بدترین حفرههای داستانی سریال The Lord of the Rings: Rings of Power
سریال ارباب حلقهها یعنی The Lord of the Rings: Rings of Power حفرههای داستانی متعددی را درون خودش دارد.
سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» طرفداران را به جنبه متفاوتی از دنیای افسانهای جی آر آر تالکین میبرد، جایی که همه چیز از مناظر و شهرهای شلوغ تا برخی از شخصیتها برای مخاطبان و طرفداران سرزمین میانه غیر قابل تشخیص هستند. این سریال سرویس آنلاین آمازون پرایم وقایع عصر دوم را روایت میکند، دوره زمانیای که حلقههای قدرت ساخته شدند و قرنها قبل از اینکه حلقه اصلی به شایر بیاید. الفها، دورفها و انسانها در مکانهای فراموش شدهای همچون لیندون و خازاد-دوم زندگی میکنند. چهرههای جدید و برخی چهرههای آشنا در این سریال وجود دارند اما در این سرزمین میانه باستانی، همان شر همیشگی در سایهها پنهان است و آماده میشود تا دست به شرارت بزند.
کاراکترهای سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» بینندگان را به ماجراجویی میبرند که هرگز انتظارش را نداشتند، بدون اینکه مضامین تالکین را کنار بگذارند. در عصر دوم سرزمین میانه، امید هرگز ناچیز نیست و خط میان خیر و شر بسیار کمرنگ شده و خطر قدرت همیشه وجود دارد. با این حال، گاهی اوقات داستان سریال «حلقههای قدرت» کامل نیست و باعث میشود تا حفرههای داستانی شکل بگیرند که شامل جزئیات بیمعنی و درگیریهایی است که اصلاً معنایی ندارند و همه این موارد نیز باعث شدند تا بینندهها به فکر فرو بروند، گیج شوند و تعجب کنند.
۱۵. سؤال پرسیدن گالادریل از الروند برای اینکه ثابت کند او سائورون نیست
پس از اینکه هالبرند با بازی چارلی ویکرز تأیید کرد که او سائورون است، شوک وارده به گالادریل با بازی مورفید کلارک تقریباً او را خفه کرد اما او همچنان سعی میکند تا او را بکشد. سائورون جلوی او را میگیرد و او را به رؤیایی میبرد که در آن، او به همراه گالادریل در دریاهای ساندرینگ روی یک قایق شکسته سرگردان بودند. سائورون سعی دارد تا گالادریل را متقاعد کند که آنها به دلیل خاصی با یکدیگر آشنا شدند. گالادریل میتواند او را به نور پیوند بزند و این در حالی است که سائورون میتواند او را به قدرت برساند و با هم آنها میتوانند بر سرزمین میانه حکومت کنند. گالادریل فریب این دروغها را نمیخورد و از پیوستن به او امتناع میورزد.
سائورون او را از قایق پرت میکند و او از این رؤیا بیدار میشود به طوری که تقریباً در گلاندوین غرق شده بود. الروند با بازی رابرت آرامایو او را نجات میدهد اما گالادریل فکر میکند که سائورون از چهره الروند استفاده میکند. گالادریل از او میخواهد تا هویت خودش را ثابت کند و بگوید که آنها اولین بار با هم در کجا آشنا شدند. الروند نیز میگوید که در کنار دریا وقتی برای اولین بار یتیم شده بود.
اگر سائورون هویت الروند را جعل کرده بود، همه چیز را در مورد رابطه او با گالادریل از جمله نحوه ملاقات آنها میدانست. او میتواند ذهنها را بخواند و راه خودش را به عمیقترین خاطرات یک فرد باز کند، درست همانند بخشی از رؤیای گالادریل که در آن، سائورون خودش را به جای برادر وی یعنی فینرود جا زده بود. تنها کاری که سائورن باید انجام میداد، این بود که درون ذهن گالادریل کاوش کند و خاطرات ملاقاتش با الروند را بررسی کند و همین جواب را به او بدهد. در هر صورت، سؤال پرسیدن گالادریل از الروند برای ثابت کردن هویتش فقط یک هدف دارد، حتی با وجود اینکه منطقی نیست و این هدف نیز این است که نشان بدهد پس از فریب سائورون، حالا او به هیچ کس اعتماد ندارد.
۱۴. مردم نومنور از الفها متنفرند
وقتی که گالادریل و هالبرند به نومنور میرسند، با نگاهها و زمزمههایی روبرو میشوند. هالبرند نمیتواند باور کند که انسانهایی همچون او چنین تمدنی را ساختهاند اما گالادریل اشاره میکند که مردم نومنور شبیه به او نیستند. در حالی که اجداد هالبرند در طول جنگ بزرگ در کنار مورگوت بودند، نومنور در کنار الفها ایستادگی کردند. بهعنوان پاداش نیز والارها این جزیره را به آنها اعطا کردند.
با این حال، گالادریل متوجه میشود که نومنور از آن زمان تاکنون تغییرات زیادی را داشته که همه آنها خوب نیستند. آنها به دوستی خود با الفها پایان دادند. با رسیدن به دربار، گالادریل خشم ملکه نایبالسلطنه میریل با بازی سینتیا آدای رابینسون را برانگیخت اما او و هالبرند اجازه داشتند تا بمانند تا ملکه درباره سرنوشت آنها تصمیم بگیرد. در همین حین نیز هالبرند نشانش را توسط آهنگری به نام تامار از دست میدهد. تامار و افرادش به خاطر آن به هالبرند حمله میکنند و باعث میشوند تا او تلافی خشونتآمیزی داشته باشد. تامار به شدت زخمی بیان میکند که ورود این الف و همراهش به این جزیره باعث برانگیختن خشم او و همشهریانش شده است.
تعصب مردم نومنور نسبت به گالادریل و هالبرند در خط داستانی کمی تصادفی است. شهروندان نومنور گالادریل و هالبرند را منفور میدانند. اما اینکه چرا آنها اینقدر از الفها متنفرند، سؤالی است که هرگز به آن پاسخ داده نمیشود. تامار و گروهش به هالبرند حمله میکنند تا خشم او را برانگیزند و نشان بدهند که او مانند آنها متمدن نیست و هالبرند نیز به این دام میافتد.
مردم نومنور حباب هماهنگی برای خود ساختهاند و هیچ فرد بیگانهای را نمیخواهند اما این توضیح کافی نیست. فارازان با بازی تریستان گراول نیز از همین مسئله به نفع خودش و پیشبرد برنامهاش استفاده میکند. نفرت داشتن مردم نومنور از الفها گیجکننده است، به خصوص اینکه این مسئله بدون توضیح باقیمانده است. علاوه بر این، این مسئله هیچ ربطی به داستان بزرگتر ندارد و میتواند یک موضوع فرعی باشد که داستان را به مسائل بزرگتر منتقل میکند.
۱۳. سائورون روی بدن فینرود علامت میزند
در مقدمه ابتدایی گالادریل، او میگوید که پس از شکست مورگوث در جنگ بزرگ، اورکها در کل سرزمین میانه پخش شدند و تحت فرمان فداکارترین خدمتکار مورگوث یعنی سائورون تکثیر شدند. برادرش به نام فینرود عهد کرد که سائورون را پیدا کرده و نابود میکند اما جادوگر حیلهگر او را زودتر پیدا میکند و او را میکشد و روی جسدش را نیز با یک نماد علامتگذاری میکند.
گالادریل پس از دنبال کردن راه فینرود، متوجه میشود که در یکی از سنگرهای سائورون در فرودوایت، این نماد وجود دارد و سپس متوجه میشود که این نمادی است که همانند ردی برای اورکها عمل میکند. گالادریل فکر میکند که اگر به سمت شمال بروند، بار دیگر با سائورون روبهرو میشوند اما او بعداً در تالار نومنور از طریق گزارش یک جاسوس متوجه میشود که این علامت نقشهای از سرزمینهای جنوبی است، جایی که مورگوث برنامهریزی کرده بود که اورکهایش زندگی کنند و اعمال سیاه او را به سرانجام برسانند.
علامت گذاشتن روی سنگهای قلعه و مکانهای دیگری که اورکها وجود دارند، هوشمندانه است. این به آنها نشانی میدهد و نقشهای از جایی است که آنها باید بروند، مکانی که روزی به خانه آنها یعنی موردور تبدیل میشود. با این حال، اگر سائورون این نماد را فقط برای اورکها قرار میداده، پس چرا روی بدن فینرود آن را گذاشته است؟ علامت گذاری بدن فینرود هیچ فایدهای ندارد مگر اینکه این جسد برای دیدن اورکهای بعدی گذاشته شده باشد.
هر کسی که علامت را روی بدن فینرود ببیند و بداند که نقشه سرزمین میانه چگونه است، به قصد مورگوث و سائورون برای انتقال اورکها به سرزمینهای جنوبی پی میبرد. گالادریل دیر متوجه این نقشه میشود اما از همان ابتدا میداند که این علامت جایی است که اورکها قصد رفتن به آن را دارند. همچنین جای تعجب دارد که او در طول قرنها شکار سائورون تنها دو بار این نماد را پیدا کرده است.
۱۲. ساکنان جنوب اصل و نسب خودشان را نمیدانند
سرزمینهای جنوبی از چند روستای کوچک از انسانها تشکیل شده است. اجداد آنها عمدتاً از ترس طرف مورگوث را گرفتند. در پیامدهای پس از جنگ بزرگ نیز الفها گردانی از سربازها را در برج مراقبت اوستیرث مستقر کردند تا مراقب آنها باشند که بار دیگر به شرارت روی نیاورند. در طول سالهای متمادی، ساکنان جنوب بدون پادشاه یا رهبر باقی ماندند اما نفرت آنها از اشغال الفها افزایش پیدا کرد. با این حال، وقتی که الفها رفتند، سرزمینهای جنوبی در برابر تهدید فزاینده آدار بی دفاع بود. با این حال، پس از نبرد تیرهاراد، هالبرند نیز به سوی مردمش میآید و تأیید میکند که او پادشاه گمشدهای است که به آنها وعده داده شده است.
تاریخچه مردم سرزمینهای جنوبی کمی مبهم است. آنها تاریخ اجداد خودشان با مورگوث را به یاد دارند اما نسب سلطنتی خودشان را نمیدانند. چرا کسی آن را یادداشت نکرده است؟ دهکدههایی مانند تیرهاراد یا هوردن آنقدر تهی دست و بیتمدن نیستند که حداقل چند سند نداشته باشند. برونوین با بازی نازنین بنیادی از هالبرند میپرسد که آیا او همان پادشاهی است که به آنها وعده داده شده است و همین نیز اشارهای به دودمانی سلطنتی دارد. در هر صورت، اینها جزئیاتی هستند که باعث میشوند این خط داستانی جریان داشته باشد. با این حال، ابهام تبار سلطنتی سرزمینهای جنوبی برجسته است و بهتر بود که به آن پرداخته میشد.
۱۱. غافل بودن انسانها و الفها از حفر سنگر توسط اورکها
برونوین و آروندیر با بازی اسماعیل کروز کوردووا پس از بازرسی یک گاو بیمار که به سمت شرق و هوردرن چرا کرده بود، شروع به تحقیق میکنند. آنها متوجه میشوند که این دهکده تخریب شده و تونلی در زیر آن حفر شده است. آروندیر وارد تونل میشود اما توسط اورکها دستگیر میشود. آنها او را به جلوی حفره میبرند، جایی که توسط گروهی دیگر از الفها و انسانها در حال حفاری است. در نهایت نیز او تنها کسی است که زنده میماند، آن هم به خاطر اینکه آدار با بازی جوزف ماول از جانش میگذرد.
هنگانی که آروندیر داوطلب میشود تا درخت بزرگی را در مسیر حفاری قطع کند، او تخریب قابل توجهی که اورکها در سرزمینهای جنوبی ایجاد کردند را مشاهده میکند. حفاری مایلها حفره در این سرزمین باید زمان زیادی گرفته باشد. اما به نحوی، اورکها و بردههایشان این کار را به نحوی انجام دادند که اصلاً مورد توجه الفها در اوستیریث و دهکدههای مختلف انسانها در سرتاسر منطقه قرار نگرفتند. الفها موجوداتی هستند که بینایی کاملی دارند و به همین خاطر نیز برج مراقبت فاقد دوربین دوچشمی بود، پس چطور آنها چنین چیز بزرگی را متوجه نشدند. ناگفته نماند که اوستیریث دید کاملی به همه چیز در سرزمینهای جنوبی دارد. همین موارد کوچک و گیجکننده باعث میشود که داستان کمتر باورپذیر باشد.
۱۰. گم شدن گالادریل و تئو پس از فوران کوه دووم
پس از اینکه والدرگ از دسته شمشیر سائورون برای باز کردن سد در اوستیریث استفاده کرد، سیلابی از آب به درون سنگرهایی نفوذ کرد که اورکها و بردههایشان در سرزمینهای جنوبی حفر کردند. این سیلاب مستقیم به شکاف آتشین ارودروین رفت و باعث انفجاری شد که کل منطقه را از بین برد. همانطور که کوه فوران میکند و سرزمینهای جنوبی در پوشش خاکستر قرار میگیرند، گالادریل با موجی از دود و خاکستر مواجه میشود. او وقتی که بیدار میشود، با تئو با بازی تیرو محفدین تنها است و این در حالی است که تئو به دنبال مادرش است. آنها در کنار هم در سرزمینهای بایر سفر میکنند و در طول راه با گروهی از اورکها برخورد میکنند. آنها یکی از آخرین کسانی هستند که اردوگاه بازماندگان را پیدا میکنند.
تیرهارد آنقدر هم بزرگ نیست. همه برای در امان ماندن از خطر پراکنده میشوند اما آنقدر فرصت ندارند که زیاد دور شوند. چطور گالادریل وقتی از این برخورد جان سالم به در میبرد، هیچ کس را در اطرافش نمیبیند و این در حالی است که میریل، والندیل و ایسیلدور سعی میکنند که به بازماندهها در خانهای نزدیک کمک کنند. تئو به هنگام فوران با آروندیر و برونوین بود پس چطور او از آنها جدا شده است؟ همچنین سخت است که باور کنیم که گالادریل و تئو موفق نشدند تا الندیل با بازی لوید اوون را پیدا کنند که بقیه بازماندگان را به خارج از سرزمینهای جنوبی هدایت میکرد. جدایی بین شخصیتها باعث میشود تا داستان گستش پیدا کند اما این کار به نحوه سؤالبرانگیزی رخ میدهد که بسیار دور از ذهن است.
۹. بیاطلاعی گالادریل از تصاحب سرزمینهای جنوبی توسط آدار
در ابتدای سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» آورده شده که گالادریل پس از مرگ فینرود، مأموریت خودش را پیدا کردن و نابودی سائورون قرار میدهد. او فرمانده ارتشهای شمالی پادشاه گیل گالاد با بازی بن واکر میشود و با گروهی از سربازان برای قرنها به دنبال ارباب تاریکی بودند. با این حال، پس از مدتی، ردپای او کمرنگ شد. برای بسیاری از الفها، درد جنگ بزرگ کاهش پیدا کرده بود اما برای گالادریل اینگونه نبود. جستجوی بیامان و تسلیمناپذیر او، او را به جایی رساند که کمتر کسی جرأت رفت داشت یعنی یکی از قلعههای سائورون در فرودوایت که شمالیترین نقطه است. اینکه سفر او در طول قرنها او را به کجا رسانده، چرا ردپای سائورون کمرنگ شده و چطور او به فوردوایت رسیده، نامشخص باقی مانده است. تنها پس از اینکه هالبرند به او میگوید که اورکها خانهاش را در سرزمینهای جنوبی سرنگون کردهاند، او باور میکند که شرارت در آنجا در حال ظهور است.
مطمئناً، اگر گالادریل و گروهش در سرتاسر سرزمین میانه به دنبال سائورون و هر گونه سرنخی در مورد محل اختفای او میگشتند، میدانستند یا حداقل زمزمههایی از اتفاقات در سرزمینهای جنوبی را میشنیدند و اینکه آدار رهبری ارتشی از اورکها را در این سرزمینها برعهده گرفته است. گالادریل قرنها به دنبال سائورون بوده اما تنها از هالبرند درباره آشفتگی در سرزمینهای جنوبی آگاه میشود. گالادریل میدانست که نماد سائورون اورکها را به مکانی ناشناخته هدایت میکند اما هرگز به دنبال بررسی آن نبوده است. او به جستجوی این علامت پرداخته به این امید که بتواند با استفاده از آن به مکان سائورون برود اما اصلاً متوجه نشده که باید نقشه را بررسی کند؛ بنابراین، جای تعجب ندارد که او درباره همه چیز مربوط به اتفاقات سرزمینهای جنوبی بیاطلاع است.
۸. رسیدن فوران کوه دووم به هارفوتها
در جریان نبرد سرزمینهای جنوبی، گالادریل و هالبرند، آدار را دستگیر و بازجویی میکنند. آنها با داشتن رهبر اورکها و دسته شمشیر سائورون فکر میکنند که برنده شدهاند اما آنها نمیدانند که آدار دسته شمشیر را عوض کرده و والدرگ را به اوستیریث فرستاده تا قفل سد را باز کند، سدی که آبهای نزدیکترین دریاچه را به داخل تونلهای اورکها و مستقیماً به گودال گدازهای خفته کوه دووم میفرستد.
همانطور که کوه فوران میکند، هارفوتها در حال مهاجرت هستند و نوری با بازی مارکلا کاونا اشاره میکند که آنها به سمت گروو در حال حرکت هستند، جایی در شمال شرقی به سمت دریای رون. هنگامی که آنها از راه میرسند، آتشفشان این منطقه را نابود کرده است. سادوک میگوید که پدربزرگش درباره کوههایی در جنوب گفته است که میتوانند سنگ آتشین پرتاب کنند. کوهها صدها سال به خواب میروند و وقتی که شرارت جدیدی بر میخیزد، دوباره فعال میشوند.
با نگاهی به نقشه سرزمین میانه و دنبال کردن مسیر مهاجرت هارفوتها، گروو در نزدیکی کوه دووم یا حتی سرزمینهای جنوبی نیست. قبل از رسیدن به گروو، آنها به سمت شمال شرقی در امتداد تیسلدل و بریدز در نزدیکی دریای رون در حال حرکت بودند. پس چطور سنگهای آتشفشانی به این نقطه رسیدند؟ به نظر میرسد که سازندگان فقط از این مسئله استفاده کردند تا نشان بدهند که هارفوتها نیز از اتفاقات سرزمینهای جنوبی باخبر شدند. اما در کل، این مسئله از نظر مقیاس، اندازه و نقشه اصلاً باورپذیر نیست.
۷. اشاره به هویت هالبرند توسط کلبریمبور
پس از اینکه هالبرند در جریان فوران اورودروین به شدت مجروح میشود، گالادریل او را به اریگیون میآورد، جایی که قلمروی آهنگران الفها است تا به جراحتش رسیدگی شود. هالبرند پس از خوب شدنش با کلبریمبور با بازی چارلز ادواردز آشنا میشود و آنها درباره میتریل صحبت میکنند. پیشنهادهای هالبرند به قدری خوب است که کلبریمبور از او دعوت میکند تا روی پروژه کار کند. کلبریمبور در حالی که گالادریل، الروند و گیل گالاد را آگاه میکند، به کار خودش ادامه میدهد و به دنبال ساخت چیزی قدرتمند است که نژادش را نجات بدهد.
او میگوید که پیشنهادهای هالبرند کلیدی بود که قفل سدی را باز کرد تا او بتواند قدرت جدیدی خلق کند که نه از قدرت بلکه از روح، نه از گوشت بلکه فراتر از گوشت است. گالادریل از شنیدن این جمله شوکه میشود چراکه آن را از زبان آدار شنیده بود، کسی که به هنگام توصیف آزمایشهای سائورون از این کلمات استفاده کرده بود. وقتی که گالادریل از کلبریمبور میپرسد که آیا هالبرند این جمله را به او گفته، این آهنگر آنقدر آشفته است که نمیتواند پاسخی بدهد.
وقتی که کلبریمبور میگوید که به دنبال ساخت چیزی است که قدرت بر جسم است، گالادریل بلافاصله مشکوک میشود. پس اگر کلبریمبور این عبارت را شنیده، حتماً آن را از زبان هالبرند شنیده است، کسی که باید سائورون باشد. این یک پرش غیرمنتظره است که خیلی راحت و کمی عجولانه به نظر میرسد. آنها به چیزی نیاز داشتند که در ذهن گالادریل شک ایجاد کند اما سائورون باهوشتر از این است.
نکته جالب آنجا است که با وجود چیزهای متعددی که از قبل دور از چشمهای گالادریل وجود داشته، او با همین عبارت متوجه این شده که هالبرند ممکن است همان سائورون باشد. او باید ماهها قبل به بررسی تبار سلطنتی سرزمینهای جنوبی نگاه میبرد و آن موقع حقیقت را متوجه میشد. استفاده از یک عبارت که هویت سائورون را فاش میکند، تصادفی و تقریباً غیرعادی است.
۶. هدایت اورکها به سمت برج با وجود خالی بودن آن
در حالی که اورکها، آروندیر و گروهی از الفها را در داخل سنگرها اسیر کردند، آنها به دنبال فرار هستند. در هنگام فرار فقط آروندیر زنده میماند و اورکها او را نیز به پیش رهبرشان یعنی آدار میبرند. آدار به آروندیر میگوید که او باید پیامی را به بازماندگانی ببرد که به اوستیریث پنهان بردهاند: یا به او سوگند وفاداری میخورند و از ادعای خود نسبت به سرزمینهای جنوبی چشمپوشی میکنند یا اینکه نابود خواهند شد.
وقتی که برانوین پیام را برای بقیه روستاییان فاش میکند، والدرگ نیمی از آنها را متقاعد میکند که با او بیایند و به آدار بپیوندند. خوشبختانه، آروندیر با برنامه خودش برخی را امیدوار میکند. آنها روستاییان را به شهر میبرند و این در حالی است که آروندیر منتظر آدار و اروکها میماند. وقتی که اورکها از راه میرسند، آروندیر آنها را به دام میاندازد و برج مراقبت را منفجر میکند که همه چیز در مسیرش از جمله اورکهای بسیار زیادی را نابود میکند.
آدار که اورکهایش را به داخل برج مراقبت میبرد، اشتباه محاسباتی بزرگی انجام میدهد، آن هم برای یک موریوندور چند صد ساله که در ابتدا یک الف بوده اما به یکی از اولین اورکها تبدیل شده است. حتی اگر چشمان الفی او مانند قبل خوب نباشند و او گروهی از روستاییان را ندیده باشد که از برج مراقبت خارج میشوند، باید با گوشهای الفی خودش شنیده باشد که هیچ کس داخل برج مراقبت نیست.
آیا او فکر میکرد که روستاییان هنوز آنجا هستند و صبورانه منتظر کشته شدن هستند؟ که دسته شمشیر در آنجا منتظر او است؟ به علاوه، رفتن به برج مراقبت باعث شد تا آدار و اورکها وارد کمین شوند و آروندیر نیز از همین مسئله به نفع خودش استفاده کرد. به نظر نمیرسد که آدار از اینکه کسی آنجا نیست یا برج مراقبت جلوی او فرو میریزد، شوکه شده باشد و همین نیز بینندگان را گیج و ناراضی میکند. همه کاری که این لحظه میتواند انجام بدهد، این است که مبارزه را به تیرهارد برگرداند.
۵. دسته شمشیر سائورون برای باز کردن قفل سد استفاده میشود
قبل از اینکه برج مراقبت تخلیه شود، تئو دسته شمشیر سائورون را که او از والدرگ دزدیده بود، به آروندیر میدهد. قبل از نبرد، آروندیر متوجه میشود که این را نمیتواند نابود کند چراکه از جادوی سیاه ساخته شده و آن را پنهان میکند. پس از فروپاشی اوستیریث، آدار و نیروهای باقیماندهاش به تیرهارد حمله میکنند و روستاییان را به طرز وحشیانهای به قتل میرسانند، آن هم زمانی که آروندیر حاضر نیست که دسته شمشیر را به آنها بدهد.
تئو دسته شمشیر را تحول میدهد تا برونوین را نجات بدهد و در همین حین نیز مردم نومنور از راه میرسند و نبرد برای سرزمینهای جنوبی شروع میشود. همانطور که آدار سعی میکند تا با دسته شمشیر فرار کند، گالادریل و هالبرند او را متوقف میکنند. با این حال، هیچ کس بررسی نمیکند که آیا دسته شمشیر در داخل بسته قرار دارد یا خیر. در حالی که همه از پیروزی خود لذت میبرند، والدرگ به اوستیریث میرسد و با استفاده از دسته شمشیر، قفل سد را باز کرده و آبهای سد را به تونلهای اورکها هدایت میکند و سیل به کوه دووم میرسد و باعث فوران آن میشود.
ساخت یک دسته شمشیر طعمه یکی از معدود تصمیمات هوشمندانه آدار در سریال «ارباب حلقهها» بوده است. در حالی که والدر به اوستیریث میرود، آدار توجه گالادریل و هالبرند را به خودش جلب میکند. در هر صورت، مشخص نیست که چطور یک دسته شمشیر ساخته شده توسط سائورون میتواند قفل سدی را باز کند که در کنار آن برج مراقبت الفها قرار دارد.
حتی اگر انسانهایی که به مورگوث وفادار بودند، به نوعی این قفل را در اوستیریث طراحی کردند و سپس الفها این مکان را تصرف کردند، چرا الفها در طول این قرنها درباره این مسئله تحقیق نکردند؟ آیا آنها نباید مراقبت بیشتری از آن میکردند که هر کسی که از راه میرسد، نتواند آن را باز کند. جزئیات پیرامون اوستیریث و همچنین دسته شمشیر سائورون به خوبی توسعه داده نشده و بیننده را سردرگم میکند.
۴. موافقت ملکه میریل برای فرستادن ارتش
وقتی که گالادریل معنای تاج در گردنبند هالبرند را تأیید کرد، او بلافاصله راهی برای استفاده از آن به نفع خودش پیدا کرد. گالادریل متوجه میشود که میتواند ملکه نایبالسلطنه میریل را متقاعد کند که به سرزمینهای جنوبی کمک بفرستد اما ملکه شک دارد و امتناع میکند. گالادریل قول داد تا نزد پادشاه برود و همین نیز باعث شد تا او به زندان بیفتد. وقتی که او فرار میکند و به برج پادشاه میرسد، میریل توضیح میدهد که او نمیخواسته درگیر این مسئله شود اما پالانتیری نشان میدهد که نومنور هم اکنون در خطر قرار دارد. با رفتن گالادریل، گلبرگهای درخت سفید شروع به ریزش میکنند و میریل نیز آن را نشانهای از والار میداند که نومنور باید به مبارزه بپیوندد.
میریل شاید آن را بروز ندهد اما او به اندازه پدرش وفادار است. او معتقد است که والار همیشه مراقب هستند و هر اشتباهی ممکن است باعث از دست رفتن نومنور شود. او فکر میکند که اولین حرکت اشتباه با آمدن گالادریل رقم خورد چراکه این شروع رؤیایش در پالانتیری است. میریل سعی میکند تا گالادریل را دور کند به امید اینکه بتواند از هرج و مرج اجتناب کند. با این حال، وقتی که گلبرگهای درخت میریزند، میریل فکر میکند که دنبال کردن گالادریل به سرزمینهای جنوبی میتواند تنها شانس نومنور برای بقا باشد.
تمایل او به اطاعت از خدایان، باعث شده تا او نتواند به خوبی قضاوت کند. شواهد کمی وجود دارد که هالبرند وارث تاج و تخت سرزمینهای جنوبی است و او فقط یک نشان سلطنتی دارد. وقتی که گالادریل به این نشان سلطنتی اشاره میکند، میریل با آن مخالفت میکند اما افتادن گلبرگهای درخت فوراً نظر او را عوض میکند. همین موارد و نبود شواهد محکم باعث شده تا دخالت نومنور در جنگ کمی دور از ذهن و از هم گسیخته باشد.
۳. گوش دادن کلبریمبور به پیشنهادهای هالبرند
پس از مجروحیت شدید هالبرند، او و گالادریل به اریگیون میآیند. هالبرند پس از اینکه سریع درمان میشود، درون کارگاه آهنگری کلبریمبور میرود و از ملاقات با این آهنگر الف بسیار خوشحال است. در حالی که او به اطراف نگاه میکند، درباره جواهرات و همچنین میتریل روی میز سؤال میپرسد. کلبریمبور جزئیات زیادی را آشکار نمیکند اما میگوید که میتریل به تنهایی کافی نیست. هالبرند پیشنهاد میکند که آن را با سنگهای دیگر ترکیب کند تا آن را تقویت کند اما کلبریمبور نمیخواهد ویژگیهای منحصربهفرد میتریل را کاهش بدهد. اما با این وجود، هالبرند اصرار دارد که آلیاژ مناسب میتواند این سنگ را تقویت کند. کلبریمبور از این پیشنهاد شوکه و مجذوب آن میشود و به سرعت آن را با کمک هالبرند امتحان میکند. در نهایت نیز آنها قصد دارند تا سه تا از ۱۱ حلقه قدرت را بسازند.
همکاری فوری هالبرند و کلبریمبور مشکوک است. حتی گالادریل نیز لحظهای درنگ میکند و متوجه میشود که یک انسان فانی نباید به یک آهنگر الف متخصص ایدههای پیشگامانه بدهد و این همان چیزی است که زمینه آشکار شدن هویت واقعی وی را مهیا میکند. با این حال، اینکه هالبرند یک فرد فانی است یا سائورون در ظاهری مبدل است، باز هم منطقی نیست که کلبریمبور به این سرعت و راحتی به او اعتماد کند.
به نظر میرسد که کلبریمبور اصلاً اهمیتی نمیدهد که هالبرند از کجا آمده یا چطور میداند که یک سنگ معدنی عرفانی را به اختیار خودش در بیاورد. او با خوشحالی از هالبرند استقبال میکند چراکه دانش نبوغآمیزی دارد و در عین حال، کلبریمبور بسیار ناامید است. اینکه چطور چنین آهنگر برجستهای درباره آلیاژ و ترکیب سنگها نمیداند، واقعاً سؤالبرانگیز است.
سپس، پیشنهاد گالادریل مبنی بر اینکه او زیادی به خودش فشار میآورد، ناگهان مشکلی که آنها در تلاش برای ساختن آلیاژ داشتند را برطرف میکند. زمان در نجات الفها بسیار حائز اهمیت است اما همکاری عجیب هالبرند و کلبریمبور خیلی عجولانه به نظر میرسد و باعث شده تا شکافها و حفرههایی در داستان ایجاد شود.
۲. گیل گالاد نیت خودش را به الروند نمیگوید
در ابتدای سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» گیل گالاد از الروند میخواهد تا در پروژهای ویژه به کلبریمبور کمک کند. استاد آهنگر باید به سرعت یک ترکیب قدرتمند بسازد و الروند از شاهزاده دورین با بازی اوین آرتور درخواست کمک میکند. دورین نسبت به بازگشت الروند مشکوک است اما این نیمه الف برای دوستی و به امید همکاری با دوستش به خازاد-دوم میرود. در همین حین نیز کلبریمبور به شکلی ظریف به الروند اشاره میکند که دورین مخفیکاری میکند. الروند تحقیق میکند و متوجه میشود که دورفها میتریل را پیدا کردهاند اما دورین از او میخواهد تا این مسئله را پنهان کند و سوگند بخورد.
در نهایت نیز الروند متوجه میشود که گیل گالاد از او استفاده کرده است. شاه بزرگ الروند را ترغیب میکند تا تأیید کند که این سنگ معدنی کشف شده چراکه این میتواند نژاد آنها را از محو شدن نجات بدهد. الروند که در موقعیت وحشتناکی قرار گرفته، به خاطر قسمی که به دورین خورده، این کار را انجام نمیدهد. الروند همه چیز را به دوستش فاشش میکند و دورین نیز قطعهای از میتریل را به او میدهد.
گیل گالاد ثابت میکند که او هر کاری که لازم باشد برای نجات الفها انجام میدهد. او فکر میکرد که اگر گالادریل را به نزد والینور بفرستد، محو شدن متوقف میشود چراکه پیشبینی میکرد او ناخواسته تاریکی را زنده نگه داشته است. وقتی این کار نتیجه نمیدهد، او تمام امید خودش را روی آواز ریشههای هیتاگلیر میگذارد، افسانهای که ادعا میکند میتریل در اعماق خازاد-دووم جوانه زده، سنگی که توسط نبرد میان یک جنگجوی الف و یک بالروگ ساخته شده است.
با این حال، نقشه او برای تأیید وجود این سنگ معدنی بیش از حد پیچیده است. او الروند را انتخاب کرد چراکه میدانست او با دورین دوست است. با این حال، بی خبر نگه داشتن الروند منطقی نیست. این یکی از بزرگترین حفرههای داستانی سریال «ارباب حلقهها» است که طرفداران نمیتوانند آن را درک کنند. اگر الروند همه چیز را از همان ابتدا میدانست، چه ضرری داشت؟ شاید الروند زودتر در مورد دورفها تحقیق میکرد و عهد مخفیکاری را با دورین نمیبست که همه چیز را به تعویق بیندازد. در هر صورت، مخفی نگه داشتن موضوع میتریل از الروند توسط گیل گالاد به شکلی غیرمنطقی همه چیز را پیچیده کرده بود.
۱. عدم بررسی تبار سلطنتی سرزمینهای جنوبی توسط گالادریل
گالادریل پس از ملاقات با هالبرند، متوجه علامتی روی گردنبند او میشود و فرض را بر این میگیرد که این نشان پادشاهی او است، حتی با وجود اینکه هالبرند میگوید که مردمش پادشاهی ندارند. گالادریل که ناامید از سرنخ دیگری درباره سائورون است، او را مورد سؤال قرار میدهد تا اینکه هالبرند فاش میکند که او به خاطر حمله اورکها از سرزمینهای جنوبی گریخته و به آنجا باز نمیگردد. گالادریل وقتی متوجه میشود که این نماد، نشانه پادشاه است و او را وارث این پادشاهی میداند، هالبرند را سرزنش میکند.
هالبرند به گالادریل میگوید که او و افرادش زمانی برای زنده ماندن در کنار دشمن قرار گرفتند. او کارهای بدی انجام داده و اگر کسی از این مسئله آگاه شود، برای او و حتی گالادریل بد میشود. با این حال، هالبرند به سرزمین میانه میآید، برای سرزمینهای جنوبی میجنگد و تاج و تخت را قبول میکند. در اریگیون، همکاری عجیب او با کلبریمبور گالادریل را مشکوک میکند. او به بررسی تبار سلطنتی سرزمینهای جنوبی میپردازد و متوجه میشود که تبار سلطنتی این سرزمین هزاران سال پیش نابود شده است. هالبرند در تمام این مدت نقش بازی کرده و او همان دشمنی است که او برای قرنها به دنبال آن بوده است.
برای مدتی، هالبرند نقش نسخهای تاریکتر از آراگورن را بازی میکند. او به طور پیوسته نسب خودش را انکار میکند و سرنوشت خودش را رها میکند چراکه نمیخواهد باری را به دوش بکشد. حتی گالادریل نیز این مسئله را باور دارد. او آنقدر غرق نابود کردن سائورون و کمک گرفتن از نومنور بوده که مسئله بسیار مهمی در رابطه با هالبرند را نادیده گرفته است. گالادریل از هالبرند استفاده کرد تا ملکه میریل را متقاعد کند تا برای مبارزه به سرزمینهای جنوبی بیاید.
این الف چند صد ساله ظاهراً چیزی فراتر از این مسئله را نمیبیند یا نمیخواهد یا نیازی ندارد. بخش وحشتناک ماجرا آنجا است که او متوجه نمیشود که سائورون تمام مدت درست جلوی او بوده است. بدتر از آن، اگر او به اصل و نسب هالبرند نگاهی میکرد، به خصوص در تالار لور، زودتر میتوانست هویت او را کشف کند. گالادریل پرشور و کوشا است ولی این مسئله مهم را نادیده گرفته است. مطمئناً این مسئلهای نیست که از دید او پنهان بماند اما این قوس داستانی در سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» به این شکل نوشته شده است.
منبع: collider
پر بحثترینها
- اینترگلکتیک، کانکورد، ناتی داگ؛ در اتاق فکر سونی چه میگذرد؟
- گزارش: طراحی سختافزار پلی استیشن ۶ برخلاف نسل بعدی ایکس باکس، به پایان رسید
- حساب توییتر پلی استیشن باعث ترند شدن دوباره Bloodborne Remake شده است
- یوشیدا: Horizon Forbidden West در حد انتظارم نفروخت
- یوشیدا: اگر خواهان بازی های انحصاری جدید PS5 هستید، بهتر است از ریمسترها حمایت کنید
- شایعه: اطلاعات فاش شده از GTA 6 توسط کاربری که ادعا میکند چندین ساعت از گیمپلی را دیده است
نظرات
سریال رو با این همه حفره سوراخ سوراخ کردید که..
خبر مهم:بازیگر گاندولف به فیلم جدید ارباب حلقه ها دعوت شد !
خبر غیر مهم:هیچکس حفره های داستانی این سریال اشغال با این بودجه کلان براش مهم نیست.پیتر جکسون میگفت به من گفتن باهات مشورت میکنیم ولی هیچکس منو دعوت نکرد و هیچ فیلمنامه ای برام ارسال نشد..همون بهتر ابروی پیترجکسون سر این پروژه نرفت..ارباب حلقه ها رو من صد بار دیدم و سیر نمیشم لاست رو همینطور فرار از زندانم همینطور ولی این چیه اخه😐همه امیدم به فیلم جدید ارباب حلقه ها با بازگشت گاندولفه😍
کلبریمبور همون الفی نیست که حلقه های قدرت رو ساخت ؟ همونی که تو بازی shadow of mordor بود
اگه فهمیدی به منم بگو