صنعت سینمای هالیوود این روزها بیش از هر زمان دیگری شبیه به یک ماشین عظیم ولی خسته به نظر میرسد؛ ماشینی که سوخت خلاقیتش در حال اتمام است و تنها با تزریق پول و تکرار فرمولهای گذشته به راه خود ادامه میدهد. دیگر کمتر کسی است که متوجه افت کیفیت، جذابیت و سودآوری فیلمهای بزرگ نشده باشد. اما ریشه این بحران که امروز گیشه را به تسخیر خود درآورده، در کجا نهفته است؟
نگاهی به گذشته: تکرار تاریخ

بحران در صنعت سینما و بهویژه در حوزه فیلمهای بلاکباستر هالیوودی، اصلاً موضوع جدیدی نیست. در دهه ۱۹۶۰، تعداد زیادی فیلم تاریخی پرهزینه و موزیکال ساخته میشد که بخش عمدهای از آنها چنان درآمد ناچیزی داشتند که بهسرعت از نظر تجاری خالی از جذابیت شدند، بااینکه همین ژانرها کمی قبلتر مورد استقبال تهیهکنندگان قرار گرفته بودند. سادهترین مثال، فیلم تاریخی «کلئوپاترا» ساخته جوزف ال. منکویچ با بازی الیزابت تیلور است. این فیلم هم از نظر ایده و هم از نظر میزان شکست، عظیم بود: با بودجهای بیش از ۳۰ میلیون دلار، تنها حدود ۴۰ میلیون دلار فروخت. پس از «کلئوپاترا»، سیستم استودیویی شروع به فروپاشی کرد و درنهایت به تولد «هالیوود نو» منجر شد.
اما این مثال قدیمی بود. نمونههای جدیدتر هم وجود دارد: در دهه ۲۰۱۰، بحثهایی درباره این که فیلمهای پرخرج استودیویی توجیه مالی ندارند، مطرح شد. در سال ۲۰۱۳، استیون اسپیلبرگ و جورج لوکاس پیشبینی کردند که در صورت شکست ۵ یا ۶ فیلم با هزینه بیش از ۲۵۰ میلیون دلار، قیمت بلیتها افزایش یافته و صنعت سینما «منفجر» خواهد شد. در سال ۲۰۱۳، «رنجر تنها» با شکست سنگینی مواجه شد (۲۶۰ میلیون فروش در مقابل ۲۵۰ میلیون بودجه).
در سال ۲۰۱۴ «هفتمین پسر» (۱۱۴/۱۱۰)، در سال ۲۰۱۵ «صعود ژوپیتر» (۱۸۴/۲۱۰) و بههمین ترتیب فیلمهای دیگری نیز شکست خوردند. اما رکورد بیشترین تعداد «بمبهای گیشهای» (فیلمهای پرخرجی که در اکران شکست میخورند) متعلق به دهه ۲۰۲۰ است: در سالهای ۲۰۲۰، ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ هر سال ۸ فیلم، در ۲۰۲۳ تنها ۵ فیلم و در ۲۰۲۴ فقط ۳ فیلم شکست خوردند، اما در عین حال بودجه فیلمهای شکستخورده بهصورت نمایی رشد کرد. سه شکست بزرگ تاریخ سینما در سالهای ۲۰۲۳ و ۲۰۲۵ اتفاق افتاد: «کاپیتان مارول ۲» (۲۰۶ میلیون فروش در مقابل ۲۷۰ میلیون بودجه)، «سفیدبرفی» (۲۰۵/۲۷۰) و «ایندیانا جونز و گردونه سرنوشت» (۳۲۶/۳۸۴).
بیماری مزمن «سیکوئلایت» و ترس از نوآوری

اگر به سال ۲۰۲۴ نگاه کنیم، متوجه میشویم که از میان ۱۰ فیلم پرفروش سال، تمامی آنها دنبالهها، اسپینآفها، بازسازیها و سایر انواع فیلمهایی هستند که نه بر اساس داستانی اصیل، بلکه بر پایه گسترش ایدههای قدیمی ساخته شدهاند. در دهه ۲۰۱۰، اصطلاح طنزآمیز «سیکوئلایت» (Sequelitis) در مطبوعات آمریکا رواج یافت؛ یک «بیماری تولیدی» که در آن ساخت دنبالهای از یک داستان موفق، تنها راه جمعآوری پول بهحساب میآید. و این بیماری، همانطور که میبینیم، نهتنها در زمان تشخیص درمان نشد، بلکه گسترش یافت و کل صنعت سینمای تجاری را دربرگرفت. بیماری که در آن استودیوها تنها به ساخت دنباله فیلمهای موفق گذشته متوسل میشوند.
جالب است که این پدیده به سایر مناطق غیر از هالیوود هم سرایت کرده است. مثلاً در ایران خودمان، تهیهکنندگان، حتی با انکار واقعیتهای آشکار، همیشه سعی کردهاند مدلهای تولید هالیوود را کپی کنند؛ یکی از این مدلها، شکار یک «ترند» و سپس استخراج حداکثر سود از آن تا زمانی است که به کلی از بین برود. محبوبیت اقتباسهای سینمایی از افسانهها نتیجه مستقیم این روند است: بهجای طرحهای اصیل، فیلمسازان ما مدام به میراث «امتحانشده» گذشته متوسل میشوند، و حدس زدن این که این روند بهزودی به پایان برسد، سخت نیست. و درنتیجه، دقیقاً همان چیزی اتفاق میافتد که اسپیلبرگ و لوکاس پیشبینی کرده بودند: قیمت بلیتها افزایش مییابد. اما این موضوع را برای فرصتی دیگر بگذاریم.
اگر به هالیوود، بهعنوان تعیینکننده مُد بازگردیم، باید به این واقعیت واضح اعتراف کنیم: استودیوهای آمریکایی به بنبست رسیدهاند. «سیکوئلایت» یک بیماری جدید است و صادقانه بگوییم، هنوز درمان واضحی برای آن پیدا نشده است. مثلاً دیزنی نمیتواند یکباره ساخت فیلمهای ابرقهرمانی پرتعدادش را متوقف کند، چرا که این فیلمها از قبل در «دنیای سینمایی مارول» جا افتادهاند. چرا؟ چون برای استودیو، این یک مسئله اعتبار است، و اعتبار بخشی جداییناپذیر از تجارت بزرگ سینماست.
بحران در دنیای ابرقهرمانی؛ پایان یک سلطه؟

«فاز پنجم» مارول با اکران «تاندربولتس*» (یا بهتر است بگوییم «انتقامجویان جدید!») به پایان رسید؛ فیلمی که هیچکس امید چندانی به آن نداشت، پس جای تعجب نیست که انتظارات را برآورده نکرد. هیچ شکی نیست که «چهار شگفتانگیز» جدید که «فاز ششم» را آغاز میکند، علیرغم حضور پدرو پاسکال (ستاره محبوب بینالمللی)، موفقیت چشمگیری نخواهد شد. چون سیستم ستارهسازی بازیگران جای خود را به برندهای شخصی مانند دواین جانسون و رایان رینولدز داده است، و از طرفی خود کمیک «چهار شگفتانگیز» هرگز اثری فراگیر و محبوب نبوده است. و اگر «مرد عنکبوتی: روز کاملاً جدید» بعدی فروش خوبی داشته باشد (شاید حتی خیلی خوب)، اما درباره «انتقامجویان جدید» (دو قسمت!) که قرار است «فاز» را تمام کنند، ابهامات زیادی وجود دارد. اخیراً مشخص شده که قرار بود این فیلمها حتی بدون فیلمنامه ساخته شوند! این موضوع بهخوبی هرجومرج درون استودیو مارول را نشان میدهد.
اما نکته اصلی این است: خب، مارول تا آخرین قطره از ابرقهرمانها استفاده خواهد کرد. دنیای سینمایی دیسی که توسط جیمز گان راهاندازی مجدد شد و از قبل هم وضعیت خوبی نداشت، پس از «سوپرمن» کاملاً از بین خواهد رفت، و برادران وارنر متحمل ضررهای هنگفتی خواهند شد، درست مانند دیزنی. درباره سونی و دنیای نیمهتمامش که حول محور مرد عنکبوتی میچرخد، حتی صحبت هم نمیکنیم، شکست «کریون شکارچی» گواه روشنی است. اما این فقط مربوط به ابرقهرمانهاست؛ دیگر عنوانهای بزرگ چه؟ همان استودیوی معروف در حال تلاش برای احیای «جنگ ستارگان» است که به سریالهای غیرضروری تقلیل یافتهاند، و انگار نمیداند با آنها چه کند. مشکلات انیمیشنها هم مشابه است: به نظر میرسد دیگر کسی به آنها اهمیت نمیدهد، اصلاً درباره دو انیمیشن «دنیای عجیب» و «آرزوی ممنوعه» چیزی شنیدهاید؟ آمار فروش دو عنوان اخیر دیزنی نشان میدهد که پاسخ منفی است. «تبدیلشوندگان»، «دزدان دریایی کارائیب»، «ماموریت غیرممکن»، شکست، شکست، فراموشی، شکست. فقط «گودزیلا» و «پارک ژوراسیک» هستند که هنوز پول جمع میکنند، چون همه دایناسورها را دوست دارند. اما حتی آنها هم ممکن است با افراط، تکراری شوند.
ریشهیابی مشکل: چه عواملی در شکست نقش دارند؟

آیا واقعاً فقط به این دلیل است که تماشاگران از فیلمهای گرانقیمت اشباع شدهاند و دیگر میلی به آنها ندارند؟ مسلماً نه، و اینجا باید خطی بکشیم: چیزی که ما از روی عادت «بلاکباستر» مینامیم، اغلب در واقعیت بلاکباستر نیست.
بلاکباستر به فیلمهایی گفته میشود که واقعاً توانستهاند مخاطبان زیادی را به سالنهای سینما بکشانند، نه فیلمهایی که قرار است چنین کنند. در آمریکا به فیلمهای پرهزینهای که با هدف کسب درآمد بیشتر ساخته میشوند، «تنتپول» (Tentpole) میگویند، مثل تیرک کمکی چادر که علاوه بر اسکلت، سقف چادر را نگه میدارد. به عبارت ساده، این فیلمها درآمد پایدار استودیو را تضمین میکنند، اما لزوماً بلاکباستر نیستند. چون یک تنتپول (با عرض پوزش برای استفاده از واژه انگلیسی) ممکن است اصلاً «کرادپلیزر» (Crowdpleaser – فیلمی که توجه جلب میکند و مخاطب را به سالنها میکشاند) نباشد. مقصر میتواند کیفیت پایین فیلم، بازاریابی ضعیف یا حتی عملکرد نادرست تهیهکنندگان در برنامهریزی پروژههای آینده باشد.

اما در اکثر قریببهاتفاق موارد، نمیتوان یک عامل را بهعنوان دلیل شکست یک فیلم معرفی کرد، آن را حذف نمود و بعد با خوشحالی منتظر فروش بالا بود. سینما یک سیستم پیچیده است که در آن دهها، صدها، هزاران یا حتی دهها هزار نفر همزمان روی یک فیلم کار میکنند. و در این دوره خاص (دهه بسیار بیثبات ۲۰۲۰) عوامل متعددی بر تولید تأثیر میگذارند که اغلب بهظاهر ارتباط چندانی با هم ندارند.
مثلاً جهانیسازی: تهدیدهای اخیر دونالد ترامپ برای «ملیکردن» تولیدات آمریکایی، صنعت را به وحشت انداخت، چرا که بسیاری از فیلمها توسط تیمهای بینالمللی ساخته میشوند. مثلاً جلوههای کامپیوتری ممکن است توسط دهها یا صدها هنرمند از استودیوهای سراسر جهان طراحی شود. سرعت بالای تولید باعث میشود استودیوها بخشهای مختلف فیلم را بین چندین شرکت پخش کنند، و در نتیجه کیفیت کار یکدست نباشد. و وقتی فیلمبرداریهای مجدد (که این روزها محبوب شدهاند) به این معادله اضافه میشوند، هرجومرج واقعی آغاز میشود: گاهی کار باید از صفر شروع شود، که قطعاً بر کیفیت نهایی تأثیر میگذارد. این موضوع بهویژه در کاهش کیفیت جلوههای بصری بلاکباسترهای اخیر مشهود است. مثال ساده، «فلش» اندی موشییتی است که گرافیک آن توسط همه به باد انتقاد گرفته شد.
راه حل چیست؟ نگاهی به آینده

صنعت سینمای غرب امروزه شدیداً تحت تأثیر افکار عمومی قرار دارد، اما راضیکردن این افکار کار بسیار دشواری است: برخی از «سفیدبرفی» ناراضیاند چون به اندازه کافی «روشن» نیست، برخی دیگر از کمبود شخصیتهای رنگینپوست شکایت دارند. بعضی میگویند ایدههای جدید کافی نیست، بعضی دیگر میگویند ایدههای جدید خستهکنندهاند. برخی از حضور یک ستاره جنجالی در فیلم ناراضیاند، و اگر همان ستاره در مراحل تولید حذف شود، معترضان به «حذف بیدلیل» هم به سینما نمیروند. و اینها جدای از این واقعیت است که مردم واقعاً از فیلمهای بزرگ اما توخالی با جلوههای بصری متوسط خسته شدهاند؛ فیلمهایی که اغلب فقط مقدمهای برای چیزی بزرگتر هستند و باید سالها منتظر ادامه ماند.
راهحل چیست؟ هنوز چندان مشخص نیست، اما یک چیز روشن است: صنعت سینمای آمریکا به نقطهای رسیده که باید پارادایمهای قدیمی را کنار بگذارد، و پس از آن، سینمای تجاری به سمتی کاملاً جدید حرکت خواهد کرد. این سمت کجا خواهد بود؟ زمان نشان خواهد داد.
فعلاً میتوانیم تماشا کنیم و تعجب کنیم که چرا «لیلو و استیچ» جدید در گیشه موفق شده است. طبق نقدهای منتشرشده، به نظر میرسد این اولین فیلم دیزنی در مدتهاست که از ابتدا تا انتها مصنوعی به نظر نمیرسد. شاید دلیلش این باشد که کارگردان آن، دین فلیشر-کمپ، فردی بااستعداد و اصیل است که قبلاً اثر دستساز «مارسل، صدف با کفش» را ساخته بود، یک اثر کوچک خانوادگی که بهوضوح تمام روحش را در آن گذاشته بود. و اینجا باید به حرف اسپیلبرگ و لوکاس برگردیم: این که هالیوود در تعقیب پول، از همکاری با کارگردانان جوان بااستعداد و دارای دیدگاه اصیل دوری میکند. شاید درمان «سیکوئلایت» این باشد: بالاخره باید سرعت تولید را کم کرد، بودجهها را کاهش داد، روی یافتن استعدادهای جدید تمرکز کرد که بتوانند به ماشین خسته و بیحال هالیوود جان تازهای بدهند، و به جای پولسازی، به ساختن فیلم فکر کرد. شاید این کار یکشبه ممکن نباشد، اما قطعاً ارزش فکرکردن دارد.














































بلاخره یک مقاله خوب و درست و حسابی . بله کاملا درسته که هالیوود کاملا تهی از خلاقیت شده و در یک جمله فقط اشغال تولید میشه و در بینش میتونیم فیلم هایی مثل اوپنهایمر و آواتار رو استثنا در نظر بگیریم . کارگردانان بیسواد و بدرد نخور به یک تلنگر احتیاج دارن که به نظرم تنها چیزی که میتونه کاری کنه به فکر خودشون بیفتن کتاب بخونن و خلاقیت داشته باشند تا آثار او یجینال بسازن هوش مصنوعی هست . اگر هوش مصنوعی بیاد در هر صورت بیننده ها و سینما برنده میشه و مفت خور ها و بی استعداد ها دیگه جایی ندارن . یا هوش مصنوعی جایگزینشون میشه که در اون صورت سینمایی با نهایت خلاقیت و شگفتی میبینیم و یا باعث میشه کارگردانان و بازیگران به این آگاهی برسن که وقتشه از سطح خودشون فراتر برن یا به قول گیمر ها لول آپ کنن
مهندس جون آواتار نکته عطف این مقاله بود. فقط با سرمایه گذاری کلان جلوه درست کردنو به همون دلیلم فروختن
خیلی فیلم ها هستن که با بودجه کلان شکست خوردن
فیلم های آخر مارول
سفید برفی و پری دریایی
بابیلون
…
مهندس آواتار نکته عطف این مقاله بود. فقط با سرمایه گذاری کلان جلوه درست کردنو به همون دلیلم فروختن
دادش مگه ایرانه که هرکسی بیسواد بود بشه کارگردان، اونجا طرف یه عمر درسش رو میخونه کلی پیش خدمتی بقیه عوامل رو میکنه تا بهش اجازه ساخت یه فیلم رو بدن اونم اگه فیلمش خوب باشه، حالا شما اومدی با مدرک دیپلم هالیوود رو نقد و تحلیل میکنی؟
من دانشجوی دکترا هستم . به صورت نمیگم تخصصی ولی آکادمیک نقد رو هم بلدم .
کریستوفر نولان مدرک مربوط به سینما نداره
جیمز کامرون نداره
خیلیا هم ندارن
تنها مورد کاملا باسوادی که من سراغ دارم دیمین شیزل کارگردان لالالنده که توی هاروارد سینما درس خونده . یک عمر پیش خدمتی . قبلنا تو همه جا باید حداقل ۱۵ سال کار کنی تا بتونی به شخصیت اول یا کارگردانی برسی اونوقت الان طرف ۲۵ سالشه سالی ۴ تا فیلم بازی میکنه تو همه هم نقش اول رو داره برو یک ذره مطالعه کن و بعد بیا بگو اشتباه میکنی
بخاطر اینکه هالیوود به جای تمرکز و سرمایه روی فیلم های آمریکایی خودش بیشتر سرمایه هاشو برای ساخت فیلم تو کشورهای دیگه هزینه میکنه…مثلا نتفلیکس چندین میلیارد دلار برای ساخت فیلم و سریال تو کشور کره جنوبی هزینه کرد در صورتی که این سرمایه عظیم میتونست تو خود آمریکا به افراد با استعداد جوان داده بشه و ما باز شاهد فیلم های خوبی باشیم مثل دهه ۷۰ ۸۰ و ۹۰ میلادی….
به نظرم ظهور شبکه های اجتماعی تاثیر کمی ندارن. محتوای سرگرم کننده ، آموزشی و … تو این فضا، بعضی از خیلی برنامه تلویزیونی و یا سینمایی بهترن. ضمن اینکه در دسترس هم هستند.
آخه محتوای سرگرم کننده شبکه های اجتماعی رو نمیشه با فیلم و سریال مقایسه کرد. کجای یک ویدئوی ۲ دقیقه ایی اینستاگرام میتونه جای یک فیلم سینمایی رو بگیره و اندازه یک فیلم ۲ ساعته سرگرم کننده باشه؟
…
فیلم و سریال هیچوقت اندازه الآن در دسترس نبوده. یک زمانی ما برای دیدن یک فیلم باید وقت میزاشتیم و میرفتیم ویدئوکلوپ تا فیلم کرایه کنیم. الآن با چهارتا کلیک هزاران فیلم و سریال در دسترس هستن.
فیلمای دهه ۹۰ و ۲۰۰۰ هنوزم جذابن
پس نه مجازی ربطی نداره
این فیلما زیادی ابکین
واسه قضیه پایتخت ۷ هم همین قضیه صدق میکرد. خیلیا میگفتن بلاگرایی که طنزن بار کمدی بیشتری ارائه دادن تو شبکه های اجتماعیشون
موضوع اصلی اینه که “هنر” داره کمرنگ تر میشه توی سینما و ویدئو گیم که بنظرم بخاطر دو عامل هست:
۱- اولین موضوع برمیگرده به مخاطب ها و مصرف کننده های این دو مدیوم. وقتی مخاطب ها همش انتظار هایی که دارن رو میخوان به زور به کارگردان ها تحمیل کنن و اینقدر در فضای مجازی این تحمیل هارو جار میزنن که تمرکز توسعه دهندگان رو به هم میزنن روی اثری که دارن میسازن که کارگردان ممکنه از اون vision یی که داشته دور بشه و فقط به حرف مخاطبین گوش کنه که این یعنی کشتن نوآوری و خلاقیت. مخاطبین به خصوص توی صنعت گیم همش از تجربه های گذشته شون صحبت میکنن و فقط میگن این بازی یا کاراکتر “باید” مثل اون بازی قبلیایی باشه که من بازی کردم یا گیم پلی باید مثل اون یکی بازی باشه و…. همین باعث میشه مخاطب اثری که جدید هست و نوآوری داره رو پس بزنه و بسنده کنه فقط به یک محتوای تکراری بازی کردن که دراز مدت باعث کمرنگ تر شدن هنر در این صنعت میشه.
۲- نبود passion یا اشتیاق در فیلم سازی و بازیسازی و فقط به فکر تجارت بودن: این موضوع که به نوعی دنباله ی موضوع قبلی هست، صنعت سینما و بازیسازی چون تجارت و درآمد یکی از رکن های اصلیشون هست، میان نگاه میکنن به آمار و ارقام و میبینن اون فیلم یا بازی که بسیار هنری و با شور و اشتیاق ساخته شده و چیزی جدید وارد این صنعت کرده بسیار فروشش پایین تر از فیلم ها یا بازیایی هستند که همون فرمول تکراری رو دارن پیش میبرن و هیچ نوآوری توشون وجود نداره پس دیدشون نسبت به فیلم ساختن و بازی ساختن کاملا به سمت تجارتشون میره درصورتی که در وهله اول باید به سمت هنر و نوآوری باشه. مثال میزنم امینم توی یکی از مصاحبه هاش گفته: “من رپ نمیخونم که توی مارکت اول باشم، رپ میخونم چون میخوام بهترین رپر باشم” در واقع هنر باید یک passion یی پشتش باشه وقتی یه نفر داره فیلم میسازه باید یک معنی،علاقه،هدف و…. رو توش بیاره نه اینکه به فکر این باشه که فیلم من قراره چقدر فروش بره و بیاد طبق سلیقه ی مخاطب یک فیلم درست کنه، البته هستند کسانی که چه توی صنعت فیلمسازی و چه توی صنعت بازیسازی فقط vision خودشون رو دنبال میکنن و راجب چیزی که میسازن شور و اشتیاق دارن ولی خب خیلی کم هستند و در طولانی مدت همه ی بازیا و فیلما هی به سمت تجارت سوق پیدا میکنن و هنر به مرور زمان کمرنگ تر میشه که امیدوارم این اتفاق نیوفته.
vision : دید
passion : علاقه
امیدجلوداریان! 😎
حالا نمیشد اوناروهم فارسی بگی؟ :))
یک عادت هست که بخاطر شغلم صورت گرفته.(زبان انگلیسی تدریس میکنم)
اها موفق باشی چقدر عالی من هم الان دارم هر روز زبان کار میکنم تا بتونم تو این زمینه پیشرفت کنم ، اگه نصیحتی در مورد یادگیری زبان داشتین مشتاقانه پیذیراشم
بله اگر قصد دارین بصورت خودخوان زبان بخونین من کتاب American English file starter رو پیشنهاد میکنم، اولین چیزی که باید یاد بگیرین گرامر های پایه هستن بعد از اون مهم ترین چیز Vocabulary (دایره لغات) هست که روزی دو کلمه ی جدید هم یاد بگیرین کافیه فقط توجه داشته باشین اصلا اینجوری شروع نکنین که معانی کلمات به فارسی چی میشه، شما باید هر لغت رو به صورت انگلیسی در logbook(دفتر مخصوص زبان انگلیسی) بنویسین و سپس جلوشون تعریف انگلیسی شون رو بنویسین اینجوری هم writing یک کلمه رو یاد میگیرید و هم معنیش رو مثال:
صندلی=chair🚫
Chair: it’s an object designed for one person to sit on👍🏻
اینجوری کلمات کاملا توی ذهنتون میمونن. همچنین هر زبان آموزی باید یک منبع انگلیسی داشته باشه که نزاره زبان آموز از انگلیسی فاصله بگیره، ویدیوگیم یکی از بهترین منابع میتونه باشه یا فیلم یا موسیقی و….
برای speaking(صحبت کردن) باید چهار بخش رو ارزیابی کنین و توی هر بخشی مشکل داشتید برطرف کنید این چهار بخش شامل: fluency (روان حرف زدن و مکث نکردن بین جملات)، grammar, vocabulary, connections( استفاده از لغات متنوع که موجب وصل کردن دو جمله میشن یعنی به جز کلمه ی and میتونیم استفاده کنیم از although, therefore, in conclusion) و در آخر pronunciation (تلفظ)
امیدوارم کمکی کرده باشم، موفق باشین.
بسیار ممنونم نکات واقعا ارزشمندی بودن مخصوصاً نحوه حفظ کردن کلمات که تاحالا جایی نشنیده بودم ، موفق باشید همیشه ❤️
داداش منم ازت تشکر میکنم ، بکار منم اومد🙏🏽
امکان داره فیلم مناسب برای تقویت زبان هم معرفی کنید؟ برای تقریبا مبتدی ها
میتونید انیمشین سریالی Family guy یا سریال Friends رو ببینید چون از زبان انگلیسی پایه بسیار زیاد استفاده میکنن. همچنین سریال جدیدی که دیدم Only murders in the building هم تقریبا تمام مکالمه ها و دیالوگ ها ساده هستند اون رو هم میتونین نگاه کنین.
دو کلمه انگلیسی نوشته 🤣🤣🤣🤣 من انگلیسی تدریس میکنم.
مشکل اصلی ته کشیدن ایده در دنیای سینمایی و حتی بازی هستش تعداد اخراج ها زیاد خواهد شد دلیلش هم اینه مردم هم سر گنج ننشتن هی بیان فیلم و بازی بخرن اونم با این همه ایده بی سر و ته مثلا در مورد بازی pat piscatella از رسانه circana تویت زده که ۶۰ درصد گیمرها بزور ۲ تا بازی در سال میخرن و فقط ۴ درصد گیمرها هم در ماه یک بازی!! و گفته بخش بزرگی از گیمرها اصلا بازی نمیخرن و بیشتر دنبال بازی f2p هستن!!! اینجا عمق فاجعه مشخص میشه و دقیقا اینجاست که ارزش سیستم های اشتراکی بیشتر از قبل خودش رو نشون میده!! شما میتونین با خرید اشتراک دریایی بازی با سلایق مختلف رئ تجربه کنین البته در مورد سینما هم تقریبا همینطور!! کل صنعت سینما هم بدتر شده کل سینما شده فیلم های کلیشه ای ابر قهرمانی که دیگه مردم رو هیجان زده نمیکنه استودیوهای فیلم سازی به سرعت در حال نابودی هستن در حالیکه این همه ایده خفن وجود داره میرن ات و اشغال ابرقهرمانی میسازن با داستان بشدت بی کیفیت قابل تشخیص!!
مقاله خوبی بود
دلیل اصلیش اینکه سرویس های مثل نت فلیکس خوب ظاهر شد باعث شد بیننده ها بیشتر مخاطب سریال بشن و بیشتر روی شخصیت سازی تمرکز کنند تا اکشن
همین باعث شد که دیگه فیلم های اکثر زیاد طرفدار نداشته باشه و اولیت داستان خوب باشه
موافقم. الآن سریالها خیلی بهتر از فیلمها هستن. خودم تو این چندسال کلّی سریال خوب دیدم ولی فیلم خوب خیلی خیلی کم دیدم. بنظرم دیگه داستان یک فیلم ۲ ساعته اونقدر محتوا و عمق اندازه یک سریال چند فصلی نداره. برای همین داستان فیلمها برای مخاطبان امروزی خیلی ساده بنظر میاد و نمیتونه اندازه سریالها دارای عمق و پیچیدگی در داستان و شخصیت پردازی باشه.
نویسنده ها ناامید شدن، هرچقدر فیلم نامه عالی باشه همه چیز به اسم بازیگر یا تهش کارگردان تموم میشه، پول خوبی هم که بهشون نمیدن، این شده که تنها نویسنده های خوب هالیوود در حال حاضر نویسنده-کارگردان هستن مثل نولان و برادرش بقیه هم رفتن دارن کتاب می نویسن
همیشه همینطور بوده. در سینما بازیگر و کارگردان اهمیت خاصی دارن و مخاطبان همواره اسم بازیگران و کارگردانان فیلمها رو میدونن و این نامهاست که تماشاگران رو سینما میکشونه.
سینما ۱۰ دهه اس که فعالیت میکنه آثار شاخصی داده بیرون چون ی چند سالیه که افت کرده باید به کل تاریخ سینما ربطش بدیم. انگار مثلا چند ساله سینما باب شده و هیچ عقبه ای نداشته
بحث اینه که در این صد سال، دستکم پنجاه سال نویسنده برای فیلم نامه واقعا مطرح نبوده و کلا هم سینما چندان تاثیر اجتماعی بالایی نداشته و از حدود ۱۹۶۰-۱۹۷۰ تازه سینما به یه تاثیرگذاری اجتماعی رسید و بعد از حدود بیست الی سی سال نویسنده ها به این نتیجه رسیدن که جدا خبری نیست براشون تو سینما و استدیو ها هم شروع کردن کم کم نویسنده های ارزون و ارزون تر استخدام کردن
با اینکه موضوع اصلا اهمیتی برام نداشت. ولی قلم نویسنده مقاله بشدت خوب بود. و لذت میبردم از نحوه نگارش و بیانش
Keep up the good work 👍🏻
ممنون از لطف شما🙏
همین کمبود نواوری جز بزرگترین ایرادات سینما هست وقتی هعی بخوان یکسری ایده رو تکرار کنی مشخصه مخاطب خسته میشه سر مثلا همین فیلمای ابرقهرمانی انقدر فیلمای زیاد و در اکثر موارد ضعیف بودن که حتی وقتی فیلم خوبی هم میاد فروشش اونقدر زیاد نمیشه (البته با بخش دیسی یو مخالفم فیلم سوپرمن تا الان موفق بوده دنیای دیسی یو هم برخلاف چیزی که فنای اسنایدر میگن هنوز سرپاست ونابود هم نشده )
مشکل دوم همین بیش از حد بودن دنباله هاست رسما هر فرانچایزی که موفقه انقدر میدوشنش که مردم حالشون بهم بخوره ازش جای اینکه پروژه جدید بسازن (این مشکل برای خیلی از فرانچایز ها هست مثلا همین فست اند فریوس )
یک عده میگفتن فیلم های ابرقهرمانی همیشه تو اوجن😂
جیمزگان هم بهترین نویسنده ابرقهرمانی
اه اینه برادران وارنر بخاطر موفقیت چشمگیر گان داره فروش میره مارول هم همینه از ۲۰۱۲ به این ور هرچی ساخت آشغال بود وقت بازگشت آثار با ارزش قبلیه
صفرو صدی نمیشه نگاه کرد
نبود فشار مخاطبین هم به شکل کلی خوب نیست
چون اگر این فشار نباشه عملا امکان مقابله با فشار های درون سازمانی که به استودیو ها تحمیل میشه وجود نداره
فشار صرفا از سمت مخاطب اعمال نمیشه
باید همیشه تعادل به وجود بیاد تو این موضوع
در رابطه با خلاقیت کم هم بنظرم صرفا یه بهونست
خلاقیت یه بخشه
آیا سری جان ویک خلاقیت جدیدی داشت؟
اما دیدیم چطور مخاطب جذب کرد
موضوع چیشدن درست پازل ها کناره همه
داستان ، طراحی صحنه ، و غیره
چپ گرایی شدید و ووکیسم و تلاش کثیف و تهوع آور و البته بی نتیجه و ابلهانه صنعت سینما برای از بین بردن ارزش های اخلاقی و درست که البته نتیجه برعکس داده در حالی که هدف چپ گرا ها از بین بردن خوبی بوده الان خودشونن که در حال نابودی کامل هستن چون مردم فاسد نشدن بلکه از سیستم دشمن اخلاقیات سینما فاصله گرفتن صنعت سینما یا باید بصورت کامل اصلاح بشه یا کاملا نابود بشه….
بحث نبود ایده نیست،نه
به خاطر نبود کارگردان جوان هم نیست
بلکه به خاطر بودجه های کلان و اقتصاد محور شدن هالیووده
اکثر بزرگترین فیلم ها یا فیلم های اول کارگردان های بزرگ که شاهکار شدند بودجه کمی داشتند!
برای مثال جیمز کامرون موقع ساخت ترمیناتور ۱ محدودیت های بودجه داشت که نمی توانست یک سری فناوری تهیه کنه به جای اون از خلاقیت استفاده میکرد و گاها نتیجه بهتری دریافت میکرد و همینطور خیلی از کارگردان های دیگه
بحث این هست که الان تجارت حرف اول رو میزنم و سازنده از ترس عدم فروش نمیتونه ایده جدید رو وارد کنه چرا؟
چون نگران شکسته
و تا وقتی که هالیوود ضربه های بزرگی از این مسئله نخوره قرار نیست سبک رو تغییر بده
مشکل اینه که چون بودجه درشت می ذارن دیگه نمی تونن به کارگردان ها و بازیگرای جوون اعتماد کنن و ایده های جدید اجرا کنن، از سمت دیگه چون همه چیز تکراریه فروش خوب نیست و اوضاع خرابه
چرا هرچی به ما دهه ۸۰دی ها رسید شکست خورد و افت کرد؟!
از موسیقی بگیر تا فیلم و فوتبال و سینما و خودرو و…همه شکست خوردند؟!
چرا همه چیز خراب شده؟!
چرا دیگه هیچ چیز به قول قدیمی ها مثل قبل کیف نمیده؟!
چرا اینطوری شد؟
🤨😡🤔
خلاصه: ووکیسم
بنظرم جلوه های ویژه توی فیلم ها تا سال ۲۰۱۳ یا ۲۰۱۴ به بهترین نحو ممکن تو هر فیلمی ظاهر میشدن
انگار چیزهایی توی ساخت جلوه های ویژه دخیل بودن که الان نیستن مثالا همش کامپیوتری خالص شده.
تغییر ذائقه و سلیقه نسل زد اولین علتش هست… اینها ارتباط خودشون بطور محسوس و ملموس رو با اطراف از دست دادن کل دنیاشون شده دیجیتال و مجازی…اونم بصورت شورت کات و گزینشی و سلیقه ایی … شک نکنید سینما از بین خواهد رفت و این سرویس های پخش کامل سوار قضیه میشن…