قاتل کیست؟ | نقد و بررسی قسمت سوم بازی The Wolf Among Us

پایم را در شهر می گذارم تا نفسی تازه کنم ولی آیا شهر به من این اجازه را می دهد؟ همه چیز برایم مبهم است… شهری که سال ها از جرم و جنایت پاک کرده ام، در حال پشت کردن به من است به طوری که انگار خود شهر هم نمی خواهد که بی جرم و جنایت به حیات ادامه دهد. موانع یکی پس از دیگری در مقابل من قرار می گیرند تا من را خشمگین و نابود کنند اما من این اجازه را به شهر نمی دهم… اگر شهر با من همکاری نمی کند، پس خودم قاتل را پیدا می کنم و هیچ چیز جلودار من نیست…

حتما با شرکت سازنده “Telltale” آشنایی کافی را دارید. سازنده ای که بهترین بازی سال ۲۰۱۲، یعنی The Walking dead را آفرید و نشان داد که یک بازی مختصر به گرافیک غول آسا و یا گیم پلی پر هیجان نیست، بلکه مهم ترین قسمت هر بازی، می تواند داستان آن باشد و تنها داستان بازی می تواند یک عنوان را به یک ابرشاهکار تبدیل کند. در سال ۲۰۱۳، Telltale دست به حرکت انقلابی دیگری زد و یک عنوان را با نوآوری بسیار خاصی با نام “The Wolf Among Us“، منتشر کرد. داستان بازی به فابل های قصه ها باز می گردد و ترکیب باور نکردنی آنها با یکدیگر، باعث شد که یک حماسه دوباره تکرار شود اما این بار کمی متفاوت تر از گذشته. حال به بررسی قسمت سوم بازی “گرگ در میان ما” می پردازیم که توانست از ۳۴ نقد، نمره ی ۸۳ را از آن خود کند و حال باید ببینیم که چه پیشرفت ها و پسرفت هایی در بازی حس شده است.

The Wolf Among Us

نام: The Wolf Among Us

سازنده: Telltale Games

ناشر: Telltale Games

پلتفرم ها: PC، Xbox 360، PS3

سبک: Point & Click

هشدار: این متن حاوی اسپویلر های قوی داستانی است و اسپویلر ها در نقل قول قرار گرفته اند.

پیدا کردن قاتل یک شهر

بازی های Telltale، از لحاظ گیم پلی، هیجان خاصی ندارند پس بخاطر چه چیزی این سازنده این قدر موفق است؟ صد در صد داستان بازی است که به بازی جهت می دهد. در بازی شما داستانی را مشاهده می کنید که خودتان آن را ساخته اید و با انتخاب هایتان به کل بازی و داستان آن جهت می دهید. شاهکار “گرگ در میان ما” هم از این امر جدا نیست و این عنوان هم از داستانی بی نقص بهره می برد. داستان بازی به دلیل داشتن نوآوری های بسیار در قسمت داستانی، توانسته است که طرفداران زیادی را به سمت خود جذب کند و باعث شود که همگان از بازی نهایت لذت را ببرند. یکی از مهم ترین نوآوری های داستان، آن است که تمام فابل ها جمع آوری شده اند و با همه تناقض هایشان، داستان را پیش می برند که باعث می شود شما نهایت لذت را ببرید.

“Big Bad Wolf“، که گرگ داستان شنل قرمزی است، کلانتر شهر فابل ها است (Fable Town) و وظیفه دارد که صلح را میان دیگر فابل ها برقرار کند و شهر را امن کند. فابل ها از داستان های مختلف آمده اند و بعضی از آنها سرگذشته ی بسیار منفی دارند و همین امر باعث می شود که کار Wolf، سخت شود. “گرگ” تا مدت ها امنیت و صلح را نگاه می دارد تا زمانی که ناگهان سر جدا شده ی یک فابل (Faith) را برای او می فرستند که نشانگر آن است که دیگر صلح وجود ندارد. گرگ سریعا همراه با “Snow“، که همان سفید برفی است، شروع به بررسی پرونده می کنند تا زمانی که ناگهان گرگ سر بریده شده ی سفید برفی را مشاهده می کند و با توجه به اینکه او احساساتی نسبت به او دارد، بسیار خشمگین می شود البته در ادامه او متوجه می شود که این واقعا سفید برفی نبوده است که کشته شده است بلکه او خواهر “Holly” یعنی “Lily” بوده است که آنها خانوادگی “Troll” هستند و مشخص می شود که شخصی در بازار سیاه مشغول به فروش طلسم هایی است که فابل ها را به شکل دیگری تبدیل می کند اما این طلسم ها آنها را به شکل هایی تبدیل می کند که قبلا وجود دارند برای مثال ار روی چهره ی سفید برفی، طلسمی ساخته اند که اگر شخص دیگری استفاده کند، شبیه او می شود. پس این نمایان گر آن است که قاتل قصد جان سفید برفی را هم کرده است. گرگ احساساتی نسبت به سفید برفی دارد اما به نظر می رسد که سفید برفی او را رد می کند. گرگ به سفید برفی می گوید: ” من یک بار تو را از دست داده ام و نمی خواهم که دوباره تو را از دست بدهم” و سفید برفی در جواب او می گوید: “من هیچ وقت مال تو نبوده ام که از دست بروم” که نشان می دهد که سفید برفی، گرگ را پس می زند. سرانجام پس از تحقیقات فراوان، آنها در می یابند که قاتل این اشخاص کسی نیست جز “Crane“. او رئیس سفید برفی است و این باعث می شود که حس ترحم سفید برفی بر انگیزد.

شهر زیبای فابل ها

این خلاصه است که آنچه در قسمت های اول و دوم بازی رخ داده است و حال به بررسی داستان قسمت سوم می پردازیم البته توجه داشته باشید که انتخاب های شما، به داستان بازی جهت می دهند پس اختلاف هایی میان داستان هایی که هرکس تجربه کرده است وجود دارد.

بالاخره قسمت سوم شروع می شود و این بار گرگ از اینکه قاتل را پیدا کرده است خوشحال است اما خوشحالی او در شکل خشم قرار دارد پس در واقع وقتی گرگ به شخصیت قاتل پی می برد، خشمش بیشتر می شود اما سفید برفی سعی دارد که بهانه های فراوانی پیدا کند تا Crane را بی گناه جلوه دهد. شاید سفید برفی نسبت به احساسات Crane نسبت به خودش آگاه است و شاید برای همین است که دلسوزی فراوانی نسبت به او نشان می دهد. گرگ در این مورد کاملا با سفید برفی مخالف است و سعی می کند تمام مدارک بر علیه او را به سفید برفی نشان دهد تا شاید احساساتش عوض شود ولی سفید برفی همچنان سعی در عفو کردن Crane می باشد که تا قسمت هایی در این کار موفق است.

در این نسخه شما دخالت های بسیار زیاد “ریش آبی” یا همان “Blue Beard” را مشاهده می کنید که نشان می دهد که او بر روی این پرونده بسیار حساس شده است و می خواهد هرچه سریع تر دستش به Crane برسد و این در حالی است که گرگ و سفید برفی به او بارها و بارها می گویند که این پرونده ربطی به او ندارد اما او همچنان پافشاری می کند و در آخر می گوید که کسی نمی تواند جلوی او را بگیرد تا دستش به Crane نرسد. دخالت های فراوان او و ایفای نقش بیشتر توسط او، کمی مشکوک است و برای همین یک بیوگرافی کوچک از “ریش آبی” را بررسی خواهیم کرد.

ریش آبی که به نظر می رسد در قتل ها نقشی داشته است

ریش آبی یا همان Blue Beard: ریش آبی یکی از فابل های منفی در داستان ها می باشد. داستان او به این شرح است. ریش آبی شخصی است زشت چرا که ریش های آبی بسیار بلندی دارد و سن او نیز، زیاد است. او علاقه ی زیادی به گرفتن همسر دارد پس او به در خانه های دختر های مجرد زیادی می رود و از آن دختر تقاضای ازدواج می کند. دختر ها همیشه در ابتدا او را پس می زدند و جواب نمفی می دادند اما دختر ها در نهایت، رضایت می دادند که با اون ازدواج کنند که دلیل آن مبهم است. عده ای می گویند که بخاطر ثروتمند بودن ریش آبی و عده ای می گویند که ریش آبی پدر و مادر دختر را مجبور به این کار می کند و این در حالی است که عده ای بر این باور هستند که او با استفاده از قدرت طلسم و جادو این کار را انجام می دهد. او زن های خود را پس از مدتی به قتل می رساند و همسر آخر او، با دیدن حمامی از خون و جنازه، متوجه این امر می شود که داستان های زیادی در این قسمت اتفاق می افتد که همه حاکی از منفی بودن بسیار زیاد این شخص است. اگر توجه کرده باشید، او در بازی، یک شکنجه گر است که به شخصیت او می خورد و همچنین با توجه به اینکه در داستان واقعی این شخص، عده ای باور دارند که او طلسم های زیادی دارد، می توان گفت که ممکن است این ریش آبی باشد که همان فروشنده ی طلسم ها در بازار سیاه باشد. با توجه به بیوگرافی این شخص، می توانیم بگوییم که او هرگز قصد خوبی از کمک کردن ندارد و حتی ممکن است یکی از مهم ترین مظنونین بازی برای انجام این قتل ها باشد. شما اگر در بازی به قسمت ۴ بازی بروید، عنوان بازی عبارت “گوسفند در لباس گرگ” را نوشته است و مجادله ی بین گرگ و ریش آبی را نشان می دهد که خودش می تواند منفی گرایی این شخصیت را نشان دهد.

[jwplayer config=”player” mediaid=”148540″]

دانلود تریلر با کیفیت HD
دانلود تریلر با کیفیت SD

در ادامه داستان، برادران Tweedle، در خاک سپاری “لیلی” حضور پیدا می کنند و با قرار دادن یک شاتگان در پشت گرگ، از او می خواهند که Crane را به حال خود رها کند وگرنه به او و دیگران آسیب می رسانند. این امر نشانگر آن است که کسی آنها را استخدام کرده است. آیا این کار Crane بوده است؟ در اواخر بازی که شما Crane را پیدا می کنید، او اصرار می کند که او قاتل نیست و سفید برفی نیز به راحتی حرف او را قبول می کند با توجه به آنکه Crane می گوید که عاشق سفید برفی است. این امر باعث می شود که سفید برفی او را بخاطر کم کاری دستگیر کند اما گرگ همچنان عقیده دارد که او قاتل است. هنگامی که Crane را از مهمان خانه (!) در می آورند، متوجه می شوند که راهشان توسط خودرو هایی محاصره شده است. برادران Tweedle از یکی از خودرو ها پیدا می شوند و این در حالی است که بعد از آنها، زنی نیز پیاده می شود که او را تا به حال ندیده اید. او “Bloody Mary” است که می خواهد که Crane را به او تحویل دهند. گرگ مخالفت می کند که بخاطر همین با شلیک های گلوله مواجه می شود. برادران Tweedle به شلیک کردن های خود ادامه می دهند تا جایی که گرگ از حالت انسان، تبدیل به گرگی غول پیکر می شود. او به سمت برادران Tweedle حمله ور می شود ولی در آخر با شلیک گلوله ای از طرف Bloody Mary مواجه می شود که او را از پا در می آورد. Mary می خواهد کار گرگ را تمام کند که سفید برفی موافقت می کند که Crane را به آنها تحویل دهد. گرگ مخالف این امر است ولی چاره ای وجود ندارد. در آخر مردی دستش را از خودرو بیرون می آورد و می گوید که Crane را به نزدش بیاورند. به نظر می رسد که او کسی نیست جز Crooked Man زیرا Mary، نماینده و جاسوس این شخص است. احتمالا در قسمت ۴، بیشتر با Crooked Man آشنا می شویم و در می یابیم که چرا آنها Crane را می خواستند. به نظر می رسد که قاتل واقعی، Crane نمی باشد و ممکن است بعد از اون شخصی وارد آن اتاق شده باشد و “لیلی” را کشته باشد.

Bloody Mary همراه با برادران Tweedle و اسلحه نابودگرش

در نهایت باید گفت که داستان قسمت سوم، یک داستان پر چالش است و صد در صد ذهن بازیکن را مخشوش می کند و این در حالی است که انتخاب هایی در مقابل شما قرار می گیرند، که واقعا نفس گیر هستند و هر تصمیم بدی باعث می شود که در قسمت بعدی دچار مشکلات زیادی شوید ولی تصمیمی را بگیرید که هرگز از آن پیشمان نشوید و دلتان خنک شود!

به دلیل بررسی دیگر جنبه های بازی در قسمت های قبل، دیگر نگاهی به گرافیک، موسیقی و گیم پلی بازی نمی اندازیم.