پانزده دیالوگ برتر مایکل اسکات در سریال The Office
با اینکه سالهای زیادی از پخش سریال The Office میگذرد، اما این سریال هنوز جایگاه ویژهای در قلب هواداران سریالهای کمدی دارد. چیزی که در یک سریال کمدی همیشه اهمیت دارد، شخصیتهای جذاب و به یاد ماندنی است، شخصیتهایی که در طول سریال با زندگی آنها آشنا میشویم، خوشحالی و غمشان را میبینم و انگار از دوستان نزدیکشان هستیم. این سریال مملو از شخصیتهای مختلفی است که حتی پس از گذشته بیش از چندین سال از سریال، هنوز فراموششان نکردیم و دوستشان داریم، شخصیتهایی مثل مایکل اسکات.
مایکل اسکات گل سرسبد شخصیتهای سریال The Office است؛ رئیس شوخ، رو مخ و مهربان یک ادارهی خستهکننده. مایکل اسکات قلب و روح سریال است، بسیاری از طرفداران در ابتدا خیلی سخت میتوانستند با او و سادهلوحیش ارتباط برقرار کنند، اما در نهایت او تبدیل به شخصیتی شد که واقعا به کارمندانش اهمیت میدهد. مایکل در طول سریال دیالوگهای ماندگار زیادی گفته که در ادامه با آنها آشنا میشویم.
۱۵- «نامزد کردید؟ تا ازدواج کنید؟» – فصل پنجم قسمت سه
استیو کارل کار بزرگی با به تصویر کشیدن مایکل اسکات انجام داد و به بهترین شکل دیالوگهایش را ادا میکرد، حتی اگر خارج از فیلمنامه بودند. وقتی جیم و پم به بقیه اعلام میکنند که نامزد کردند، مایکل جا میخورد و واکنش او در ادامه بامزه و خندهدار است. وقتی مایکل ماجرا را هضم میکند، کیف دستیاش را میاندازد و به قدری جیم را محکم بغل میکند که هر دو میافتند.
در عین حال واکنش مایکل بسیار شیرین است، در مقابل دیگر کارمندان که انگار این نامزدی برایشان اهمیتی نداشت، مایکل واکنش بسیار زیادی نشان میدهد و از این میشود فهمید که مایکل چقدر به کارمندانش اهمیت میدهد.
۱۴- «اگه یه تفنگ با دو گلوله داشته باشم و با هیتلر، بن لادن و توبی داخل یه اتاق باشم، من دوبار به توبی شلیک میکنم.» – فصل ششم قسمت بیست و پنج
مایکل به شدت از توبی متنفر است و این موضوع در سریال بسیار خندهدار بود؛ این دیالوگ به خوبی نشان میدهد که مایکل تا چه حد از او متنفر است. او این جمله را زمانی میگوید که توبی در حال توضیح دستور عملهای ایمنی است. جملهی او با اینکه شاید کمی تلخ باشد، اما حسابی مخاطبین را خنداند.
شوخی مایکل دربارهی کشتن توبی کسی را در اداره نمیخنداند، البته آنها راه حل بهتری را ارائه میدهند و توبی بیچاره هم چیزی نمیگوید. در نهایت دوایت این ایده را مطرح میکند که میتواند هیتلر، بن لادن و توبی را با یک گلوله بکشند.
۱۳- «پارکور!» – فصل ششم قسمت یک
در ابتدای این قسمت مایکل، دوایت و اندی از در و دیوار میپرند و فریاد میزنند «پارکور!»، هرچند آنها هر کاری میکنند جز پارکور. مایکل زیادی تحت تاثیر این ورزش قرار میگیرد و تقریبا از روی هر سطحی که میبیند، میپرد.
این صحنهها به شدت خندهدارند چرا که کارهای آنها بویی از منطق و عقل ندارد و تصور کنید که این اتفاقات در دفتر یک اداره انجام میشود. تصویر مایکل در این سکانس بارها در شبکههای مجازی مورد استفاده قرار میگیرد و به همین علت این دیالوگ برای بسیاری خاطرهانگیز است.
۱۲- «وقتی یک جمله رو شروع میکنم، نمیدنم به کجا میرسه.» – فصل پنجم قسمت دوازده
وقتی مایکل اسکات به دفتر مرکزی شرکت داندر میفلین در نیویورک فراخوانده میشود، فکر میکند قرار است به خاطر یکی از اشتباهات بیشمارش توبیخ شود. اما بهجای آن، با تعجب متوجه میشود که به خاطر عملکرد عالیاش توسط دیوید والاس، مدیر مالی شرکت، مورد تحسین قرار گرفته است.
دیوید از او میپرسد که چه کاری انجام میدهد که مدیران دیگر شعب موفق به انجامش نمیشوند. مایکل که از این سؤال غافلگیر شده، پاسخی بداهه میدهد که هیچ کمکی به دیوید نمیکند. مایکل، همانطور که مشخص میشود، گاهی به گفتگوها بهعنوان تمرین بداههگویی نگاه میکند و سعی میکند چیزی بسیار عاقلانه بگوید، بدون اینکه واقعا چیزی گفته باشد.
۱۱- «بدترین چیز دربارهی زندان، دمنتورها هستن.» – فصل سوم قسمت نُه
هنگامی که مایکل اسکات متوجه میشود که مارتین، انتقالی جدید از استمفورد، یک زندانی سابق است، خود را مسئول میداند که ابتدا خبر را پخش کند، اما از آنجا که سایر کارمندان شوخی میکنند که زندان بهتر از دفتر است، تصمیم میگیرد تا آنها را توجیه کند. در نتیجه مایکل یک جلسه در اتاق کنفرانس ترتیب میدهد و به عنوان یک شخصیت جدید به نام “مایک زندانی” ظاهر میشود، که تجربههای عجیبی از زمان خود در پشت میلههای زندان برای به اشتراک میگذارد.
کارمندان از این کار مایکل سرگرم شدند و از او سوالات زیادی پرسیدند. مایکل که تحقیقات کافی نکرده بود، ادعا کرد که دمنتورها، هیولاهای شرور از دنیای هری پاتر، بدترین بخش زندان بودند. این موضوع به طور طبیعی جلسه را از مسیر اصلی خارج کرد و تبدیل به یکی از میمهای ماندگار در دنیای طرفداران سریال “The Office” شد.
۱۰- «من از مسئولیتهام فرار میکنم و این حس خیلی خوبی میده.» – فصل چهارم قسمت هشت
مایکل پس از اعلام ورشکستگی و مجبور شدن به ترک شغل دومش، دچار فروپاشی میشود. او به یک محوطه راهآهن در نزدیکی پناه میبرد و سوار یک قطار ثابت میشود، به امید اینکه از شهر فرار کند. در حالی که او با این فرار احتمالی از مسئولیتهایش میگریزد، اعلام میکند که فرار کردن از وظایفش حس خوبی دارد.
مایکل در دوران چهل سالگیاش است و مشخصا مثل یک آدم چهل ساله رفتار نمیکند. او با عواقبل کارهایش روبرو نمیشود و ترجیح میدهد که خیلی دراماتیک فرار کند. هرچند او در نهایت توسط جَن قانع میشود که برگردد.
۹- «من اعلام ورشکستگی میکنم!» – فصل چهارم قسمت چهارم
وقتی که بدهیهای کمرشکن مایکل غیرقابلتحمل میشوند، او مخفیانه شغلی دوم بهعنوان بازاریاب تلفنی پیدا میکند. این شغل کمکم بر عملکرد او در داندر میفلین تأثیر میگذارد. کرید مرموز، که بدون شک سزاوار یک اسپینآف است، به مایکل پیشنهاد میکند اعلام ورشکستگی کند.
وقتی مایکل اسکات قانع میشود که این راه درست است، وارد سالن میشود و با صدای بلند و قاطع ورشکستگی خود را اعلام میکند. برداشت مایکل از ورشکستگی آن هم به عنوان یک رئیس خندهدار است، چرا که او فکر میکند تنها گفتن این جمله کافی میباشد و نیازی به طی کردن یک فرآیند قانونی پیچیده نیست.
۸- «چرا تو اینجوری هستی؟» – فصل دوم قسمت بیست و دو
تنفر مایکل از توبی باعث خلق جملات مانگار مختفی شده و این یکی از آنهاست. یکی از بهترین دیالوگهای مایکل دربارهی توبی در این قسمت گفته میشود، جایی که مایکل تصمیم میگیرد تا یک رویداد کازینویی را برای کمک به خیریه ایجاد کند.
خیرین اصلی این رویداد، سازمان پیشاهنگی آمریکا است که مایکل اسکات فکر میکند دعوت شدهاند. با این حال، توبی توضیح میدهد که آنها دعوت نشدهاند چون این یک مراسم شرطبندی است و دلایل دیگری که باعث میشود آنها برای این رویداد مناسب نباشند. مایکل نیز از دست او عصبانی میشود و اینگونه پاسخش را میدهد.
۷- «من دقیقا میدونستم چیکار کنم. اما در واقع، هیچ ایدهای نداشتم که باید چیکار کنم.» – فصل پنجم قسمت سیزده
در این قسمت، همه چیز به خاطر مانور آتش نشانی دوایت به هم میریزد و در این بین استنلی دچار حمله قلبی میشود. مایکل اسکات سعی کرد جان استنلی را نجات دهد، اما در حقیقت فقط فریاد زد به جای اینکه کمکهای حیاتی مفیدی ارائه دهد.
صحبتهای مایکل با گروه فیلمبرداری پس از این حادثه، نشان میدهد که او تا چه حد برای شرایط بحرانی آماده نیست. با این حال، خودشیفتگی مایکل اسکات با یک تناقض همراه میشود، چرا که او همیشه فکر میکرد که میداند چه کاری باید انجام دهد، حتی زمانی که واقعا هیچ ایدهای ندارد.
۶- «اول دوست پیدا کن. دوم فروش انجام بده و سوم عشق بورز. بدون هیچ ترتیب خاصی.» – فصل ششم قسمت بیست
مایکل اسکات همیشه اولویتهای خود را درست یا به ترتیب نمیچیند. وقتی که تیم فروش در فضای جدید شرکت سیبر دچار غرور بیش از حد میشوند، مشکلاتی برای باقی تیم داندر میفلین و دوستیهایشان پیش میآید. در این بین، مایکل اسکات شروع به یادآوری روزهای پیش از تصاحب داندر میفلین توسط سبیر کرد.
مایکل اسکات سه اصل مهم در زندگی کارمندی را یادآوری میکند؛ دوستی، فروش و عشق. او برای هر کدام از آنها اولویت تعیین میکند، البته او ترتیب خود را با حرف بعدیاش زیر سوال میبرد و نشان میدهد که مایکل قبل از حرف زدن حتما باید فکر کند.
۵- «من بیانسهام، همیشه.» – فصل ششم قسمت بیست
در این سریال مایکل وارد رابطههای مختلفی میشود و یکی از رابطههای بحث برانگیز او با زن متاهلی به اسم دانا نیوتون است. نقش او در خیانت دانا به همسرش به مذاق کارکنان دفتر خوش نمیآید، مخصوصا اندی برنارد.
اندی سعی میکند تا مایکل اسکات را از عواقب تصمیمش برای ادامه دادن به رابطه با دانا و احتمال خرابتر کردن ازدواج او آگاه کند. اندی این موضوع را با تشبیه توضیح میدهد و قدامات او را به شخصیتها و رویدادهای فیلم Obsession در سال ۲۰۰۹ مقایسه کرد. او سعی کرد مایکل اسکات را با شخصیت علی لارتر مقایسه کند، اما مایکل او را اصلاح کرد و گفت که او همیشه بیانسه است.
۴- «ترجیح میدم که ازم بترسن یا عاشقم باشن؟ آسونه، هردوش.» – فصل دوم قسمت شش
“میخوام مردم از اینکه چقدر دوستم دارن بترسن.”. به شیوهی مدیریتی خاص مایکل اسکات در فصل دوم بیشتر پرداخته میشود. پس از اینکه دوایت موفق میشود آخرین کمبرند خود را در کاراته دریافت کند، جیم تصمیم میگیرد تا کمی او را دست بیاندازد.
جیم، مایکل و دوایت را مجاب میکند تا با هم مبارزه کنند و بفهمند چه کسی در دفتر قویتر است. وقتی مایکل برندهی این مبارزه میشود، او هدف پشت کارهایش را میگوید. در حالی که او میخواهد کارمندانش دوستش داشته باشند، اما از ترسی که از او پس از این مبارزه دارند نیز لذت میبرد.
۳- « افرادی که با آنها کار میکنی، وقتی که به عمق قضیه نگاه کنی، بهترین دوستان تو هستند.» – فصل هفتم قسمت بیست
طرفداران به سرعت متوجه شدند که مایکل اسکات آدم بسیار تنهایی است که فقط میخواهد عشق و دوستی را پیدا کند. برای مثال، زمانی که او بچه بود، میخواست که صد فرزند داشته باشد تا وقتی بزرگ شدند، صد دوست داشته باشد. و در نهایت وقتی که او میخواهد از داندر میفلین برود، میفهمیم که او چقدر به کارمندانش نزدیک بوده است.
وقتی که مایکل عاشق هالی فلکس میشود، تصمیم میگیرد تا به همراه او به کلورادو برود و داندر میفلین را ترک کند. او آخرین مراسم داندی را برگزار میکند که نتیجهی شیرینی دارد.او دوستانی را که تمام عمر دنبالشان بود در کسانی یافت که سالها در کنارشان کار کرد.
۲- «That’s What She Said» – فصل دوم قسمت دوم
یکی از جملات و تیکه کلامهای ثابت مایکل اسکات که او تقریبا در طول سریال استفاده میکرد و با شنیدنش یاد مایکل میافتیم، این جمله است؛ البته باید گفت که این جمله معادل فارسی مناسبی ندارد و مفهوم را نمیرساند. مایکل اسکات این عبارت را به عنوان یک جوک استفاده میکرد که جوک نامناسبی برای محیط کار است.
البته که این اولین باری نیست که مایکل و یا دیگر کارمندان از جوکهای نامناسب استفاده میکنند. جیم و دوایت هر کدام در زمانهای مختلف از این عبارت برای خنداندن مایکل استفاده کردند. حتی او این عبارت را در یک جلسه قانونی بیان کرد که نشان میدهد گاهی اوقات مایکل اسکات نمیتواند خود را از تلاش برای خنداندن دیگران بازدارد.
۱- «احساس میکنم که همهی بچههام بزرگ شدن و باهم ازدواج کردن. این رویای هر پدر و مادریه.» – فصل نُه قسمت بیست و سه
وقتی که مایکل داندر میفلین را به مقصد کلرادو ترک کرد، طرفداران مطمئن نبودند که دوباره او را در سریال ببینند. البته، مایکل اسکات فردی نیست که در مراسم عروسی کارمندانش شرکت نکند. در این قسمت ما دوباره مایکل اسکات را میبینیم که برای عروسی دوایت و آنجلا برمیگردد.
مایکل در این قسمت دیالوگهای زیادی ندارد، اما این دیالوگ او نشان میدهد که در زمانی که نبوده، شخصیتش هنوز تغییری نکرده است. او به کارمندان سابق و زندگیشان افتخار میکند و مطابق معمول، مایکل احساسش را به شکل خندهدار و عجیبی بیان میکند.
منبع: CBR
پر بحثترینها
- کامنتهای هفته ۲۸؛ هیتلر: The Last of Us Part 2 بهترین بازی تاریخ است
- تریلر جدید فصل دوم سریال The Last of Us شخصیت ابی را نشان میدهد
- کامنتهای هفته ۲۹؛ بَک تو بَک
- شایعه: کنسول نسل بعدی Xbox در سال ۲۰۲۶ با نام Xbox Prime عرضه خواهد شد [بهروزرسانی شد]
- کارگردان Alan Wake 2: رمدی میخواهد نسخه اروپایی ناتی داگ باشد
- کانیه وست، رپر آمریکایی اعتقاد دارد که The Last of Us: Part II بهترین بازی تاریخ است
- ۱۵ بازی بزرگ خاطرهانگیز گیمرهای ایرانی
- کلیپ جدید Assassin’s Creed Shadows با محوریت پارکور
- از کنترلر جدید Xbox با طرح DualSense رونمایی شد
- مهمترین آمار و ارقام صنعت بازی های ویدیویی در سال ۲۰۲۴
نظرات
«من از مسئولیتهام فرار میکنم و این حس خیلی خوبی میده.»
خدایی چرا اینقدر لذت بخشه؟
یکی از بهترین شخصیت های خلق شده در جهان
شخصیت عجیبی بود که هیچ وقت از ذهنم پاک نخواهد شد
مایکل یکی از بی نقص ترین و بهترین شخصیت پردازی های تاریخ تلویزیون رو در تیپ خودش داره.مکمل این شخصیت پردازی اکت بی نظیر استیو کارل هستش.هیچ فیلم و سریالی من رو تا این حد نخندونده تا حالا