ماجراهای “دکتر ویک” و “آقای اسکرچ” | نگاهی دیگر به Alan Wake

“حقیقتی که به ما اعطا می شود، لطیف تر و قابل انعطاف تر از چیزی است که ما فکر می کنیم. تحت شرایط درست، می توانید آنرا تغییر دهید و به هر چیزی که می خواهید تبدیلش کنید. وقتی این اتفاق می افتد، هیچکس متوجه نمی شود. مسئله این نیست که فراموش می کنیم؛ مسئله این است که بعد از تغییر، به ندرت کسی به یاد می آورد” (قهرمان نور، نایت اسپرینگز – نوشته ی آلن ویک)

آلن ویک یکی از شخصیت های دوست داشتنی و فراموش نشدنی دنیای گیم است. کاراکتری که دو سال پیش برای نخستین بار با او همراه و در داستان سراسر راز و سر در گمی زندگی او غرق شدیم. آلن یکی از نویسندگان موفق نیویورک و خالق سری پر فروش سری کتابهای “اَلِکس کِیسی” است. اما پس از نوشتن آخرین قسمت داستان الکس کیسی ( که در واقع مرگ وی را روایت می کند) دچار وضعیتی به نام “مانعِ نویسنده” می شود و هرگز نمی تواند کتاب جدیدش (تحت نام “عظیمت”) را شروع کند. خودش را در میهمانی های شلوغ و زرق برق دنیای اطراف غوطه ور می کند و با شخصیت آرام و دوست داشتنی سابقش فاصله می گیرد. “آلیس” همسر آلن ویک برای کمک به وی پیشنهاد می کند تا برای مدتی هر دو به تعطیلاتی در شمال امریکا بروند (مکانی به نام برایت فالز در نزدیکی واشنگتن). هنگامی که آلن به شهر وارد می شود اتفاقات عجیبی برای وی می افتد و آلیس مفقود می شود. در تنگاتنگ تلاش برای یافتن آلیس، آلن دست نوشته هایی از کتاب “عظیمت” (که حتی نوشتن آنرا شروع هم نکرده بود) را پیدا می کند. ظاهراً داستان کتاب در باره ی ماجرای هولناک رستاخیر “تاریکی” خفته در اعماق دریاچه ی “کالدرِن” (دریاچه ای در شهر برایت فالز) است. قهرمان داستان کتاب خود آقای نویسنده است. تاریکی اعماق دریاچه، در دهه ی هفتاد توانسته بوده به کمک شعرهای شاعری به نام “تامِس زِین” و موزیک های گروهی به نام “خدایان کهن اَزگارد” از خواب بیدار شود. و این بار نیز حضور آقای نویسنده را حس کرده !

تاریکی، آلیس را می رباید و به اعماق دریاچه می برد. آلن برای نجات آلیس به درون دریاچه می پرد و داستان از اینجا آغاز می شود. یک هفته، آلن در “مکان تاریک” زیر دریاچه محبوس و تحت فرمان “تارکی” داستان هولناکی می نویسد. همان داستان کتاب “عظیمت” ! اما در این میان، “تامس زین” که او نیز در مکان تاریک زیر دریاچه محبوس است به کمک آلن می آید و ردپایی از حضور نور را در داستان تاریک کتاب وارد می کند. ویک به کمک زین داستان را به گونه ای تغییر می دهد که آلیس نجات یابد. اما خود وی در مکان تاریک اعماق دریاچه محبوس می ماند، همانند تامس زین.
تامس زین برای اینکه زمانی که آلن ویک در مکان تاریک محبوس است مردم به غیبت او پی نبرند، شخصیتی به نام “آقای اِسکرَچ” را خلق می کند. کسی که نیمی از وجود او را بخش تاریک ذهن آلن ویک و نیم دیگر آن را تصورات نا درست مردم در مورد وی می سازد.
آلن در مکان تاریک به جنون می رسد. ذهن بیمار آلن حالا به خود او حمله می کند و قصد نابودی او را دارد. اما باز هم به کمک تامس زین، آلن از این جنون رهایی می یابد و بار دیگر کنترل تمرکز و تفکر خود را به دست می گیرد.

اما اتمسفر “مکان تاریک” ویران گر تر از آن چیزی است که آقای نویسنده تصور کرده بود. آقای اسکرچ، آنطور که تامس زین برنامه ریزی کرده بود جایگزین آلن ویک نمی شود. بلکه به شخصیتی مخرب و تحت فرمان تاریکی تبدیل می گردد. مردم متوجه غیبت آلن می شوند. بعضی ها حتی معتقدند که آلن مرده است !
در این میان آقای اسکرچ تبدیل به افسانه ای محلی می شود. “مردی که همسر خود را به جنگل برده و به قتل رسانده است” (شاید اینجای داستان کمی نا مفهوم باشد. چون خود رمدی هم در این باره توضیح کافی نداده و پاسخ سوال ها را به آینده محول کرده است).
افسانه ی آقای اسکرچ انقدر توسط مردم تکرار می شود که به حقیقت می پیوندد !
آلن می داند که اگر آقای اسکرچ آنطور که مشغول برنامه ریزی است وارد دنیای حقیقی شود و زندگی آلن را به دست گیرد، فاجعه ای روی خواهد داد. او می تواند تاریکی را فراتر از چند نقطه ی محدود و دور افتاده گسترش دهد؛ او می تواند مرز بین دنیای کابوس های تاریک و واقعیت را بشکند و تاریکی را در زمین آزاد کند.
برای حل این موضوع، آلن به یکی از نوشته های پیشین خود فکر می کند و در مکان تاریک آنرا بازنویسی می کند. داستانی که در شروع کار نویسنده اش برای یک برنامه ی تلویزیونی نوشته بود. داستان “قهرمان نور”، که در باره ی فردی است که در ارتش نور در مقابل نیمه ی تاریکش، “نادی تاریکی” می جنگد. داستان در شهری به نام “نایت اسپرینگز” اتفاق می افتد. آلن برای دست یافتن به آقای اسکرچ، داستان را با شخصیت خود و به کمک خاطرات گذشته اش بازنویسی می کند. شهر نایت اسپرینگز را جایی نزدیک به آریزونا قرار می دهد و کنترل داستان را به دست می گیرد. در این میان او می بایستی داستان را به نحوی بازنویسی کند که بتواند آقای اسکرچ را نابود کند. آقای اسکرچ از سوی دیگر، مشابه “تسخیر شدگان” سابق که در شهر برایت فالز آلن با آنها رو به رو شده بود نیست. او فردی با خلاقیت است ! خلاقیتی که از آلن ربوده. و از سوی دیگر بسیار بی رحم و پر دل و جرأت است و به قول خودش یک تفاوت اساسی با آلن دارد؛ اینکه “نگران نیست در مرکز توجه مردم باشد” ! آقای اسکرچ دقیقاً مجموعه ی تمام قسمت های غیر قابل تحمل وجود هر انسان خاکی است ! ملغمه ای از درنده خویی، شهوت، حرص و نفرت ! او در راه رسیدن به سیطره ی کامل بر زنگی آلن از هیچ کوششی فرو گذار نیست.

آلن این بار از جانب تامس زین کمکی دریافت نمی کند. در عوض راهنمای وی در مسیرش، ستارگان هستند که به کمک امواج کیهانی راه را به آلن نشان می دهند.
در این میان آلن و آقای اسکرچ چندین بار با هم رو به رو می شوند. اما هر بار آقای اسکرچ او را در یک لوپ زمانی به گذشته می فرستد. آلن یا در این لوپ کشته خواهد شد، و یا آنقدر زنده خواهد ماند که پیام ستارگان را به طور کامل دریافت کند و تاریکی را بار دیگر شکست دهد !

قطعاً در این میان سوالات زیادی برای ما مطرح است. اینکه “تامس زین کی است ؟” یا اینکه “آیا او داستان آمدن آلن به برایت فالز را نوشته است؟” یا اینکه “خالق آلن، تامس زین است یا بالعکس” ؟
آیا آلن خواهد توانست به دنیای واقعی بازگردد ؟
حود او می گوید :
“من نمی توانم به دنیای واقعی بازگردم؛ من تلاش کرده ام … اما دارم بر روی منطق رویا کار می کنم، شاید بتوانم منفذی در این در بازکنم و از آن عبود کنم … ”

باید منتظر ماند و دید رمدی برای این نویسنده ی دوست داشتنی و ساده چه کابوس های دیگری تدارک دیده است !