داستان یک عقاب | بیوگرافی Ezio Auditore
“من به بهترین شکلی که می توانستم زندگی کرده ام، بدون این که هدفش را بدانم. ولی به جلو رانده شده ام همچون پروانه ای به سوی ماه؛ اما حالا در پایان حقیقت عجیبی را کشف کردم. این که من تنها مسیری برای انتقال یک پیام هستم. پیامی که درک و شعور من از شناختنش عاجز است”. در این مقاله قصد تشریح داستان زندگی محبوب ترین شخصیت سری Assassin’s Creed یعنی اتزیو آدیتوره را داریم. با ما همراه باشید.
“این مقاله سرشار از اسپویل است که می تواند برای کسانی که هنوز سری Assassin’s Creed را امتحان نکرده اند خوشایند نباشد”
اتزیو آدیتوره دا فیرنزه (به ایتالیایی Ezio Auditore Da Firenze) متولد ۱۴۵۹ در فلورانس ایتالیا؛ جوانی است خوش چهره، متمول و اشراف زاده که زندگی آرامی در کنار خانواده ی قدرتمندش دارد. پدر مشهور و دو برادر بزرگش همچون کوهی پشت او هستند همراه با خواهر و مادری که هر کاری برایش انجام می دهند. خانواده ی آدیتوره بسیار قدرتمند و ثروتمند است به حدی که آن ها حتی یک بانک بین المللی هم دارند. اتزیو هم در چنین خانواده ای بسیار ناز پرورده بار می آید، بی خبر از راز های پنهان خانواده اش. از کاری که پیشه ی اصلی پدر، پدر بزرگ و کل خاندانش است. او خوش حال و شاد در فلورانس با وقت گذرانی کنار دختر های زیبا و خوش گذرانی با برادرانش زندگی می کند. اما رازی که پشت پرده ی خانواده ی او قرار دارد بالاخره کار دستش می دهد. اتفاق بدی رخ می دهد، بسیار بد.
تا قبل از اینکه برای انجام دادن کاری که پدرش جیووانی به او محول کرده بود به جایی برود همه چیز خوب بود و روز خوبی را با دو برادرش پتروچیو و فدریکو گذرانده بود ولی حالا… . پدر و دو برادرش قربانی یک خیانت می شوند و آن سه را در میدان اصلی فلورانس به دار می آویزند. اتزیوی جوان در حالی که شاهد مرگ عزیز ترین کسانش است فریاد زنان سعی می کند آن ها را نجات دهد ولی توان مبارزه با آن همه سرباز را ندارد. در چشمی بهم زدن زندگی این جوان خوش چهره و نیک بخت از این رو به آن رو می شود. زمان خداحافظی فرا می رسد و او دیگر هیچ گاه صورت عزیزانش را نخواهد دید.
من تو را به خاطر هر چه که تا حالا کرده ای می کشم…
اتزیو خطاب به آبرتو آلبرتی خائن
ماریو آدیتوره عموی اتزیو رازی که مدت ها از اتزیو پنهان شده بود را به او می گوید. اینکه کل خاندان اتزیو از جمله پدرش اساسین بوده اند و به همین دلیل هم او را اعدام کردند. حال نوبت اتزیو بود که به عنوان جانشین پدر وارد فرقه قاتلین شود. اما اتزیو قبول نمی کرد. شاید می ترسید یا احساس گناه می کرد. به هر حال او مجبور می شود که برای حفاظت از خواهر و مادرش به شهر مونترجیونی و عمارت خاندان آدیتوره پناه ببرد. ماریو هم به آموزش او می پردازد و او را تبدیل به یک اساسین واقعی می کند. زمان انتقام فرا می رسد. اتزیو آبرتو آلبرتی و دیگر کسانی که در فلورانس باعث مرگ خانواده اش شدند را یکی یکی به قتل می رساند تا کمی آتش درونش فروکش کند. سپس به تعقیب دیگر عاملان قتل عزیزانش می پردازد و همه ی آن ها را در شهر های مختلف از جمله ونیز می کشد.
تمامی راه ها و اشخاص نهایتاً به یک نفر ختم می شوند؛ رودریگو بورجیا. پاپ آن زمان و سرکرده ی تمپلار ها. کسی که در واقع تمامی بدبختی های اتزیو ناشی از او بوده است. اما حالا دیگر اتزیو فرق کرده بود. هدف او از کشتن رودریگو دیگر انتقام نبود بلکه عمل کردن به وظیفه ی اصلی یک اساسین بود. ولی در نهایت او را نکشت تا به پاپ ثابت کند که با او فرق دارد. او یک حیوان درنده نیست که جز کشتن مقصود دیگری ندارد.
اتزیو اکنون در درون کمی احساس آرامش می کند و به عمارت آدیتوره بر می گردد تا به خواهر و مادر و دیگر دوستان نزدیکش ملحق شود. اما اتفاق وحشتناک دیگری می افتد. گویا سرنوشت اتزیو با از دست دادن عزیزانش گره خورده است. پسر رودریگو یعنی چزاره بورجیا مونترجیونی را ویران می کند و پشتوانه ی اصلی اتزیو یعنی ماریو را به قتل می رساند. احساس آشنایی برای اتزیو تداعی می شود. حس انتقام.
او چزاره را تا رم تعقیب می کند و با ایجاد انجمن برادری در آن جا چزاره را تضعیف کرده تا جایی باعث می شود که او را به جرم قتل پدرش یعنی پاپ دستگیر کنند و در این هنگام چزاره چیزی را به زبان می آورد که موجب وحشت و نگرانی اتزیو می شود:
من هرگز به دست هیچ نوع بشری نمی میرم.
او که این موضوع را به خوبی می داند با استفاده از قدرت سیب به آینده می رود و می بیند که حق با چزاره بوده است. او باز هم توانسته قدرت را در دست بگیرد و به شهر Vienna حمله کرده است. اتزیو هم در هرج و مرج فتح شهر با سختی فراوان خود را به چزاره می رساند و پس از یک مبارزه ی طاقت فرسا او را از پا در می آورد. ولی به جای کشتن او با دستان خودش، او را از بالای برجی به پایین پرت می کند تا به دستان سرنوشت کشته شود.
من نمی توانم تو را بکشم. به همین دلیل تو را به دستان سرنوشت می سپارم.
اتزیو در هنگام پرتاب کردن چزاره از بالای برج
در ادامه ی زندگی اش اتزیو به دنبال پیدا کردن ریشه های خود و فرقه ی اساسین هاست. به همین دلیل تصمیم می گیرد که به راز های نیای افسانه ای خود، الطائرابن لا احد، پی ببرد. امری که او را ناچاراً به قلب قلمرو عثمانی یعنی قسطنطنیه می کشاند و در آن جا مجبور می شود که به شاهزاده ی جوان عثمانی، سلیمان، کمک کند تا به اهداف خود برسد. او اکنون ۵۲ ساله است و چهره اش بسیار پخته و با تجربه به نظر می رسد. او پس از پی بردن به راز های الطائر رهسپار ایتالیا می شود تا در آرامش با همسرش سوفیا زندگی کند. این دو صاحب دو فرزند به نام های فلاویا و مارسلو می شوند.
زندگی اتزیو به آرامی و خوشی می گذرد تا زمانی که یک اساسین چینی به نام Shao Jun به خانه اش می آید و از او طلب کمک می کند. اتزیو اکنون کم حرف شده و جز با دوستان و نزدیکانش با کسی سخن زیاد نمی گوید. تجربه ی تلخ خیانت به خانواده اش باعث شده که از اعتماد کردن به غریبه ها هراس داشته باشد و به نوعی نسبت به آن ها دچار پارانوئید شود. می ترسد که هر کس که نزدیکش شود به سرنوشت ماریو، جیووانی و کریستینا دچار شده و به دردسر افتد. به همین دلیل هراسناک از اینکه باز هم خانواده اش را به خاطر جنگ بی پایان اساسین ها و تمپلار ها از دست بدهد از کمک کردن به آن زن خودداری می کند ولی اصرار همسرش نظرش را بر می گرداند و به جون کمک می کند.
در پایان اتزیو با همسر و دخترش به فلورانس رفته و روزی در میدان اصلی شهر در حال خرید غذا هستند. اتزیو روی یک نیمکت می نشیند و به آن دو می نگرد. مرد جوانی کنار او می نشیند که رفتار غیر محترمانه ای دارد. او به اتزیو می گوید که باید شجاع باشد و بهتر است که کمی استراحت کند. سوفیا و فلاویا به اتزیو نگاه می کنند ولی چیزی که می بینند اصلاً خوش حال کننده نیست. اتزیو در مقابل چشمان آن ها جان به جان آفرین تسلیم می کند.
(نکته ی مهم این است که تصور عمومی از دلیل مرگ اتزیو سکته ی قلبی اوست در حالی که آن جوان مشکوک که در آخرین لحظات اتزیو به او می گوید که بهتر است استراحت کند روی آستین دست راست خود نشان صلیب تمپلارها را دارد. نشانی که به علت نا مشخص بودن در نگاه اول دیده نمی شود. این نشان می دهد که اتزیو به دست او به قتل رسیده است)
عقاب عاشق پیشه
اتزیو در دوران جوانی و زمانی که درفلورانس به سر می برد با دختران زیادی در ارتباط بود ولی جدی ترین رابطه او با دختری به نام “کریستینا وسپوچی” بود که این رابطه مطابق میل پدر کریستینا نبود. بعد از اعدام شدن پدر و برادرانش اتزیو چاره ای جز فرار را نمی بیند ولی به شهر باز میگردد تا اجساد آن سه را با احترام دفن کند. در راه با کریستینا رو به رو می شود و به او می گوید که باید برود و او را هم با خود می برد. کریستینا از رفتن امتناع می کند و به اتزیو می گوید که نمی تواند خانواده اش را ترک کند. اتزیو بعد ها به فلورانس بر می گردد و به دیدار کریستینا می رود ولی متوجه می شود که او با شخصی نامزد کرده است. بعد ها باز هم با کریستینا رو به رو می شود، این بار در ونیز و در یک کارناوال. او به صورت مخفیانه با کریستینا قرار می گذارد ولی کریستینا از دیدن او خشمگین می شود. به اتزیو می گوید که اگر واقعاً او را دوست می داشت نمی گذاشت که با کس دیگری ازدواج کند. جالب است که باز هم کریستینا را می بیند ولی این بار ملاقات آن ها بسیار دردناک است. کریستینا و همسرش مورد حمله سربازان قرار گرفته اند. انزیو سعی در رساندن کریستینای زخمی به دکتر را دارد ولی دیگر دیر شده و کریستینا در دستان او جان می دهد.
دیگر عشق زندگی اتزیو کاترینا اسفورزا است. زنی که اتزیو توانست به کمک او وارد ونیز شود. آن ها با هم رابطه ی بسیار عاشقانه ای دارند و حتی داستان نسخه ی AC: Brotherhood با معاشقه ی آن ها همراه شروع می شود. بعد ها کاترینا اتزیو را ترک می کند چرا که شوهر و فرزندانش به او نیاز دارند!
در پایان می رسیم به همسر اتزیو یعنی سوفیا سارتور. او با اتزیو در قسطنطنیه آشنا می شود و در این شهر در واقع بزرگ ترین یاری رسان و همچنین معشوقه ی او می شود. این دو در پایان با هم ازدواج می کند و صاحب یک دختر و یک پسر هم می شوند و تا پایان با یکدیگر هستند تا زمانی که اتزیو در میدانی در فلورانس کنار سوفیا و دخترش جان می دهد. او در هنگام مرگ ۶۵ ساله است.
صدای عقاب
مسلماً یکی از جذابیت های اتزیو صدای دلنشین اوست که به زیبایی هر چه تمام تر توسط آقای Roger Craig Smith اجرا شده است. ایشان که تجربه ی صداپیشگی شخصیت Chris Redfield در سری RE و نیز شخصیت Sonic را هم داراست علیرغم ملیت آمریکایی خود لهجه ی ایتالیایی اتزیو را بسیار زیبا گویندگی کرده و در بعضی مقاطع از بازی دیالوگ های به زبان ایتالیایی هم می گوید که برای طرفداران سری AC بسیار آشناست. جالب آن که در یک نظرسنجی در پروفایل فیس بوک طرفداران AC، حدود ۸۰ درصد از شرکت کنندگان به این موضوع رأی دادند که بیشتر از آنکه از بازی درس های تاریخی بیاموزند با کلمات و جملات ایتالیایی آشنا شده اند!
نکات جالبی درباره ی اتزیو
– “الطائر” و “اتزیو” هر دو تقریباً به یک معنا هستند. الطائر برگرفته شده از کلمه ی Aquila به معنی “عقاب” است که اتزیو هم همین معنا را می دهد.
– در AC: Renaissance بیان می شود که اتزیو دارای چشم های خاکستری و راست دست است در حالی که در تمام نسخه های گیم این سری او با چشم های کهربایی رنگ ظاهر می شود.
– در مقطعی از AC: B آشکار می شود که اتزیو به زبان فرانسوی هم مسلط است به دلیل حضور چند دختر فرانسوی در فلورانس!
– در یکی از مراحل AC: B اتزیو که درخواست ورود به یک قلعه ی فرانسوی را دارد از جانب سربازی مورد پرسش قرار می گیرد که او اهل کدام شهر از فرانسه است؟ اتزیو هم در پاسخ می گوید “مونترآل” که اشاره ای به استودیوی شعبه ی مونترآل یوبی سافت که سازنده ی بازی است می باشد.
– اتزیو در همه ی کاور آرت های سه گانه ای که در آن حضور داشته به شکلی به تصویر کشیده شده که Hidden Blade های او از قلاف خود بیرون آمده اند.
پر بحثترینها
- مدیرعامل پلی استیشن: Uncharted برای همیشه صنعت گیمینگ را دگرگون کرد
- چرا GTA IV بهترین ساخته راکستار است؟
- مروری بر عملکرد محتوایی ایکس باکس و پلی استیشن در سال ۲۰۲۴
- گزارش: Intergalactic: The Heretic Prophet شامل عناصر وحشت خواهد بود
- برخی توسعهدهندگان معتقدند که دنبال کردن گرافیک پیشرفته در بازیهای AAA دیگر امکانپذیر نیست
- تعجب تهیهکننده Gears of War نسبت به رویکرد Assassin’s Creed حول روایت در ژاپن
- دیجیتال فاندری ۳ بازی برتر سال ۲۰۲۴ از نظر گرافیک بصری را مشخص کرد
- ۱۰ بازی برتر سال ۲۰۲۴ به انتخاب آرمین مُکاری، نویسنده
- گپفا ۲۷؛ پنج بازی برتر شما در سال ۲۰۲۴
- استراتژی ریسکی Xbox که ۱۰ سال آینده آن را تعریف خواهد کرد
نظرات
مگه میشه کسی توی این ۷ سال انتشار پشت سر هم سری AC، حد اقل یک نسخه از این سری رو بازی نکرده باشه؟ نمیدونم شاید بشه. :-/ 😀
خسته نباشید.
مقاله خوبی بود. :yes:
ببخشید اتزیو کجا تو میدان فلورانس جون داد که ما تو بازی ندیدیم؟
توی یک انیمیشن که به صورت رسمی توسط یوبیسافت ساخته شده بود، وقایع پیش آمده برای اتزیو رو بعد از آخرین نسخه حضور او دراین فرانچایز، یعنی Revelations رو نشون میده.
ممنون :yes: :yes:
مقاله خیلی خوبی بود ممنون.اتزیو بهترین شخصیت Assassin’s Creed بود و با تموم شدن داستانش دیگه این بازی از اون حس و حال قشنگش فاصله گرفت و فکر نکم دیگه تکرار بشه.
خیلی زیبا بود! :yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
تشکر :yes:
اتزیو رو از همه بیش تر دوست دارم :yes: :yes:
عجب دورانی داشتیم ما با این شخصیت
روحش شاد یادش گرامی باد :rotfl:
عالی بود. به نظر من بهترین شخصیت این سری، اتزیو هست. کلا از وقتی که داستان اتزیو را تموم کردند میلی به تموم کردن دیگه اساسین ها ندارم.
ممنون…عالی بود :yes:
خیلی عالی بود خسته نباشید :yes:
این مرد واقعا یه افسانه بود و دیگر هیچ… 😥
ممنون :yes: خیلی زیبا بود :snicker:
از وقتی که اتزیو دیگه قهرمان بازی نیست ، انگار AC هم دیگه AC نیست 😥
:-((
باید برای اساسین های بعدی اتزیو هم باشه مثلا اینا می رن تو انیموس که برن تو خاطرات ی اساسینی بعد انیموس مشکل پیدا می کنه اینا میرن تو خاطرات اتزیو :heh:
اگه به یوبی سافت باشه ، یه کاری میکنه شخصیت دوباره اتزیو باشه . اشکال تو Animus رو هم بیخیال میشه! :laugh:
ولی اگه بشه چی میشه! 😀
یا با کفن عدن و دی ان ای اتزیو زندش کنن در زمان حال برای جنگ با ابسترگو
🙁 😥 یعنی عاشقش بودم اصلا رودست این شخصیت باassassincreed2دیگه نمیاد.
یعنی عیچ وقت هیچ شخصیتی برام اتزیو نمیشه. فوق العاده بود دورانی که با اتزیو بازی می کردیم مخصوصا اساسین کرید ۲
ممنون عرفان جان
ببخشید پتروچو برادر کوچیک اتزیو بود و فدریکو برادر بزرگ بود و بعدی هم اتزیو بچه ی ناز پرورده ای نبود تازه یکی از تفریحاتش تکتکاری بود،نام خانوادگی کریستینا هم کالفوچی ست
به هر حال ممنون 😀
نه فامیلیش همون وسپوسچیه. وقتی تو برادرهود فهمیدم کریستینا چطوری مرده خیلی ناراحت شدم 🙁
اتزیو بهترین اساسین بود ، حتی به جرات میگم که بهترین شخصیت تاریخ گیم بود بخاطر این که واقعا یه شخصیت معمولی نبود و یه شخصیت خیلی عمیق بود :yes:
هنوزم از بازی کردن AC2 خسته نمیشم ولی به نظرم یوبی با برگشتن به حال و هوای اتزیو میتونه اسسینز کرید رو نجات بده ..
داداش اتزیو یه ادادش بزرگتر و یه داداش کوچکتر داشت هر دو از اتزیو بزرگتر نبودن فقط یکى بزرگتر بود. ممنون از مقاله :yes:
اتزیو یه برادر بزرگتر و یه کوچکتر داشت…
ولی مقاله ی بسیار عالی بود….
منو وادار کرد که یبار دیگه انیمیشن اخگران رو ببینم و به صحنه ی جون دادنش دقت کنم…
در ضمن الان میشینم دوباره رولیشن رو میرم..
:evilgrin: :evilgrin: :evilgrin: :evilgrin: :evilgrin:
من نمیدونسم سریال انیمیشن داره الان زدم برا دان
چقدر زیبا ….. 😥 😥
:yes: :yes:
EZIO: :yes:
CONNOR: :no:
داداش کانر هم شخصیت خوبی داشت منتهی باید بتونی درکش کنی …
خیلی عالی بود :yes: من الان میخوام گریه کنم 😥 از نظر من بهترین شخصیت بین assassin ها((Ezio Auditore Da Firenze))
:yes: :yes: :yes: :yes: :yes: 😥 😥
Ezio جونم 😥 😥 😥 😥 😥 😥 خدا چی میشد این Ubisoft به جای این که این شخصیتهی مضخرف را رو assassin های جدیدش میزاشت :reallyangry: یه نسخه دیگه در مورد Ezio درست میکرد
نقد تون عالی بود :yes:
اتزیو یک برادر بزرگ داشت با یک کوچک تر از خودش نه دو تا بزرگتر از خودش
اسطوره ی من…..EZIO
:yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
داشت گریه م در میومد :yes:
ezio یک افسانه بود مرگ غصه اوری داشت الطایر خیلی غم ناک بود این دوشخصیت افسانه بود حالم از ادوارد بهم میخوره
ادوارد هم ادم شد ولی عمق شخصیت اتزیو کجا و کانر کجا …
به خدا ezio تا تابستان ۱۳بار تمام کردم هر سری تازگی داشت اما نمی دونم acدیگه این تازگی ندارند
اصن اساس میگی یاد اتزیو میوفتی اقا الانی ها که اساس نیستن باو اساسا اساسای قدیم 😀
شخصیت جالبی بود. اشتباه زیاد کرد. تو رولیشن که خاطرات الطایر رو میدید، خیلی باحال بود. یه اساسین خیلی خوب بود. ای کاش یه نسخه دیگه هم از الطایر میساختن. الطایر رو بیشتر دوست دارم ولی اتزیو هم خیلی باحال بود.
مردشور این خاندان کنوی رو ببرن.
واقعا صدای آقای Roger Craig Smith حرف نداره. فکر می کنم صداگذار شخصیت بتمن هم بود. ممنون عرفان جان 😉
اه اتزیو من خیلی دلم میخواد اساسینس دو رو با کیفیت اینفامس بازسازی کنن یعنی میشه
بازی بسیار زیبایی در زمان خودش بود
از شما متشکرم
ممنون از مطلب
جالب بود :yes:
راستی صدای اون دیپلمات ایتالیایی رو که با ادوارد میکشیم لباسشو میپوشیم رو هم همین درآورده صدای اتزیوئه !
بعد یه چیزی ! اول اسسین ۲ که بازی رو شروع میکنید صدای اتزیو دقت کنید با اخر بازی مقایسه کنید ! من که باورم نمیشد اینقدر فرق کرده !
هر کدوم از سکانس های ac2 رو که تموم میکردم چند سال میرفت جلو این منو خیلی اذیت میکرد چون نمیخواستم باور کنم که این همه مدت گذشته ..
:yes:
ممنون آقا عرفان. مقاله زیبایی بود. 😉
اتزیو، مکس پین و کاپیتان پرایس واقعا تکرار نشدنی اند.
واقعا ممنون از توضیحات کامل، و نثر روانی که داشتید
بهترین شخصیت سری همین اتزیو هست وبس :yes: :yes:
بعضی از کاراکترها میمیرن یا حذف میشن به هر دلیلی انگار جایگزینی واسشون نیست 😥
راجع به اون صلیب نمیشه زیاد مطمئن بود چون اگه طرف اساسین تمپلارها بود میخواست اتزیو رو بکشه ولی نظرش عوض شد و دید داره خودش میمیره(وقتی تو مبارزه های قبلی با اون دختره چینیه بود دو سه بار نفس کم آورد)
بعد بیچاره زد ضربه هم نیست که پیر شده الان آدم سالم سکته میکنه میمیره 😀 واسه همین میگم چون بهش فشار اومد سکته کرد و مرد R.I.P
اینجور مواقع یوبی سافت هم لالمونی میگره هیچی نمیگه گیمرها با فرضیه های مختلف خودشون رو خفه میکنن :rotfl:
اینو یادم رفت صاحب یک دختر و پسر میشود؟
معلوم نیست شاید یکی یا هردو از بچه هاش بیان تو فرقه و یوبی سافت اینو به عنوان یه سوپرایز واسه گیمرهای اتزیو دوست نگه داشته؟ ?:-)
نمونه اش هم هست من همونقدر که از جان مارستون لذت بردم از جک مارستون هم لذت بردم :yes:
دقیقا تو کدوم نسخه میمیره؟؟؟
من که اصلا یادم نیست 🙄
یوبیسافت یک انمیشن از مرگش درست کرده.
اسمش چیه؟ ?:-)
Embers
انیمیشن Assassins creed Embers
ممنون از نقدش جذاب بود:-D 😀 اصلا در مورد این انیمیشن و بقیش نمی دونستم ( در مورد توضیح مرگش جذابیت نقد رو بالا برد)
گریم در اومد کجایی اتزیوووووووووووووووووو 😥 😥 😥 😥
یادش بخیر بعد از AC: Revolation دیگه این سری نه برام جذابیت داشت نه هیجان تاریخ که مهم عنصر این بازی به حساب میومد تو نسخه سوم اصلا وجود نداشت باز قسمت چهارم بهتر شد ولی دریانوردی زیادی داشت بهترین های این سری از نظر من قسمت دوم تا revolation هستش بقیه زیاد جالب نیست مخصوصا قسمت سوم که وقتی بازی کردمش کلی فحش لعنت به یوبی دادم یه دل پری دارم من از این قسمت سوم که نگو اگه تو دوران رنسانس بمونه بهتره من اساسین کرید رو بیشتر به خاطر اون لهجه باحال ایتالیاییش دوست داشتم مثلا وقتی اتزیو کسی میکشت و صبر میکرد حرف های آخرش رو بزنه بغد از اینکه میمرد میگفت Regoii ska dipache که واقعا باحال بود من اساسین رو با هد ست بازی میکردم فقط فقط بخاطر همین تیکه های ایتالیایی بازی در کل روحش شاد یادش گرامی فقط امید وارم خدا آخر و عاقبت این سری رو بخیر کنه
ووقعا که … هیچی نمیشه گفت من با اتزیو یک مرحله از زندگیم رو گذراندم هنوز هم احساسی میشم وقتی زندگی نامه اش رو میخونم.اگر وجود خارجی نداشته باشه همیشه تو قلب من وجود داره.