باورها و کتابهای ما ایرانیان پر است از داستانها و افسانههایی که میتوانند بستری پربار برای مدیومهای گوناگون باشند؛ افزون بر فرهنگ رسمی، فرهنگ غیر رسمی یا فولکور نیز نقشی باورنکردنی در گستردگی ادبیات داستانی ایران دارد. فولکور را میتوان انبوههای از داستان، سنت، باور، افسانه و موسیقی دانست که ویژه یک گروه قومی بوده و در گذر تاریخ به صورت سینه به سینه منتقل گشته است؛ اقوام گوناگون تلاش کردهاند با ساخت این مجموعه فرهنگی، تاریخ و قهرمانان خود را زنده نگاه بدارند. با توجه به گوناگونی قومی فراوان در ایران، این کشور مجموعه گستردهای از داستانها و افسانههای قومی را درون جغرافیای گسترده فرهنگی خود، جای داده است.
پژوهش و خوانش داستانهای محلی نه تنها شیرین بوده بلکه آدمی را با اندیشهها، متالوژی و تاریخ ایلها و قومها نیز آشنا میسازد. در روزگاری که حتی برجستهترین کتابهای ادبیات ما در گنجه مانده و خاک میخورند، فولکورهای ایرانی با شتابی سرسامآور به سوی گرداب فراموشی رهسپارند. ساخت بازی ویدیویی با سوژه قرار دادن این داستانها و یا اضافه شدن فولکور به بازیها میتواند تا اندازه بسیار زیادی جلوی این زیان فرهنگی را بگیرد. در این نوشتار به معرفی برخی از موجودات و داستانهای ترسناک محلی خواهیم پرداخت که میتوانند سوژه ساخت یک بازی ترسناک باشند. پر آشکار است که به دلیل گستردگی داستانها و هیولاها، تنها به برخی از ایشان پرداخته خواهد شد.
اَلازنگی

در میان جنگلهای انبوه بلوط و کوههای سر به فلک کشیده زاگرس، دیوی اهریمنی زندگی میکند که مردمان بختیاری به آن باور دارند. روزها و در پناه نور خورشید، سرزمینهای بختیاری مالامال است از زندگی، مهربانی و مهر؛ و اما زمانی که نور ماه نوید گسترش دامان سیاه شب را میدهد، موجودی آدمخوار آماده میشود تا به شکار انسان برود. او دیوی است که میتواند ریخت خود را دگرگون کرده و در قامت آدمیزاد به انسان نزدیک شده، او را بفریبد و خوراک خود کند. درباره ریشه این افسانه دو دیدگاه وجود دارد؛ یکی بر آن است که الازنگی داستانی است کهن که از دوران عیلامیان برجای مانده و دیگری بیان میدارد الازنگی و به طور کلی دیوها، مردمانی بودند که پیش از آریاییان در فلات ایران میزیستهاند. از آنجایی که بومیان این سرزمین مردمانی ددمنش و دارای باورهای بتپرستی بودهاند، با آریاییهای مهاجر که تنها یک خدا را پرستش میکردند در جنگ و ستیز به سر میبردند. آنچنان که از شاهنامه برمیآید، بومیان مردمی بدوی بوده و رنگ پوست تیره داشتهاند چونان که آریاییان به ایشان دیوه میگفتهاند چرا که واژه دیوه به معنای سیاه رنگ است. در شاهنامه فردوسی آورده شده:
سرش چون سر پیل و مویش دراز | دهان پر ز دندانها چون گراز
دو چشمش سفید و لبانش سیاه | تنش را نشایست کردن نگاه
دیدگاه دوم از آن جهت بنمایه استوارتری مییابد که بدانیم در سنگنبشته خشایارشا آمده است:« منم خشایارشا، چون من پادشاه گشتم، به خواست اهورامزدا، این سرزمین را زدم و آنها را در جای خود نشاندم و در این سرزمینها جایی بود که دیوان آن را پرستش میکردند، پس از آن به خواست اهورامزدا این دیوان (دیوخانه) را ویران کردم و فرمان دادم دیوان را نباید پرستیده شوند.» با توجه به این سنگنبشته میتوان بیان داشت ایرانیان باستان، بومیان ایران را دیو میخواندهاند؛ پس میتوان بیان داشت که الازنگی نیز ریشه در این نکته دارد. از این گذشته ویژگیهای ظاهری الازنگی با توصیفی که از بومیان فلات ایران میشود، همخوانی دارد. الازنگی بدنی تنومند، سیاه و پر از مو دارد و با دهانی پر از دندانهای تیز و پنجههایی کشنده آماده است تا انسان را سلاخی کند.
درباره الازنگی داستان و یا آنگونه که بختیاریها میگویند مَتَلی به نام تَمِتی یا ماه تیتی وجود دارد که هفت خواهر گرفتار این دیو بدسرشت میگردند. الازنگی تلاش میکند با فریب، آنها را به کام مرگ فرستاده و کام خود را به گوشت ایشان شیرین کند اما تمتی با زخم کردن دست خویش و نمک پاشاندن بر آن بیدار میماند و با هوشمندی، جان خود و خواهرانش را نجات میدهد.
آل

این افسانه در بیشتر نواحی ایران وجود داشته و نمیتوان آن را ویژه قومی دانست اما در میان لرها و کردها، نمود بیشتری دارد؛ امکان ندارد که دوست لری داشته باشید که تا کنون از جمله «آل برده لیش» استفاده نکرده باشد!
آل پیرزنی است استخوانی با بینی گلی، چشمانی آتشبار، صورتی سرخ و سبدی در دست. او به این دلیل سبدی در دست دارد که بتواند پس از کشتن قربانی، جگر و شش او را در آن بگذارد. قربانی آل، زنان باردار است و آل پس از کشتن او، با چاقوی خود که تیغهای آبی رنگ دارد و هرگز کند نمیشود، جگر قربانی را از شکم بیرون میکشد و به سوی نزدیکترین جوی یا چشمه آب میرود تا بتواند جگر را شسته و بخورد. به همین دلیل در افسانهها آمده که زنان باردار نباید در نزدیکی چشمه یا رودخانه باشند چرا که در این صورت به هدفی آسان برای آل بدل میشوند. در گوشه و کنار ایران، باورهای گوناگونی درباره این موجود وجود دارد. گروهی باور دارند که آل فرزند تازه چشم به جهان گشوده را ربوده و با بچه خود عوض میکند؛ درباره برخی جزییات کار آل نیز تفاوتهایی به چشم میخورد برای نمونه در برخی شهرهای ایران بر این باورند که آل، قلب و نه جگر زن باردار را میخورد.
درجستجوی ریشه افسانه آل به مطالب شگفتانگیزی برمیخوریم. جنگجویان آمازون گروهی از زنان بودند که به دور از مردان زندگی میکردند. در شاهنامه و همچنین متالوژی یونان به ایشان اشاره شده و در خان نهم هرکول، پسر زئوس با زنان آمازون میجنگد. این زنان بیاندازه خونخوار و جنگجو بودند و در نظام طبقاتی ایشان، مردان جایی نداشتند. آمازونها روزگار خود را با تاراج و غارتگری به سر میبردند و یافتههای باستانشناسی، وجود ایشان را تایید میکند. سرزمینی که ایشان در آن زندگی میکردند از روسیه تا قفقاز را در بر میگرفت. یکسان بودن نام آل با آلانها نیز میتواند در ریشهشناسی این افسانه به ما کمک کند چرا که در منابع تاریخی به یورش آلانها به ایران اشاره شده است؛ نخستین بار در زمان شاهنشاهی بلاش یکم ایران درگیر جنگ با ایشان شد. به نظر میرسد به دلیل جنگآوری، بیرحمی و برتر دانستن زن در سنجش با مرد، این گروه همواره به دیگران یورش برده و با جنایت و غارت، فرزندان ایشان را میربوده و اگر کودک پسر میبود او را میکشتند و فرزند دختر را با آداب و رسوم خود بزرگ میکردند. با درک این موضوع و مشاهده یکسان بودن برخی رفتارهای این گروه با افسانه آل، میتوان ریشه این داستان ترسناک را این گروه از زنان جنگجو و خونریز دانست.
در سال ۱۳۸۹ قرار بود یک بازی ویدیویی با سوژه قرار دادن آل ساخته شود که هیچگاه اینگونه نشد.
شاهماران

شاهماران افسانهای است که در میان مردمان آناتولی و همچنین کردها، لرها و آذریهای ایران وجود دارد. او بدنی نیمهانسان و نیمه مار داشته و به عنوان ایزدبانوی دانایی، برکت و آبادی شناخته میشود. به نظر میرسد شاه ماران و مدوسا هر دو یکی باشند و مردم فلات ایران، آناتولی و یونان از آن برداشت متفاوتی دارند. اسطورههای موازی در فرهنگهای گوناگون وجود داشته و اینگونه مینماید که شاهماران نیز یکی از آنهاست. درباره این موجود دو داستان برجای مانده که هر دو تا اندازه بسیاری یکسان هستند و در برخی جزییات با یکدیگر تفاوت دارند؛ این بدان معناست که یکی از داستانها ریشه و اصل بوده و دیگری وام گرفته شده است. به نظر میرسد که داستان جاماسپ، قصه اصلی در رابطه با شاهماران باشد.
جاماسپ به همراه دوستانش برای برداشت عسل به غار میرود اما دوستانش شیرینی عسل را به شیرینی دوستی ترجیح داده و او را در غار رها میکنند. جاماسپ درمانده در غار به دنبال راه فرار میگردد که ناگاه به درون باغی رویایی گام میگذارد؛ در این بهشت گمشده هزاران مار زندگی میکنند. در این میان ماری نیمهانسان که شاه همه مارها میباشد به جاماسپ مهر ورزیده و او را پناه میدهد. پس از مدتی جاماسپ به شهر خود برمیگردد و به شاهماران قول میدهد که هیچگاه از شهر مارها سخنی به میان نیاورد. پس از مدتی پادشاه شهر بیمار گشته و پزشکان برای او گوشت شاهماران توصیه میکنند. در همین راستا کسانی که گمان میرفت با شاهماران در ارتباط باشند دستگیر و شکنجه میشوند. جاماسپ زمانی که در مییابد خانوادهاش در گروگان پادشاه و وزیر ستمگر او هستند، شاهماران را لو میدهد. با لو رفتن شاهماران او را دستگیر کرده به کاخ پادشاه میآورند. جاماسپ شرمسار و با سری به زیر افکنده تلاش میکند حقیقت را به شاهماران بگوید. پس از آن شاهماران میگوید مرا به سه قسمت کنید؛ سر، تنه و دم. هرکس مغز مرا بخورد آگاه خواهد شد، هر که گوشت مرا بخورد بهبودی خواهد یافت و هر که دم مرا بخورد خواهد مرد. وزیر گوشت شاهماران را به پادشاه میدهد و مغز مار را خود میخورد و دم آن را به جاماسپ میخوراند. در این میان وزیر اشباهی سخت مرتکب میشود چرا که به جای سر شاهماران، دم او را میخورد به این دلیل که دم شاهماران نیز یک سر مار داشته است. بنابراین وزیر میمیرد و جاماسپ به دانش بزرگی دست پیدا میکند.
زار

آیا تا به حال به این اندیشیدهاید که ریشه « کلهاش باد داره» در کجاست؟ مردمان خونگرم جنوب ایران، داستانها و افسانههای ترسناک بسیاری دارند. یکی از تکاندهندهترین باورهای ترسناک، زار یا اهل هواست هر ساله مراسم بسیاری درباره آن برگزار میشود. مراسمی که در این باره برگزار میگردد، دارای یکسری رسوم، آیین، بخور و موسیقی ویژه است که همآوایی همه این عوامل نیازمند و ضروری خواهد بود. بادها گروههای گوناگونی دارند که پس از وارد شدن به کالبد آدمی، اندیشه و اختیار او را به دست میگیرند؛ شناسایی باد و یا زار تنها از عهده کسانی برمیآید که با نام بابا یا ماما شناخته میشوند. زار خطرناکترین نوع باد است که میتواند همه انسانهای ده سال به بالا را گرفتار خود کند. زار به این دلیل خطرناکترین نوع باد خوانده میشود که همراه خود یک جن را نیز به بدن انسان وارد میکند. به همین دلیل مراسمی که برای افراد درگیر با زار گرفته میشود دارای دو مرحله است؛ نخست خارج کردن جن و سپس پایین آوردن زار. قربانی کردن بز و ریختن خون آن در تشت و گذاشتن تشت خون در مراسم یکی از بایدهاست چرا که باور بر آن است که باد زار تا زمانی که خون نخورد، به سخن نخواهد آمد. پس از مدتی، فرد آلوده به هوا از تشت خون خواهد نوشید و پس از آن به عضویت اهل هوا در خواهد آمد. در این مرحله بابازار یا مامازار گفتگوی خود را با زار آغاز میکند؛ زار برای خروج از کالبد انسان خواستههایی مطرح میکند که در مراسم اهل هوا، سفره خواستن نامیده میشود. این خواستهها میتوانند لباس، خیزران و یا طلا باشند. اگر به هر دلیلی باد تن فرد را ترک نکند، به دلیل درخواستها و کنترل انسان توسط او فرد دیوانه و یا نابود میشود.
بادها از آنسوی خلیج همیشه فارس به سواحل ایران میرسند؛ هند، تانزانیا، عمان و عربستان از جمله جاهایی است که بادها از آن میآیند. درباره بادها و زار کتابی با نام اهل هوا نوشته غلامحسین ساعدی و همچنین مستندی به نام بادجن ساخته ناصر تقوایی وجود دارد که میتواند در این باره دانستنیها و دانش ارزشمندی ارائه کند.
هیولاها و افسانههای بسیاری وجود دارد به گونهای که میتوان در این باره هزاران نمونه آورد و نوشت؛ امروز تلاش شد گوشه کوچکی از پتانسیل فولکورهای محلی به نمایش گذاشته شود. در گوشه گوشه این گلستان خرمبهار، داستانها و حماسههای گوناگونی وجود دارد که میتوانند به بازی، فیلم و یا سریال بدل شوند. همانگونه که پیشتر گفته شد، به دلیل عدم نوشتن و سینه به سینه نقل گشتن ادبیات و فولکور داستانی، این گنجینههای گرانبها روی به فراموشی گذاردهاند؛ بنابراین اگر در شهر یا منطقه شما داستان و یا هیولایی محلی وجود دارد که گمان میکنید دیگران آن را نمیشناسند، در بخش دیدگاهها آن را با ما در میان بگذارید.




















میخوایم نفرین به کسی کنیم میگیم: آل بزنت😂
یک جور شخصیت اسکیریم همون ال
ولی ال وحشی تر و هیولا
فعلا که قراره US-B2ها عکسش ( https://prnt.sc/bLP5rMBB-QFD ) : بزنت ، اینایی که گفتیو وللش (یاد اون میم افتادم رعال مادریدو وللش )
الازنگی رو یادمه
بچگی میترسیدیم
آل هم بیشتر سر زایمان میگفتند
بچه برو یا کرزنگولو هم جالبن
کرزنگولو رو معمولا لر ها استفاده میکنن
آره درسته
میشه یه سایلنت هیل از هر کدومشون ساخت
آل بیشتر حس اوت لست رو بهم منتقل کرد.
فکر کن ترکیب منهانت و اوت لست برای آل درست کنی.🗿
میگن اگه قبل اینکه آل به آب برسه بهش سوزن بزنی جگر زن حامله برمیگرده سر جاش
الازندگی هم بیشتر برای گیم هایی که تم اویل۸ رو دارند خیلی خوب میشه.
چقدر فرهنگ و رسم و رسوم ما ایرانیا هم جالبن. شاید بعضی ها این چیزارو خرافات یا چیز های دیگه ای جلوه بدن که مسخره به نظر میاد اما با این وجود باز هم فرهنگ غنی مارو نشون میده و همینطور تفکرات پاک ما ها.
اقای ویسی نیا حالا که همچین پستی رو گذاشتید خوشحال میشیم که در مورد ایران بیشتر پست بزارید مثلا در مورد ایزد های ایرانی. یا رسم و رسوم و جشن ها و یا….
البته که (خودتون هم احتمالا بر این موضوع واقف هستین) ممکنه از چارچوب سایت خارج بشه، اما امیدوارم که این پست ها بیشتر بشن تو سایت
درود
توی دستور کار بود موضوعی که اشاره کردید و در آینده بهشون پرداخته میشه.
راستی برادر گل شما دیگه به گروه ها سر نمیزنی؟
زمانش رو ندارم
به هر حال خوشحال میشیم دوباره به گروه ها یه سری بزنید🙏
دونستن چه فایده ای داره وقتی نمیشه عمل کرد ……
میشه.
اگه یه ذره احساس مسئولیت پذیری و وطن پرستی تو ادم وجود داشته باشه و با شرافت کار کنه تاثیرش رو تو همه جا میشه دید
فکر کردی الان تاریخ واسه اطلاعات عمومیه؟
الان که توی ایران هست……
واقعا دمتون گرم. خسته نباشید و می دونم ۹۰ درصد کسایی که عنوان رو می خونن این جلمه تکراری تو سرشون میاد :《 حیف این همه ظرفیت و پتانسیل برای ساخت بازی که داره هدر میره》. البته امید وارم این جمله هم بعدا خودش به یه افسانه ترسناک تبدیل شه😅😅😁😁
یک بازی دارم از هخامنشیان میسازم بیاید حمایت کنید( پارت هزارم)
عالی
از خون آشام ها هم مطلب کار کنید لطفا
پیش به سوی بیزانس و نبرد با عثمانی و ولاد ….
آل و زار یه بازی میطلبه ، کی میشه پای ما هم به دنیای ویدئو گیم باز بشه تا دنیا با این افسانه های خفن آشنا بشن 🥲👌
برای منی که علاقه زیادی به این چیزا دارم،جذاب بود.
امیدوارم در آینده بیشتر شاهد همچین پست هایی باشیم.
واقعاً مقاله خوبی بود ، خیلی از این افسانه ها ارزش اینکه یه فیلم و سریال با حتی یه گیم داشته با شن رو دارن.
خیلی ارزش دارن ولی کسی هست که بسازه؟نه کسی حمایت میکنه و نه کسی میشناسه این هارو.
فعلا مجبوریم تاسف بخوریم
با اینا چه فیلم و بازی های ترسناکی میشد ساخت(ایکاش بسازن ولی نمیسازن)
آل معروف ترینشونه
چند وقت پیش تو یکی از گروه های گیمفا دعوت کردم که افسانه ها و قصه های محلی شهرتون رو بگین
خیلی استقبال نشد
دم نویسنده گرم
خسته نباشید جناب ویسینیا، به نظرم مقاله قوی و جالبی بود.
چقدر این پست دلنشین و میهنانه بود…
خواهشا بیشتر از این تیپ موضوعات کار کنین. امیدوارم روزی این داستان های کهن و بسیار غنی به دست خودمون در مدیوم های مختلف تجربه بشن. از موسیقی، بازی و فیلم گرفته تا دیگر موارد هنری که برای همه افراد قابل ارائه باشه… اگر چنین شد شماها به نوعی امواج اول این روایت ها هستین. به امید خدا که این طور شود… اگر دوستان علاقه زیادی به این موارد دارن این لینک رو حتما وارد بشن.
https://www.eranshahr.com/myths
توضیحات مختصر و خوبی رو برای موجودات افسانه ای ارائه داده
پس ممد قلی چی
زیزیگولو و مادر بزرگ از خونه مادر بزرگه هم لیاقت بودن در لیست رو داشتند.🗿
مادر بزرگ سر اینکه من یکجا دیدم خونه مادر بزرگه رو فرانچزش رو زدن ترسناک بخاطر همین میگم.
فکر کنم اینا چون از خونه مادر بزرگه ترسیدند و خوب دیدند این یک برنامه کودک برای ایرانی ها بوده اینها هم گفتند عجب ایده جالبی ایرانی ها بکار بردند بزار ما هم وینی پو و میکی موس رو ترسناک کنیم.🗿
ترسناکترین اهریمنای ایران فنای یوبیسافتن
خوبه چیز های جدیدی یاد گرفتم باهاش بچه ها کوچیک رو مخ خانواده رو بترسونم به دسته بازی دست بزنی میگم زال بخورتت🗿
پرنده ای از کوه قاف سلامش را به تو رساند.🗿
بیگی جون نگرفتم چی میگی
اشتباهی جای آل نوشتی زال (که توسط سیمرغ تو کوه قاف بزرگ شد)
چه سوتی وحشتناکی دادم😅
بیا ایدتو بدیم یوبیسافت شاید از شاهنامه یک سبک ترسناک هم ساخت.🗿
زال نمی خوره کسی رو ها🥸😁
زال بابای رستم بود؟
بلی
یه بار تو یکی از روستاهای نزدیک بندرکنگ دیدم یه بنده خدایی که انگار جن زده بود رو برده بودن تو یه اتاقی و داشت صدای داد و هوار از اونجا میومد؛
اونجا به معنای واقعی کلمه، زار زدن رو تو اون مراسم زار فهمیدم😂
😐🙂
واسه شروع امسال از خفن ترین مقاله ها بود🔥🔥🔥
عجب مطلب مفید و جذابی بود
لذت بردم
با اشتیاق منتظر مقاله های دیگه ی با افسانه های ایرانی هستم