگی رو بر عهده داره، (Triss Merigold (Triss Merigold of Maribor هستش. یک سرسرر زیبا و‌ جذاب مو‌قرمز!

وقتی که گرالت از Wild Hunt جدا شد و در قاره بدون هیچ حافظه ای به‌هوش‌ اومد، این تریس بود که در Kaer Morhen با پرستاری از گرالت به‌ روند بهبودیش کمک زیادی کرد و‌خب البته، این دو‌نفر عاشق هم شدن! تریس از شخصیت های اصلی نسخه ی اول‌ و دوم بازی بود و تنها عشق گرالت هم‌ پس از فراموشیش محسوب میشه.

گفتم که، تریس و ینفر دوستان صمیمی هستن و حتی با هم سیری رو بزرگ‌ کردن و فن های جادو رو‌ بهش آموزش دادن! تریس مثل خواهر بزرگتر سیری، خواهر ینفر و خب معلومه که عشق گرالت هم‌ هست! حالا این مثلث عشقی رو کنار مسائل و‌مشکلاتی که در قاره میگذره بگذارید تا متوجه‌ پیچیدگی های داستان بازی بشید!

همه ی زندگی‌ گرالتو خانوما تشکیل میدن؟

این چه حرفیه!

یکی از معروفترین (شاید مهمترین پس از گرالت) ویچرهای قاره، کسی نیست به جز استاد Vesemir که مدیر Kaer Morhen هم هستش! استاد از اغلب ویچرها زرنگتر، با تجربه تر و با سن و سال تر هستش و اغلب ویچرهای بازی یه زمانی شاگردش بودن!

این آقای هنرمند و رومانتیک هم کسی نیست بجز صمیمی ترین دوست گرالت، Dandelion، یک هنرمند با ذوق که اشعاری که در وصف گرالت سروده در سراسر قاره شهرت داره و حتی داستان و متون داخل بازی رو‌ هم این آقا مینویسه!

یکی دیگه از صمیمی و قدیمی ترین دوستان گرالت، کسی نیست بجز Zoltan Chivay. یک کوتوله ی قوی و خوش قلب که از نسخه ای اول بازی در هر جنگ و‌ نبردی پشت گرالتو گرفته و تا پای جونش در راه دوستش جنگیده!

خب، یکی دیگه از شخصیت های مهم نسخه ی‌ دوم کماندو Vernon Roche هست که رهبری یک گروه تاکتیکی به نام The Blue Stripes رو هم برعهده داره!

اگر نسخه ی دوم بازی رو تجربه کرده باشی و یا قسمت چهارم این مقاله رو بخونی، متوجه دعواها و‌همکاری های بین روچ و گرالت هستی خواهی شد.

بسیار خب، دیگه این قسمت هم به اتمام رسید و تا فردا شب که قسمت چهارم و نهایی این چند روزمانده رو بخونی، مواظب خودت باش!