«عزیزم، پسر نازنینم، این را خوب به خاطر بسپار، چون تا آخر عمرم میخواهم به عیش و نوش بپردازم، عیاشی کار خیلی دلچسبی است، همه بهشدت آن را منع میکنند؛ ولی درعین حال هم همه دنبالش میروند، با این تفاوت که آنها پنهانی عیاشی میکنند و من آشکارا. بهخاطر همین رکگوییام است که این حرامزادهها به سرم میریزند.» (از کتاب برادران کارامازوف، نوشته فئودور داستایفسکی)
قبل از آنکه وارد نقد فیلم پیر پسر شویم، میخواهم چند سطری در خصوص «حسن پورشیرازی» و هنر بازیگریاش بنویسم. جوان شوخطبع آرایشگاه زیبا، که پروسه چهره شدن را از این سریال آغاز کرد و با نقش «محمود شوکت» در سریال نرگس یکی از بهترین نقشآفرینیهای تاریخ تلویزیون ایران را انجام داد. هنر او فقط معطوف به نقشهای مهم و پررنگ نمیشود، «پورشیرازی» از پس کاراکتر «بهرام رنگرز» در سریال مختارنامه بهقدری خوب برآمد که با وجود حضور کوتاه مدت در این سریال، نقشآفرینیاش را ماندگار کرد. فقط تلویزیون نبود که از هنر او سود میجست بلکه سینمای ایران هم مدیون این هنرمند است. از «یدالله» مهمان مامان بگیر تا کاراکتر معتاد سنتوری و حتی «خلیل» راننده اتوبوس در فیلم قسم. گاهی در انتخاب نقشهای کمدی اشتباه کرد. سریال زیر آسمان شهر و بانکیها زمین بازی او نبودند و مشخصا برای فیلمهای کمدی خلق نشده است. هنر بازیگری او در اندازهگذاریای است که بین خود و کاراکترش در فیلم رعایت میکند. «پورشیرازی» نه ارتباطش را با کاراکتر قطع میکند که حس مخاطب را از بین ببرد و نه در دام متد اکتینگ افسارگسیخته میافتد که احساسات را در حلق مخاطب فرو کند. حد بازی او اندازه، دقیق و درست در سر جای خودش است. این امر در فیلم پیر پسر نیز اتفاق میافتد. کاراکتر «غلام باستانی» یک فرد عیاش و معتاد به مواد و الکل است. هرچند فیلمنامه و کارگردان سعی میکنند او را چیزی فراتر از این کاراکتر ببرند اما بازی «پورشیرازی» مانع از انجام این کار اشتباه میشود. گریه مستی او اندازه است، تن صدایش در زمان عربدهکشی بیش از حد بالا نمیرود، پاک کردن عرق پیشانیاش تکراری نمیشود و حتی چگونگی مست کردنش اگزجره نیست. اما یک نکته را باید در نظر گرفت. بازی او هیچ ارتباطی با فیلم پیر پسر ندارد و فارغ از آن خوب است. کاراکتر «غلام باستانی» چه در فیلمنامه و چه در کارگردانی در حد و اندازهای نیست که بخواهد فرصتی در اختیار «پورشیرازی» قرار دهد که بتواند هنرش را نمایان کند بلکه هنر بازی او است که همچین کاراکتری را خلق میکند. این مقدمه را لازم دانستم بیان کنم تا بعضی از مسائل را بهتر بتوان در نقد فیلم بررسی کرد.

بهتر است نقد فیلم پیر پسر را از تیتراژ پایانی آن آغاز کنیم. جایی که اسامی تعدادی از شاهکارهای ادبیات ایران و جهان لیست شده و فیلم برگرفته از آنها اعلام میشود. از داستان «رستم و سهراب» شاهنامه «فردوسی» بگیر تا برادران کارمازوف و ابله «داستایفسکی» و حتی ادیپوس شهریار «سوفوکلس». از برادران کارامازوف آغاز کنیم که تاکید بیشتر فیلم روی آن است. کاراکتر «غلام باستانی» برگرفته از شخصیت «فئودور پاولوویچ» پدر کارامازوفها است. شخصیتی که اگر آن را یکی از شرورترین کاراکترهای تاریخ ادبیات جهان نام ببریم، هرگز اغراق نکردیم. حال باید دید آیا «غلام باستانی» را میتوان نه در تاریخ سینمای ایران بلکه در همین فیلم پیر پسر، شرور نامید؟ بخش عظیمی از فصول ابتدایی کتاب برادران کاراکازوف صرف شخصیتپردازی «فئودور پاولوویچ» میشود. مرد عیاشی که با کثافتکاریهای خود زن اول و دومش را دق میدهد و آخرین پسرش نیز حاصل تجاوز او به زنی شیرین عقل است. موارد عنوان شده را «داستایفسکی» بهگونهای شرح میدهد که حس نفرت خواننده را نسبت به کاراکتر داستانش برانگیخته میکند. «غلام» در فیلمنامه با پدر کارامازوفها شباهت دارد اما شخصیتپردازی کاراکتر او در فیلم چگونه است؟ تمام اتفاقات و بلاهایی که «غلام» بر سر دو زن خود آورده است تنها در قالب چند دیالوگ کوتاه بین کاراکترها بیان میشود و همچنین تک پلانی که از راز جنایت او پرده برمیدارد. در عوض کارگردان (اکتای براهنی) سعی میکند که با اگزجره کردن کاراکتر او، نقش منفی داستانش را بسازد. «غلام» در ابتدای فیلم در حال چشمچرانی و متعلقات آن است و بعد از آن هم یا در کنار اجاق گاز در حال مصرف مواد است و یا از بار مشروبات خود، نوشیدنی مصرف میکند. خروج او از خانه هم فقط منوط به سمساریای (شما بخوانید شیرهکشخانه) میشود که شخصیت منفی داستان به همراه دوستان خود در آنجا مواد مصرف میکنند. نوع روایت داستان فیلم پیر پسر از «غلام» یک شخصیت مفلوک و ذلیل میسازد که حتی قابل ترحم هم نیست، چه برسد به آنکه ربطی به پدر کارامازوفها پیدا کند. در واقع چگونگی روایت داستان است که کاراکتر منفی را شخصیتپردازی میکند. آنتاگونیست زمانی به «شر» تبدیل میشود که در دل روایت داستان شخصیت پیدا کند. اتفاقی که برای پدر کارامازوفها میافتد. یعنی اگر رمان برادران کارامازوف و چگونگی روایت داستان توسط راوی داستایفسکی نبود، این کاراکتر هرگز خلق نمیشد. حال شما فیلم پیر پسر را فراموش کنید و ببینید آیا اتفاقی برای شخصیت «غلام» میافتد. این کاراکتر را میتوان در دل هر داستانی قرار داد بدون آنکه کوچکترین آسیبی به شخصیت او وارد شود. زمانی که شخصیتپردازی محدود به کشیدن مواد و مصرف مشروب و چشمچرانی میشود، شخصیت منفیای شکل نمیگیرد که بتوان حس مخاطب را در مقابله با آن برانگیخته کرد. اگر کارگردان زمان بیشتری را صرف ساختن رابطه او با فرزندانش میکرد، قطعا اتفاقات بهتری برای این فیلم میافتاد. رابطهای نه منوط به فحش دادن و تحقیر کردن و برخورد فیزیکی که در طول فیلم شاهد آن هستیم، بلکه ساختن لحظاتی که نفرت فرزندان نسبت به پدر را شکل دهد، مثل زمانی که «غلام» با فرزندان خود قرار گذاشت و سر قرار حاضر نشد. بنابراین بیانصافی و بیاحترامی در حق یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان است که اثر خود را فقط به دلیل مشابهت موضوع، برگرفته از آن بدانیم.

ابله نام رمان دیگری از «داستایفسکی» است که کارگردان سعی دارد اثرش را به آن ربط دهد. «پرنس میشگین» قهرمان رمان ابله فرد ساده و خوشقلبی است که دنیا و تمام انسانهای درون آن را مثبت میبیند. او تا اواسط جوانی عاشق نشده و زمانی هم که عاشق میشود، قابلیت مواجهه و درک عشق را ندارد. کارگردان سعی دارد کاراکتر «علی» (پسر بزرگ غلام با بازی حامد بهداد) را شبیه به «پرنس میشگین» رمان ابله کند. کاراکترهای رمان ابله از لحاظ اخلاقی و شخصیتی ایراداتی داشتند اما نگاه قهرمان داستان به انسانها بهقدری انسانی بود که هر زمان روایت از زبان راوی به زاویه دید «پرنس میشگین» تبدیل میشد، ضعف شخصیتی کاراکترها جای خود را به انسانیت درونی آنها میداد. در واقع انساندوستی قهرمان داستان بهقدری در کاراکتر او شخصیتپردازی شده بود که نوع نگاه او را به نگاه مخاطب دیکته میکرد. اما خوب بودن کاراکتر «علی» که در طول فیلم بارها توسط خود او و سایر شخصیتها فریاد زده میشود، فقط در حد همان فریاد و شعار باقی میماند. کار کردن در کتابفروشی، پیشنهاد رمان برادران کارامازوف با ترجمه «حسینی» در عوض ترجمه «علیقلیان» و خواندن کتاب سر میز شام خیلی پیش پا افتاده و سادهانگارانه است و مخاطب را باید دست کم گرفت تا باور او به شخصیت کتابخوان «علی» را باور کرد. اینسرت (نمای درشت) از مشت گره کرده کاراکتری که سالها ظلم پدر را دیده و سکوت کرده و حالا میخواهد در مقابل برادر رئیس هتاک خود بایستد چه معنی میدهد؟ جمله «حق نداری به من بیاحترامی کنی» تمام کنش او است. حال مخاطب چگونه باید با کاراکتری که هم کتابخوانیاش و هم کنشش شعار است و از درون چیز دیگری است، همذاتپنداری کند؟ زمانی که شخصیت شکل نمیگیرد مطمئنا رابطه عاشقانه او نیز روی هوا است. «علی» و «رعنا» (مستاجر غلام با بازی لیلا حاتمی) بار اول همدیگر را جلوی در منزل، هنگام اسبابکشی میبینند. در مواجهه دوم «رعنا» خانواده «علی» را به منزلش دعوت میکند. رابطه اولیه میان این دو کاراکتر چه زمانی شکل گرفت که در مواجهه سوم یعنی در منزل «رعنا» هر دو نفر از سابقه کاری و گذشته هم تا حد زیادی اطلاع پیدا کردند و بهقدری به یکدیگر نزدیک شدند که «غلام» احساس خطر میکند؟ این رابطه اولیه باید در ذهن مخاطب ساخته و پرداخته شود؟ مگر با یک مدیوم سوبژکتیو (ذهنی) طرف هستیم که کارگردان بخش مهمی از داستان را از بیننده پنهان کند؟ شکلگیری رابطه میان «پرنس میشگین» و «ناستاسیا» در رمان ابله که گویی فیلم پیر پسر از آن الهام گرفته شده، از مواجهه «پرنس میشگین» با قاب عکس «ناستاسیا» در فصل اول رمان آغاز میشود و تا مشاهده جنازه «ناستاسیا» در فصل پایانی ادامه دارد. بنابراین شباهت پیر پسر با ابله نیز به مانند برادران کارامازوف فقط در موضوع و «چه» داستان است و تفاوت در چگونگی روایت آنها، رمان ابله را به یک شاهکار هنری تبدیل میکند و پیر پسر را از فرم میاندازد. زمانی که کارگردان به خودش جسارت میدهد و اثرش را برگرفته از آثار داستایفسکی عنوان میکند، حداقل انتظار این است که چگونگی روایتش را برگرفته از این نویسنده بزرگ شکل دهد، نه اینکه فقط موضوع را بتوان به آثار او ربط داد. در این صورت لیست بلندبالای کتابهای عنوان شده در تیتراژ پایانی نیز همانند کاراکترهای فیلم شعاری میشود و حالت روشنفکرنمایی به خود میگیرد.
حال به داستان رستم و سهراب میرسیم تا بررسی کنیم که این اثر «فردوسی» بزرگ را میتوان به فیلم پیر پسر مربوط کرد یا خیر؟ اگر قبول کنیم که بین این فیلم و دو رمان برادران کارامازوف و ابله ارتباط موضوعی وجود دارد، در خصوص شاهنامه چه میتوان گفت؟ اینکه پدری فرزند خود را بکشد یعنی از شاهنامه «فردوسی» الگوبرداری کرده؟ در شاهنامه و داستان رستم و سهراب حماسه رخ میدهد. اتفاقاتی به وقوع میپیوندد، پدر و پسر از یکدیگر جدا میشوند و در صحنه نبرد، مقابل یکدیگر قرار میگیرند. رجزخوانی میکنند و به مبارزه تن به تن میپردازند. در فیلم پیر پسر چه اتفاقی میافتد؟ «غلام» بهخاطر نرسیدن مواد خماری میکشد و به جان فرزندان خود میافتد و با اگزجرهترین حالت ممکن پسری (رضا با بازی محمد ولیزادگان) را میکشد که هیچگاه مشخص نشد فرزند او است یا نه. آیا باید قبول کنیم که «غلامِ» معتادِ الکلیِ چشمچران رستم است؟ یا همین که در داستان پدری پسر خود را بکشد یعنی از شاهنامه الگوبرداری کرده است؟ رجزخوانی رستم برای سهراب حماسه میسازد اما رجزخوانی «غلام» برای پسرش تهمت یا حقیقت حرامزادگی و خالی کردن سطل استفراغ روی صورت او است. خواهشا رستم را دیگر نابود نکنید و حرمت «فردوسی» را حفظ کنید. شاهنامهای که سی سال نگارش شده و نجات دهنده زبان فارسی بوده، بزرگترین اثر هنری ملی ما است که نباید اینگونه به آن توهین کرد. با این منطقِ فیلم هر فرزندکشیای در جامعه را میتوان به شاهنامه ربط داد و اگر فردوسی امروز زنده بود شاید او را در دنیای فیلم پیر پسر محاکمه میکردند. در خصوص داستان ادیپوس شهریار هم ترجیح میدهم سخنی نگویم تا حرمت «سوفوکلس» که او را در کنار «شکسپیر» میتوان بزرگترین نمایشنامهنویس تاریخ دانست، حفظ شود.

جهان فیلم پیر پسر چگونه جهانی است؟ مکان فیلم در اکثر لحظات آن محدود به دو لوکیشن خانه و سمساری میشود که «غلام» و دوستانش در آن نعشه میکنند، میرقصند و در مورد تاریخ تمدن «ویل دورانت» صحبت میکنند. خانه تفاوت چندانی با شیرهکشخانه ندارد. خانهای که در آن «غلام» یا در آشپزخانه در حال مصرف مواد است یا بطری مشروب را سر میکشد و یا آثار به جا مانده از کثافتکاریهایش نمایان میشود. آیا کارگردانی که ادعا کرده آثار بزرگ تاریخ ادبیات را خوانده و من نیز به ادعای او یقین دارم باید با استفاده از این المانهای سطحی، سیاهی خلق کند؟ رنج انسان است که در هنر سیاهی میآفریند، سیاهیای که نه در مقابل مخاطب قرار میگیرد که حجاب او شود بلکه از پشت سر او را به حرکت وا دارد. آیا نعشگی و خماری و مستی رنج انسانی میسازد؟ آن هم نه بهخاطر مشکلات زندگی و فرار از آنها بلکه از سر عیاشی و خوشگذرانی. کارگردان فیلم بهتر میتواند به این سوال پاسخ دهد. دیالوگهای داخل سمساری نیز اندازه دهان کاراکترها نیست. آیا تعدادی آدم بیکار که دور هم جمع شدند و مخدر مصرف میکنند، تاریخ تمدن «ویل دورانت» را میفهمند؟ اگر هم بفهمند باید کارگردان کاراکترش را بهگونهای بسازد که مخاطب فهم او از تاریخ را باور کند که هرگز چنین اتفاقی در فیلم نمیافتد. بنابراین دیالوگهایی که در سمساری در خصوص خانواده بیان میشود، حرف دهان کارگردان است، نه کاراکترهای فیلم. چقدر خوب که در کشورمان شاهد حضور چنین کارگردانان با سوادی هستیم اما سواد برای کارگردانی تنها کافی نیست. هنر کارگردانی، هنر تصویری کردن و روایی کردن این سواد و معلومات است که متاسفانه در فیلم پیر پسر شاهد آن نیستیم. به همین خاطر است که میگویم در این فیلم شاهد روشنفکرنمایی هستیم.
در نهایت به کاراکتر «رعنا» میرسیم. به عمد بررسی شخصیتپردازی او را به آخر نقد موکول کردم زیرا «رعنا» تنها کاراکتر داستان است که در یک سوم ابتدایی فیلم میتواند مخاطب را با خود همراه کند. «رعنا»ی داستان پیر پسر همان «گروشنکا»ی رمان برادران کارامازوف است که «فئودور پاولوویچ» با پسر بزرگش «دمیتری» بر سر ازدواج با او رقابت دارند. «داستایفسکی» در همان ابتدای رمان تکلیف مخاطب را با کاراکتر داستانش مشخص میکند. «گروشنکا» دختر پولپرستی است که پدر و پسر را بازی میدهد اما زمانی که عشق «دمیتری» را باور میکند تا انتهای داستان و در سختترین شرایط در کنار او باقی میماند. عشق در این رمان به المانی تبدیل میشود که «گروشنکا» را به رستگاری میرساند. اما داستان فیلم پیر پسر در خصوص «رعنا» کاملا خلاف «گروشنکا» روایت میشود. او دختر تنها و مستقلی معرفی میشود که در مقابل تعرضهای «غلام» مقاومت نشان میدهد و سفت و سخت برخورد میکند. اما زمانی که پای پول وسط میآید، قافیه را میبازد. تفاوت دو اثر را با یکدیگر مرور کنید. در یک سو عشق به المانی تبدیل میشود که انسانیت یک دختر پولپرست را برانگیخته میکند و در سوی دیگر پول به المانی تبدیل میشود که عشق یک دختر عاشق را نابود میکند. هنر باید انسانسازی کند، نه انسانسوزی. در فیلم پیر پسر نهتنها انسانی ساخته نمیشود بلکه تنها کاراکتر مثبت فیلم هم نابود میشود. مشکل کاراکتر «رعنا» فقط نیاز او به پول نیست اگرچه همین نیازمندی هم دروغی بیش نیست. آیا فقر در زندگی او به حدی است که فروختن عشق «علی» به پول «غلام» برای مخاطب باورپذیر شود و حق را به او دهد؟ یک زندگی کاملا معمولی با پدر بیماری (با بازی رضا رویگری) در لانگشات میتواند مخاطب را قانع کند که «رعنا» روحش را به «غلام» بفروشد؟ بنابراین داستان تنها کاراکتر سمپاتش را نیز از دست میدهد. «رعنا» عقده جلب توجه دارد. با پولهای «غلام» لباس میخرد تا «علی» را به مهمانیای ببرد که شوهر سابقش در آن حضور دارد؟ به همین خاطر میگویم که اصلا فقری در کار نیست که رنج انسانی بسازد و ارتباط مخاطب با «رعنا» را حفظ کند.

بنابراین کاراکتر «رعنا» هم مثل تمامی شخصیتهای این فیلم روی هوا است. او تبدیل به المانی میشود که شهوت مردان را در دنیای داستان پیر پسر برانگیخته کند. این امر از نگاههای تعرضانه «غلام» در مواجهه اول با او آغاز میشود و به سایر مردان داستان نیز سرایت میکند. زمانی که «رعنا» از سمساری خارج میشود، دوربین به عمد دور از او میایستد تا نگاه مردانی را به تصویر بکشد که سر خود را میچرخانند و به او نگاه میکنند. کارگردان دنیایی آفریده است که کاراکترهای سیاهی لشکر آن نیز چشمچران هستند. حال یک سوال پیش میآید. آیا جهان داستان پیر پسر، نقد کارگردان به جامعه امروز ما است؟ در ظاهر شاید اینگونه باشد اما دوربین کارگردان چیز دیگری میگوید. اگر «غلام» یکبار به سراغ کفشهای «رعنا» میرود اما دوربین مستقل کارگردان بارها با کفشهای «رعنا» چشمچرانی میکند، آن هم دوربینی که از زاویه نگاه هیچکدام از کاراکترها نیست و نگاه مستقل روایتگر داستان است. این نگاه در مواجهه آخر جسارت (شما بخوانید وقاحت) بیشتری خرج میدهد و بهقدری بر سوژه تاکید میکند که کار به نمایش پاهای «رعنا» ختم میشود. بنابراین وقتی دوربین مستق از کاراکتر چنین نگاهی به شخصیت زن دارد، چگونه میتواند به «غلام» و سیاهی لشکرهای داستانش و از پس آن به مردان جامعه نقد داشته باشد. امیدوارم عوامل فیلم موضوع تاکید بر کفشها را به سینمای «تارانتینو» ارجاع ندهند تا علاوه برکلاسیکها پای پستمدرنها نیز به این فیلم باز شود. بد بودن انسانها در دنیای فیلم پیر پسر فقط محدود به مردان نیست. زنهای این داستان نیز دستکمی از مردان ندارند. دختر داخل کتابفروشی که مثلا حرفهای «علی» روی او تاثیر گذاشته، در مواجهه دوم با مخاطب از اتاقی بیرون میآید که نگاه شرمناک او به «علی» را تبدیل به انفعال محض میکند. داستان فیلم به مادر «رعنا» نیز رحم نمیکند. او که در ظاهر دلسوز دخترش است، بیماری شوهرش را عامل بدبختی خود میداند و با این حرف از چشم مخاطب میافتد. در واقع تفاوت مردان و زنان این فیلم فقط در یک چیز است. مردان از ابتدا بد هستند اما زنها به عرش پرواز میکنند و سپس با سر سقوط میکنند.
زبان پیر پسر در ساختن تعلیق نیز الکن است. زندانی کردن «غلام» در خانه با آن موسیقی دلهرهآور چه تعلیقی بر حس مخاطب ایجاد میکند؟ اگر او از خانه فرار کند چه اتفاقی میافتد که مخاطب باید دلهره شکسته شدن قفل را داشته باشد؟ بیننده که میداند غلام جنایت کرده بنابراین ماندن یا رفتن او از خانه توفیری برایش ندارد. کاراکتر «علی» هم که هرگز سمپاتیک نمیشود تا مخاطب بتواند داستان را با او تجربه کند و تعلیق او را حس کند. بنابراین این همه فریاد و هیاهو برای جیست؟ فقط برای اینکه پدری فرزند خود را بکشد و فرزندی پدر خود را؟ هیجان پایانی فیلم پیر پسر هیجان کاذب و یکبار مصرف است و مطمئنا اگر مخاطب برای بار دوم با فیلم مواجه شود دیگر احساسات کاذب او نیز برانگیخته نخواهد شد. منطق رئالیستی فیلم نیز در این لحظات وارد دنیای هپروت میشود. خماری «غلام» نهتنها او را بیحال و ناتوان نمیکند بلکه به عکس نیرویی به او میدهد که قادر است دو پسر جوان را بزند و از پای درآورد.

پیر پسر بیش از آنکه سینما باشد، هیاهو است. هیاهویی تبلیغاتی که چنگ به همه چیز میزند تا بگوید خوب است. اکران تکسکانسی در جشنواره فیلم فجر، گرفتن مجوز پس از چهار سال، مقابله آن با سینمای کمدی مبتذل و صحبت از ابطال پروانه نمایش آن، همگی از پیر پسر اقیانوس بزرگی ساخته که وقتی پا داخلش میگذاری، با عمق یک متری آن طرف میشوی. «اکتای براهنی» بیشک جز باسوادترین فیلمسازان سینمای ایران است. خواندن آثار ادبیات کلاسیک ایران و جهان کار ارزشمندی است که او انجام داده و از پسر «رضا براهنی» کمتر از این انتظار نمیرود. اما تبدیل ادبیات به سینما کار دشواری است. سینمایی که در شرایط عادی در مقابل ادبیات محکوم به شکست است، چه برسد به آنکه در زمین ادبیات «فردوسی» و «داستایفسکی» و «سوفوکلس» رقیبت باشند. دنیای هنر گاهی سفید و گاهی سیاه است اما سیاهی آن از رنج انسان سرچشمه میگیرد نه از کثافت و ابتذال. فقر، بیکاری، نداشتن سرپناه، کودکان گرسنه، مشکلات جنگ و … است که در آثار بزرگان تاریخ هنر رنج انسانی ساخته است، نه خماری و نعشگی و هرزگی. اگر «مارمالادوف» رمان جنایت و مکافات دائمالخمر است برای آن است که خودش را برای بیچاره کردن اعضای خانوادهاش مجازات کند، نه برای اینکه پسرش را حرامزاده بخواند و به مستاجرش تعرض کند. ساختن جهانی پر از فسق و فجور، بیارزش کردن رنج انسان و مبتذل کردن درد انسان است. «شر» دنیای هنر و سینما باید شخصیت داشته باشد تا مخاطب را با نیمه تاریک وجود خود آشنا کند. کدام المان شخصیتی «غلام باستانی» میتواند او را تبدیل به «شر» کند؟ مصرف مواد، سرکشیدن بطری مشروب، دست زدن به کفشهای رعنا؟ کاش حداقل گذشته او تا حدودی به تصویر کشیده میشد تا این هیولای مستِ خمارِ چشمچران شخصیت منفی پیدا کند. «غلام باستانی» بهقدری خوار و خفیف است، بهقدری بیوجود و ذلیل است که لیاقت ترحم هم ندارد، چه برسد به آنکه تبدیل به آنتاگونیست داستان شود. «اکتای براهنی» در مصاحبهای عنوان کرد که اگر پدرش زنده بود از دیدن این فیلم لذت میبرد. سوال من این است که کدام المان جهان دنیای پیر پسر با المانهای جهان اشعار «رضا براهنی» همخوانی دارد؟ اشعاری که از عشق حرف میزند، از زیبایی و از انسانیت. کدام عشق و زیبایی و انسانیتی در جهان پیر پسر وجود دارد؟ عشقی که در «رعنا» وجود داشت نابود شد، زیباییای که با چشمچرانی مبتذل میشود و انسانیتی که در حد شعار باقی میماند. نه آقای «براهنی»، نشانی از آثار پدر در فیلم شما دیده نمیشود. تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر
امتیاز نویسنده به فیلم: ۴ از ۱۰












































من هنوز فیلم رو ندیدم پس مسخره هست بگم با نقد موافقم یا مخالفم
اما اکثر منتقدها ایرانی ( فراستی رو جزو منتقدها حساب نمیکنم ) و دوستانی که به سلیقه فیلمیشون اعتماد دارم دقیقا خلاف این نقد این فیلم رو تحلیل کردن و همه نه تنها گفتن یکی از بهترین فیلم های سال بوده بلکه یکی از بهترین فیلم های دهه اخیر سینمای ایران بوده
مخصوصا الهامی که از کتاب های داستایوفسکی گرفته باعث شده حسابش با فیلمنامه های آبکی و کلیشه ای فیلم های اخیر متمایز بشه . در هر صورت واجب شد برم سینما زودتر ببینم
پ ن : حسن پورشیرازی یکی از بهترین بازیگرهای تاریخ ایران هست که اصلا به حقش نرسیده و باندبازی سینما باعث شده بهش نقش درست حسابی ندن کسی که تو دهه هشتاد آقایی میکرد به مرور حذفش کردن و پس از سالها برگشته و رسما کلاس بازیگری رو چند لول برده بالا
منم چون ندیدم نمیتونم نظر بدم ولی با چیزهایی که ازش خوندم دلم میخواد ببینم . تو نقدها اینطور گفتن که خشونتش زیاده یا به نقش پدر توهین شده ( اگه فیلم اسلشر باشه که نمیشه با قربونت برم جلو بره. فک کن مثلا کلبه وحشت خشونتش رو بگیری )
این همه ای میگید باعث شدن ما اینجای تاریخیم سیاسی هم نمیگم ولی همه متوجه میشن فیلم به نظر شخصی از نظر ساختار هنری خوب و رده بالا محسوب میشه اما کلی سوال برام باقی گذاشت اگر نظر اکتای براهنی در مورد مردم ایران این چیزی بود که نشون داده یعنی مردا همه ه.و.ل و همه زنها خرا.ب خب پس ما دنبال تغییر چی هستیم اگز نه این نیست خب اینجا ایرانه و برای مردم ایران سینما برای مردم اون معنی که سینما برای یک اروپایی داره نداره اینجا فیلم جکی چان حضور مردم در باشگاه های رزمی رو زیاد میکنه اینجا نشون دادن یکسری مفاهیم بدون جهت دهی درست نتایج عکس داره نمونش فیلم ملی و راه های نرفته اش که قرار بود زشتی خشونت خانگی رو نشون بده نه اینکه به اشخاص بگه کلا در ورود به هرگونه رابطه ای رو ببنده
در نهایت خواستم بگم سینما ایران تا زمانی که مافیایی باشه فیلم خوبی بیرون ازش نمیاد حالا چه سریال دل باشه چه فیلم پیرپسر
تصور نویسنده از «شرور» دقیقاً چیه که گویا فقط و فقط با «روایت پیشینه شخصیت» معنا پیدا میکنه. با این تفسیر کاراکترهایی مثل آنتون چیگور یا الکس شرور نیستند؟
اگر ۲ دقیقه سرقت از بانک یا عیاشیها و خانومبازیهای غلام رو میدیدید (به جای این که میشنیدی) یا رد و بدل شدن دیالوگ «آدم فروشی» غلام رو با بازجو میدیدی به جای پسرا، فقط و فقط در اون صورت شخصیت منفی غلام شکل میگرفت؟ که البته به این دسته از مراودات میان کاراکترها در این نقد اشاره نشده و صرفاً از معطل کردن دو پسرش در بنگاه یاد شده (بماند که شنیدن این دیالوگ ها از فرزند بسیار به فضای اثر و درگیرکننده تر کردنش بیشتر کمک میکنه). به تحقیر پسرها و انداختن تفرقه میانشون اشاره نشده که به خودخواهی کاراکتر برای بولد کردن خودش برمیگرده. آنچه در گذشته غلام رخ داده و به این نقطه رسیده و در ابتدای اثر هم بهش اشاره میشه، آنقدر میان اقشاری از مردم فراگیر هست و با حال اشتراک داره، که باعث میشه نیازی به دیدن مسیر معتاد و حقیر شدن کاراکتر نداشته باشیم (این وسط فقط کاریزماتیک تر و اغراق آمیز تر به تصویر کشیده شده که هیچ مشکلی نداره). شخصیت غلام مسیر منحصر به فردی طی نکرده و برای همین، روایت عیاشی ها در زمان حال کفایت میکنه.
و عدم پرداختن به قتل مادر پسر کوچکتر، و تنها دیدن یک جسد از حس گیراتری در مخاطب ایجاد میکنه تا این که صرفاً یه زد و خوردی که به راحتی هزاران بار دیده شده بپردازی. کاراکتر غلام اغراقآمیز هست اما در عین حال جنس شخصیت همچنان میتونه قابل لمس باشه و این قابل لمس بودنش باعث شده پرداخت به گذشته کاراکتر لزومی نداشته باشه، چون عیاشیهای این کاراکتر با اعمال کنونیاش اشتراک داره و این کاراکتر مسیر منحصر به فردی رو طی نکرده.
و به نظر من، ۲۰ دقیقه پایانی فیلم در مورد ایجاد تعلیق نیست، یعنی دغدغه مخاطب با توجه به تمام فیلمی که تا ۲۰ دقیقه آخر دیدید، این نیست که غلام دستگیر بشه، بلکه میخواد مواجهه با پسران رو ببینه. ۲۰ دقیقه پایانی در مورد مواجهه و تعامل میان پدر و پسرانه و مهمتر این که کاراکتر غلام پیرامون خودخواهی مطلق بنا شده نه تنبیه کردن خود برای وضع موجود. شما نباید الهام رو با برداشت ۱:۱ اشتباه بگیرید.
و در آخر، از مکتب فشل فراستی خسته نشدید: خسته شدیم انقدر سینما رو از منظر زیبایی و انسانیت دیدید، سینما از منظر حقیقت جالب تر و هیجانانگیزتره.
البته سینما جای نشون دادن کامل واقعیت هم نیست اینطوری که با کف جامعه فرقی نمیکنه . سینما جای درس آموزی هست باید واقعیت رو کمی نشون بده بعد اون رو کامل نقد کنه و درس بده به مخاطب که ببین این درست نیست و کار درست فلانه . بعضی وقت ها به بهانه واقعیت دارن ترویج بدی میکنن ( به این فیلم کاری ندارم کلی میگم )
من فکر نمیکنم سینما باید به مخاطب بگه چی درسته چی نیست، مخصوصاً که سینما باید جهانشمول باشه و خیلی اوقات درست و غلط از نگاه جوامع و اقشار و فرهنگ های مختلف کاملاً متفاوته و حتی گاهی ارزشها متضاده. اما منظور من این بود که سنجش تمام و کمال کیفیت اثر از منظر انسانی و زیبا بودنش خیلی اوقات اصل مطلب رو بیان نمیکنه، گاهی نیازی نیست لزوماً انسانیت در فیلم موج بزنه تا موفق یا ارزشمند باشه، بلکه به تصویر کشیدن پلیدی خودش تاثیرگذاره. شاید این قضیه از این تفکر سرچشمه میگیره که من اعتقاد دارم خیر و شر بودن اعمال رو به طور کلی اکثریت انسان ها درک میکنن و نیاز به اثری ندارن که فریاد بزنه این کلیات رو. و این که میگم سینما نیاز نیست رسا بگه چی خوبه چی بد، ناشی از همین اعتقاده. چون فکر میکنم وقتی یه انسان نورمال یک سری وقایع و اتفاقات برگرفته از واقعیت رو میبینه، خیر و شر بودنش رو متوجه میشه و نیازی به یادآوری نداره. و انحرافات هم از خودخواهی و توجیه ریشه میگیره. بنابراین برای من ارزش سینما در اینه که بدون سوگیری به تصویر بکشه و قضاوت رو برعهده مخاطب بذاره.
چقدر خوب که حداقل با دلیل از فیلم دفاع میکنید چون تمجیدهایی که در این مدت چه در شبکه های رسمی و چه در فضای مجازی از فیلم شده همه منوط به جذب سه ساعته مخاطب و گرفتن مجوز پخش آن شده که هیچکدام دلیل بر خوب بودن اثر نیست. هرگاه فیلم قاتل و وحشی حمید نعمت الله به مرحله اکران رسید میتوان مجوز پخش گرفتن را نکته مثبت فیلم عنوان کرد. اما در خصوص مواردی که عنوان شد؛ پرسیدید آیا آنتون چیگور شرور نیست؟ در جواب باید بگویم خیر آنتون چیگور هم شرور نیست. شرور برای خود قاعده و قانون دارد. شرور برای رفتارهای خود چارچوب دارد. در سینمای مدرن جوکر هیث لجر را میتوان شرور نامید. جوکری که به خاطر پول و شهوت آدم نمیکشت بلکه نیتش این بود که ذات وحشی انسان را در شرایط سخت اثبات کند که اگرچه در لحظاتی توانست بتمن را در تله خشم خود بیندازد اما در پایان فیلم انسانهای محبوس در کشتی با نترکاندن بمب به او درس انسانیتی دادند که در هنر از آن حرف میزنیم. اما در خصوص نشان دادن گذشته غلام در دو دقیقه که آن را عنوان کردید باید بگویم کمیت نشان دادن در سینما ملاک نیست بلکه چگونگی نشان دادن است که شخصیت میسازد. باز هم برمیگردم به جوکر هیث لجر. اگر سکانس افتتاحیه سرقت از بانک، حضور در جمع خلافکاران، آتش زدن پولها، به هم زدن مهمانی که رئیس پلیس در آن حضور داشت و … نبود و کارگردان او را فقط در حال کشیدن مواد و خوردن مشروب و تحقیر شخصیت دیگران به تصویر میکشید، آیا دیالوگهایی که او نثار بتمن میکند چیزی بیشتر از شعار میشد؟ سینما مدیوم تصویر است. همهچیز در قاب تصویر باید ساخته شود. این که من ساختن آنتاگونیستم را به گفتن دیالوگهایی منوط کنم که تازه همانها هم اطلاعاتی به مخاطب نمیدهند، شخصیتسازی نیست. از تحقیر پسرها گفتید که باید بگویم انتظار و تحقیر آنها در دفتر املاک دقیقا جایی بود که تا حدودی توانست شخصیت غلام را بسازد، چرا؟ چون این تحقیر در قالب تصویر و به زبان سینما نشان داده شد، نه مانند سکانسهای دیگر که رفتار یکی را دخترانه و دیگری را حرامزاده مینامید. تاریخ هنر را مرور کنید تا ببینید در کدام اثر بزرگ هنری که کارگردان علاقه دارد اثرش را به آنها ارجاع دهد شخصیت منفی با فحش و توهین به دیگر کاراکترها ساخته شده؟ پدر کارامازوفها که غلام در متن (نه اجرا) بیشترین شباهت را به او دارد، با تمسخر و توهین به پسرانش و تعرض به معشوقهاش تبدیل به شر شد؟ یا کنش او نسبت به آنها آنتاگونیست داستان را خلق کرد؟ بنابراین شر باید کنش داشته باشد و هر کاراکتری که قتل کرد، مواد کشید، مست کرد، فحش داد و در یک کلام مبتذل شد، شر نیست. از سینمای مدرن گفتم چون در خصوص آنتون چیگور پرسیدید و از ادبیات کلاسیک حرف زدم چون کارگردان اثرش را به آن ارجاع داده وگرنه غلام باستانی نه در حد قیاس با جوکر است و نه در حد قیاس با پدر کارامازوفها. اما از فشل خواندن دیدگاه انسانی و زیباییشناسی هنر و سینما گفتید که باید بگویم این نوع ادبیات مناسب نیست زیرا این دیدگاه نه مربوط به بنده است، نه مسعود فراستی بلکه انسانی بودن هنر از تاریخ تمامی مدیومهای هنری و بزرگان آن میآید. کل آثار داستایفسکی را که فیلم به گفته خودش برگرفته از آن است را مرور کنید تا ببینید چگونه درد، رنج و سیاهی از دل انسانیت بیرون میآید نه از صفحهای سیاه که چشم مخاطب را کور کند (به عنوان مثال کاراکتر دائمالخمر مارمالادوف در رمان جنایت و مکافات که در داخل مقاله بررسی کردم). ماریو بارگاس یوسا میگوید: زندگی یعنی بارانی از کثافت و در این میان هنر تنها چتری است که ما داریم. البته این دیدگاه زیباییشناسی و غیر واقعی بودن هنر فقط منوط به بزرگان آن نیست. فلاسفه بزرگ نیز در خصوص هنر چنین دیدگاهی دارند. نیچه میگوید: اگر هنر نبود، حقیقت ما را خفه میکرد. البته اگر ارجاعات فیلم و لیست بلند تیتراژ پایانی به سینمای تارانتینو و شخصیت آنتون چیگور بهجای شاهنامه و داستان رستم و سهراب اشاره میکرد دیگر نه انتقادی به شرور داستان میشد و نه دنیای غیر انسانی فیلم اما وقتی پای رستم در اثر به میان میآید و یک فرد عیاش به او ارجاع داده میشود وظیفه من به عنوان یک ایرانی (نه ملیگرا و نه منتقد سینما) این است که از اسطوره کشورم دفاع کنم. بنابراین اگر مخاطب سینمای حقیقی را جای سینمای انسانی دوست دارد بحث سلیقه است و سلیقه هم در نقد جایی ندارد. در خصوص بیست دقیقه پایانی به ذکر همین نکته بسنده میکنم که اگر کاراکترهای فیلم تبدیل به شخصیت میشدند (حداقل علی سمپات میشد) آنگاه تقابل آنها شکل میگرفت که هرگز چنین اتفاقی نمیافتد.
درود
1- بذارید یه جور دیگه بپرسم، این تعریفی که از شرور دارید مختص خود شما و نقد شماست یا یک تعریف اصولی و بر پایه قواعد؟ قابل بحث هست و اگر مطرح کنیم میان چند منتقد جدل شکل میگیره یا نه؟ یعنی اگر یک منتقد دیگه پیدا کنیم، اعتقاد دارید باید تعریف مشابهای با شما پیرامون شرور داشته باشه یا انعطاف دارید؟ به سابجکتیو بودن سوق پیدا میکنه یا آبجکتیوه تعریف شرور از دید شما؟
۲- تصویر و دیالوگ هر دو ابزاری برای به تصویر کشیدن شخصیتها هستند. بعضاً بسیاری از فیلمها به دلایل مختلف که شاید حتی یکیش بودجه باشه، از دیالوگ بیشتر استفاده میکنن. اما بحث اصلی من این نبود که تصویر مهم نیست، بحث من بیشتر به این فیلم محدود میشد و منحصر بهش بود. شخصیتی مثل جوکر رو مثال زدید، اما چندان کمکی به این مبحث نمیکنه. چون جوکر نسبت به غلام کاراکتر منحصر به فردتریه و باید هم با اعمال منحصر به فردی مثل آتش زدن تپهای از پول یا فرو کردن مداد در چشم شناخته بشه (بماند که دیالوگها حتی به یادماندنی ترن در فیلم [گریزی به اهمیت دیالوگ]) تا دیوانگی اش بر مخاطب عیان باشه اما شخصیتی مثل غلام یا چیگور یا آمون گوت در لیست شیندلر یا بسیاری از کاراکترهای واقعگرایانهتر، به عنوان کاراکتری تک بعدی و بد مطلق وارد جریان قصه میشن و اعمالی هم انجام میدن که به وضوح بد هستند و اکثریت این کاراکترها ویلن یا شرور خطاب میشن چون شرارت به هر فرمی ساطع میشه از این شخصیتها. البته که بستگی داره تعریف از شرور چی باشه. بنابراین، اگر این دسته از شخصیتها با اعمال سادهای مثل قتل (چیگور)، اعتیار ابتذال اخلاقی و چشمچرانی (غلام) به تصویر کشیدن میشن، به اقتضای کاراکترشونه و پیشینهاشون هم فراتر از این نبوده. این تداخل واقعگرایی با درونیات این کاراکترها باعث شده تا چندان به تصویر کشیدن پیشینه ضروری نباشه.
۳- در مورد هنر اما. من نوشتم «خسته نشدید از دیدگاه انسانیت دیدید» اما نفی نکردم این نگاه رو.، بلکه از دید واقعیت جذابتر دیدم سینما رو. اما امثال فراستی، سایر دیدگاه رو شدیداً نفی و نقد میکنن. به نظرم هر خالقی بر اساس جهانبینی خاص خودش دیدگاه منحصر به فردی نسبت به سینما داره. مثال هایی که در ستیز با هم قرار بگیرن وجود داره. به عنوان مثال فون تریه یا هانکه احتمالا با شما موافق نباشن. اگر از فشل بودن دیدگاه صحبت کردم، به دلیل تکبُعدی بودنشه.
۴- و در آخر من پیرپسر رو بینقص نمیدونم. اگرچه منابع الهام خارج از چهارچوب فیلم اگر مطرح میشد برام مهم نبود، اما چون طی فیلم بارها بهشون اشاره میشه از طریق تصویر. بنابراین، فکر میکنم این درسته که فیلم نیازی نداشت تا از این اسامی استفاده کنه و چندان در منطق نمیگنجه اشاره به شاهنامه و از این بابت مخالف انتقاد نیستم.
نمیخوام بیشتر از این بحث رو پیچیده کنم و مبحث «سلیقهای بودن نقد» رو مطرح کنم. چون به طور واضح نقد با جهانبینی و سلیقه منتقد گره خورده.
۱- تعاریفی که نقد به آن ارجاع داده میشه باید بر اساس اصول و قواعد باشه. حال ممکنه منتقد دیگری بر اساس اصول و قواعد دیگری تعریف دیگری داشته باشه. اینجا یک واژه نقش اساسی ایفا میکنه؛ قواعد. بنابراین اگر تعریف منتقد دیگر بر پایه قواعد تئوریک هنری باشه اون وقت من موظفم که با او وارد بحث بشم تا به یک نتیجهای برسیم. اما اگر فردی بر اساس تفکرات خود و افتادن در دام نمادبازی و … تعریفی ارائه بده که هیچ پشتوانه نظریای ندارد، اون وقت من منتقد بدون در نظر گرفتن صحبتهای اون شخص بر نظر خودم پافشاری می کنم. به همین خاطر من کامنت شما رو پاسخ دادم چون ادله و دلیل پشت صحبتهاتون دیدم.
۲- باز هم تاکید میکنم شخصیتپردازی در مدیومهای ابژکتیو در قاب تصویر اتفاق میافتد و دیالوگ به کمک این تصویر میاد تا نقش خود را بازی کنه. بودجه کم و دلایل دیگر نمیتواند توجیهی بر این مسئله باشه. در سینما اصالت با تصویر است، برعکس تئاتر که در آن صدا اصالت دارد.
جوکر را به این دلیل مثال زدم که نمونهای از شر در هنر مدرن را بیان کنم وگرنه بنده هم معتقدم که جوکر ارتباطی با غلام باستانی ندارد. دیالوگهای جوکر هم از پس شخصیتسازی تصویری اون معنا پیدا کرد در غیر این صورت چیزی بیش از شعار نمیشد. حتی چیگور هم با اینکه شر محسوب نمیشود ارتباطی با غلام ندارد. در خصوص شخصیت چیگور میتوان چندین مقاله روانکاوی نوشت (بنا بر نظر متخصصان زمینه روانکاوی) اما شخصیت غلام در یک خط تعریف میشود. حتی همان یک خط را هم با لیبل عیاشی میتوان خلاصه کرد.
۳- در خصوص نفی نظرات دیگر هم باید بگویم اگر کسی در زمینهای تخصص داشته باشد و ببیند فردی بدون تخصص در اون زمینه نظری میدهد، حق دارد نظر او را نفی کند. در داخل مقاله هم ذکر کردم بعضی دلایل در نقد مثبت این فیلم عنوان میشود که نه تخصصی است (تکنیکال) و نه هنری است (روایت داستان و فرم) بنابراین منتقدی که در این زمینه تخصص دارد و تحصیل کرده است چرا باید اعتنایی به این نظرات داشته باشد. سینما هم مثل هر مدیوم دیگری برای نقد به تخصص نیاز دارد. یک مثال میزنم. شخصی سردرد دارد و دوستش او را به خوردن مسکن تشویق میکند. این شخص به دکتر میرود و دکتر با دانش پزشکی خود احتمال تومور در سر این فرد تشخیص میدهد و برای او اسکن از سر تجویز میکند. حال نیاز است که دکتر برای نظر دوستی که مسکن تجویز کرده بود، احترام قائل شود؟ حتی نیاز است با او تند برخورد کند که دیگر بدون تخصص در مورد مسئلهای نظر ندهد. نقد هنر هم همین است. گاهی منتقد باید تند برخورد کند تا نگذارد نظری غیرتخصصی و اشتباه ذهنیت و فرهنگ جامعه را آلوده کند (این مورد را بهصورت کلی گفتم و ارتباطی با این فیلم ندارد)
۴- در مورد سلیقه در نقد باید عنوان کنم، سلیقه هم از تئوریهای هنر میاد نه از تراوشات ذهنی. مثلا بنده به شخصه نظریه مرگ مولف را به نظریه مولف ترجیح میدم و نقدم را بر اساس نظریه مرگ مولف مینویسم. این جا بین این دو نظریه من میتوانم سلیقه به خرج دهم و یکی را انتخاب کنم. این میشود بحث سلیقه در نقد. ولی اینکه من بر اساس یک سری توجیهات بیپایه و اساس بخواهم سلیقهای ساختگی بهوجود آورم قابل قبول نیست.
در خصوص سینمای فنتریه هم امیدوارم فصتی پیش بیاد تا بتوانیم صحبت کنیم چون زمان زیادی میطلبد. در پایان باز هم تشکر میکنم بابت مواردی که عنوان کردید؛ هم اصولی و تخصصی بود و هم اینکه باعث شد موارد نظری خوبی مطرح شود.
به طور مشخص جهانبینی و نگاه مشترکی بین ما وجود نداره، و وقتی برخی مفاهیم تعاریف مشترکی نداشته باشن بحث اصلا راه به جایی نمیبره، اما بحث جالبی بود.
البته باید به این موضوع اشاره کنم که مورد اول (پرسش در مورد تعریف شرور) رو صرفاً برای این پرسیدم که یک تعریف مشترک بین ما شکل بگیره تا بتونم بحث رو پیش ببرم اما خب این اتفاق گویا نمیتونه رخ بده.
آخه چرا فیلم واسپویل کردی داشتم متن و میخوندم ی دفعه همه ی فیلم رو لودادید
کسی که فیلمی رو ندیده نباید در مورد اون فیلم مطلب بخونه معلومه که ممکنه واست اسپویل بشه!
آخه هیچ هشدار اسپویلی نذاشته بود
بلخره یه نقد درستو حسابی 👌
پست مخصوص شرلوک
نمیدونم عقل بعضیا ضایع شده یا خودشون زدن به اون راه
از این فیلم فقط نکبت و کثافت میباره
وقتی براهنی میگه اگه پدرم زنده بود از این فیلم خوشش میومد شما باید بفهمی با چه کسایی و با چه افکاری روبرو هستیم
موقعی که فیلمی ساخته میشه که در اون پدر خانواده دسشویی میکنه تو سینک ظرفشویی ( خدایی کدوم ایرانی یا کدوم آدم تو دنیا اینکار میکنه ) و از فرزندش سیلی میخوره ( اشاره به فیلم برادران لیلا ) شما باید بفهمی اندیشه ای که پشت این نوع فیلما هس فرای اندیشه نویسنده و کارگردانه و نویسنده فقط دستور به نوشتن داره و کارگردان برای چیدنش در پازل اون اندیشه
چرا فراستی خیلیا میکوبن؟ چون خلاف مسیر اون اندیشه ای که غالبه در سینمای ایران و مخصوصا این نوع فیلما حرکت میکنه و حقیقتی بیان میکنه که انگار مغز بعضیا ( چه عام و چه خاص ) جادو شده حرف حق تو مغزشون نمیره
اگر به اصل ایرانی بودن خودمون نگاه کنیم ( سوای از دین و دستورات الهی ) میبینیم که همچین اندیشه ای اصلا برای ما نیس و با خون و وجود ما در تضاده
ولی اون کسی که اینکار با ما انجام میده و اندیشه ای که جز لجن نمیباره ازش داره بزک دزک میکنه و کادو پیچ در اختیار ما قرار میده و همه هم میگن وای چه فیلمی ( به به چه کتابی / چه عکسی و … )
نیازی به منتقد نیس . ما خودمون باید با اندیشه اصیل خودمون این نوع فیلمارو در وجود خودمون نقد کنیم ( نه فیلم حتی در خیلی از حوزه ها ) که ببینیم آیا با یک اندیشه اصیل ایرانی جور هس یا نه
نه اینکه تا دیدیم بازیگرش فلان کسه یا فلان کارگردانه سریع از خود بی خود بشیم و همه چیو نادیده بگیریم
بنده خودم دیگه از خیلی از بازیگرای ایرانی ناامید شدم ( یه نمونه بهرام رادان و ماجرای دست داشتنش برای مبتلا شدن مردم ایران به کرونا که بماند با ما چه کرد )
یا مهران مدیری و خیلی کسای دیگه
چقد دیگه باید از این فیلما ساخته بشه و ایران و ایرانی تو دنیا یه مشت آدمای فقیر بدبخت هول بی آبرو و کلا مردمی که در کثافت زندگی میکنن و هیجی نمیفهمن نشون بدن
خدایی بس نیس دیگه ؟
چرا اون اروپاییه و اون آمریکاییه از این فیلما نمیسازه و خودش و مردمش بدبخت نشون نمیده ؟ یا هر کی یا هر کشوری که خارج از این آب و خاکه
خدایی این یه چیز بدیهیه که هیچ کس دوست نداره آبروش بره مخصوصا تو دنیا ولی بعضی از ما این داستان لذا میبریم و پشت سر هم میگیم بسازید از این فیلما به به چه فیلم درجه یکی بهترین فیلم کل تاریخ ایرانه بسازید و مارو بدبختر و بی ابروتر نشون بدید
انگار که یکی بزنه یه ور صورتمون بعدش خودمون اونورم بگریم بگیم بزن حال داد !
ما اول باید کلمه «اصیل!» و «ایرانی اصیل» رو از لغتنامه خودمون کنار بذاریم، و نژاد پرست و فرقه پرست و ایدئولوژی پرست نباشیم و بعد بریم سراغ گستره وسیعتری از آثار. فیلمهای آمریکایی عیناً اگر فقر و بدبختی مشابه آثار ایرانی به تصویر نمیکشن چون موضوعیت نداره در بسیاری از ایالتها اما در ایران موضوعیت داره. نگاهی به فکتها و حقایق نشون میده فلاکت موجود در کشور موضوعیت زیادی داره و در آمریکا «کمتره». بیخانمانی و اعتیاد و فلاکت در آمریکا هم وجود داره. من منکر این قضیه نیستم، ولی به تناسب، تورم و پسرفت و بدبختی موضوعیت بیشتری در ایران داره. مسائلی که در آمریکا موضوعیت بیشتری داره مداخلات نظامی و امپریالیسم و رویای آمریکایی هست که در موردش کلی فیلم ساخته شده. شما میخوای مسائل و چالشها و مشکلات مطرح در ایران موضوع فیلمهای فیلمسازان آمریکایی و اروپایی باشه؟ خب معلومه اونا به مسائل خاص خودشون انتقاد میکنن که به مراتب شدیدتر و به دور از سانسوره.
Apocalypse Now رو تماشا کنید. The Post رو ببینید یا Requiem for a Dream.
در ضمن اتفاقا اونجا که کشور به صورت دموکراتیک اداره میشه، موضوعات مختلف به صورت پراکنده و آزاد مورد انتقاد قرار میگیرن و فیلمها روی یک موضوع خاص تمرکز میکنن. به عنوان مثال فیلم به طور خاص به «مشکلات سلامت و پزشکی» میپردازه. شرایط و دغدغه ها در اروپا و آمریکا و ایران نسبت به هم بسیار متفاوته و اونا هم مسائل خودشون رو به راحتی هایلایت میکنن و به تصویر میکشن ترسی ازش ندارن.
این فقر فلاکت بدبختی که شما میگین تو کشورمون فقط موضوعیت داره نه موجودیت .تورم گرونی با اینا فرق داره اینکه یه تفکری دنبال اینه به مردم بگه تو خیلی بدبختر از اونی که فکرشو میکنی کشورای دیگه منتظرن تا ما تشریف فرماشون شیم و قدردان عظمت استعداد ما شن
واقعیت اینه که اینجور فیلمها سیاهی محظن بدون هیچ نورو امیدی هیچ راه حلیم ارائه نمیدن آیینه تلاش بی ثمر فقط وجودو پر از خشم نفرت عصبانیت میکنن.این فیلما فرا تر از حکومتن اینا کل جغرافیاکشور را سیاه پر از لجن کردن
به عنوان مثال، فیلم برادران لیلا به صورت نمادین راه حل ارائه میده. اما خب من در حال حاضر نمیتونم وارد جزئیات بشم.
ممنون از شما اقای کریمی،به حق بیان کردید
👌👌😂😂😂
مشکلی که هست تو برادران لیلا یک چک به یک پدریه که هیچی نیست
ولی اونی که همه می دونیم همچین کسی نیست
یک آدم بشدت قدرتمند و استراتژیک هست
نه یک پدر فرتوت
نقدتون عالی بود بنظرم،خسته نباشید.مشخصاً کارگردان با فهرست طویل ارجاعات به آثار بزرگ ادبیات،سعی داشت از این آثار بزرگ،برای اثرش اعتباری دست و پا کنه؛از سویی پرداخت شخصیت ها انقد ضعیف بود که فیلم به هیچ وجه نمیتونه روی پای خودش بایسته و حتی در ارائه یه روایت منطقی کاملا عاجز بود. فقط در بیابان این روزای سینمای ایران که تنها فیلم های کمدی دست چندم در گیشه به چشم میخوره این فیلم میتونه خودنمایی کنه.وگرنه سینمای ایران تو روزای خوبش فیلمای بسیار بهتر از پیر پسر به خودش دیده.
سینمای ایران پیشرفت نمیکنه🙂
جالبی نقد های شما اینه همیشه فیلم های خارجی تا میتونید میکوبید ولی فیلم های بی ارزش وطنی رو تا میتونید مراعات میکنید این bias که در گیمفا حس میشه ارزشه نقد هاتون رو خیلی میاره پایین
ببین من فیلم رو ندیدم ولی به نظرم حق با جناب آقای سردبیر باشه تو میگی شرور قانون و قواعدی داره درست ولی شرور در حالت داشتن قانون و قواعد از چارچوب خارجه یعنی خودش رو به چارچوب قانون و قواعد بند نمیکنه که اگر این کار رو بکنه اون دیگه شرور نیست یک آدمیه که داره قانون رو فقط برعکس انجام میده شرور اون کسیه که فراتر از قانون قواعد و خارج از چارچوب عمل مثلا می اونه برای کارش دلیل و هدف داشته باشه یا نه ولی اون دلیل و هدف الزاما قانون و قواعد نیست مثلا شما از جوکر هیث لجر مثال زدید عرضم به خدمتتون جوکر هیث لجر هدفش این نبود که زشتی درون انسان رو نشون بده جوکر هیث لجر هدفش این بود که دقیقا همین قواعد و قانون رو زیر پا بذاره مثلا بقیه سرورها یا به خاطر پول و شهوت شرارت میکنند که این قواعد و قانون و چارچوب یک فرد شروره ولی اون خارج از چارچوب برای رسیدن به اهدافشان عمل میکنند ولی جوکر هیث لجر هم از قواعد و قانون پیروی نمیکرد همینکه از چارچوب خارج بود یعنی به هیچ جا بند نبود و همین دیوانگی وقدرت جوکر هیث لجر رو نشون میداد که باعث شد تبدیل بشه به یکی از بهترین شرور های تاریخ سینما چونکه اصلا خود دیوانگی خارج از همه چی بود❤️👍
از شما هم تشکر میکنم که کامنتها رو خوندید و با ادله حرف میزنید
وقتی از قانون و قاعده شرور حرف میزنیم منظور قواعد اجتماعیای نیست که جامعه برای انسان وضع کرده بلکه منظور ایدئولوژی رفتاری و کنش شخصیت شروره. بهعنوان مثال قاتل بهتنهایی شر محسوب نمیشه حالا هرچقدر هم مشکلات روانیای داشته باشه که بشه در موردش مقالاتی نوشت. قاتل زمانی شر میشه که ایدئولوژی داشته باشه یعنی بدونه که چرا و به چه منظور آدم میکشه. اینکه بگیم جوکر برای قانونشکنی شرارت میکرد خیلی شخصیتش رو تقلیل میدیم و مبتذلش میکنیم و اگه همچین چیزی بود مطمئن باشید هیچگاه در تاریخ سینما ماندگار نمیشد. ایدئولوژی جوکر نشان دادن نیمه تاریک وجود انسان بود یعنی چیزی که در وجود خودش نمایان شده بود و دست به شرارت میزد تا این ویژگی را در وجود بتمن و سایر انسانها بیدار کنه که در انتها در این ایدئولوژی خود شکست خورد. حالا ببینید برای خلافهای غلام باستانی میتونید قاعده یا ایدئولوژیای در نظر بگیرید؟ مگر اینکه عیاشی تبدیل به ایدئولوژی شود.
ببین من فیلم رو ندیدم ولی به نظرم حق با جناب آقای سردبیر باشه تو میگی شرور قانون و قواعدی داره درست ولی شرور در حالت داشتن قانون و قواعد از چارچوب خارجه یعنی خودش رو به چارچوب قانون و قواعد بند نمیکنه که اگر این کار رو بکنه اون دیگه شرور نیست یک آدمیه که داره قانون رو فقط برعکس انجام میده سرور اون کسیه که فراتر از قانون قواعد و خارج از چارچوب عمل مثلا می اونه برای کارش دلیل و هدف داشته باشه یا نه ولی اون دلیل و هدف الزاما قانون و قواعد نیست مثلا شما از جوکر هیث لجر مثال زدید عرضم به خدمتتون جوکر هیث لجر هدفش این نبود که زشتی درون انسان رو نشون بده جوکر هیث لجر هدفش این بود که دقیقا همین قواعد و قانون رو زیر پا بذاره مثلا بقیه سرورها یا به خاطر پول و شهوت شرارت میکنند که این قواعد و قانون و چارچوب یک فرد شروره ولی اون خارج از چارچوب برای رسیدن به اهدافشان عمل میکنند ولی جوکر هیث لجر هم از قواعد و قانون پیروی نمیکرد همینکه از چارچوب خارج بود یعنی به هیچ جا بند نبود و همین دیوانگی وقدرت جوکر هیث لجر رو نشون میداد که باعث شد تبدیل بشه به یکی از بهترین شرور های تاریخ سینما چونکه اصلا خود دیوانگی خارج از همه چی بود❤️👍
سلام
از معدود نقدهایی بود که این اواخر خوندم و هم زبان نقد رو خیلی خوب حفظ کرده بود ، هم با ادله و به طور متقن فیلم رو نقد کرده بود.
امیدوارم زبان و منطق نقدتون رو در وهله اول حفظ کنید و در ادامه ارتقاد بدید.
خیلی عالی نقد کردین.راستش فکرشم نمیکردم.همچین منتقدی تو گیمفا باشه.که مطالعه کرده نقد کنه.ای کاش همه افرادی که نظر میدن، ساعتی رو در طول روز مطالعه کنن به جای اینکه ساعتها پایین هر مقاله ای که به مضاقشون خوش نیاد وقت کشی کنن.
ممنون که نظرتون رو با ما در میون میزارید
همراهی شما باعث دلگرمی ماست
مخلصم