تاریکترین و ناگوارترین قسمتهای انیمیشن سریالی Avatar: The Last Airbender
برخی از تاریکترین و ناگوارترین قسمتهای انیمیشن سریالی Avatar: The Last Airbender این اثر را متفاوت کرده است.
انیمیشن سریالی «آواتار: آخرین بادافزار» ممکن است برای مخاطبان جوانتر طراحی شده باشد اما این باعث نمیشود که یک تجربه تماشای معصومانه و بیدردسر باشد. با وجود تمام طنز مسخره و شخصیتهای جوان مرتبطش، انیمیشن سریالی «آواتار: آخرین بادافزار» به طور فریبندهای عمیق، سنگین و دنیوی است و یک کارتون درباره جنگی صد ساله است که باعث نابودی دنیای آواتار آنگ شده است. با توجه به اینکه این جنگ یک قرنی چطور قرار است به پایان برسد و آنگ چطور آخرین نفر از نوع خودش است، باعث شده تا بینندگان برخی قسمتهای تاریک و ناگوار را شاهد باشند.
برخی از قسمتها نسبتاً سبک و سرگرمکننده هستند که از جمله آنها میتوان به قسمت Avatar Day و قسمت The Ember Island Players اشاره کرد اما حتی آن قسمتها نیز گاهی اوقات میتوانند بسیار جدی باشند و قسمتهای دیگر تقریباً جدی و تاریک هستند. این قسمتها روی موضوعات سنگینی مانند اندوه، گناه، مبارزه برای رستگاری و همچنین آسیبهای گذشته و حال تمرکز دارد. چنین قسمتهایی نشان میدهد که چطور روایت و شخصیتهای آن در طول زمان رشد کردهاند.
۱۰. قسمت ۳ فصل ۱ – The Southern Air Temple
در دو قسمت ابتدایی انیمیشن «آواتار: آخرین بادافزار» آنگ متوجه شد که او آخرین نفر از نوع خودش است و همه مردم خودش را در جنگ صد ساله از دست داده است اما واقعیت کامل هنوز برای او آشکار نشده است. پس از اینکه آنگ برای فرار از حمله زوکو از قبیله آب جنوبی گریخت، به خانه قدیمی خودش یعنی معبد باد جنوبی بازگشت.
بخشی از آنگ امیدوار بود که همه را مانند قبل در آنجا پیدا کند اما این اتفاق رخ نداد. این مکان مدتها متروکه بوده و بدتر از همه، آنگ بقایای سربازان متجاوز ملت آتش و همچنین بقایای راهب گیاتسو را نیز مشاهده کرد، کسی که زمانی بهترین دوست و مربی آنگ بوده است. این ضربه روحی آنگ را برای اولین بار به حالت آواتار برد.
۹. قسمت ۱۰ فصل ۱ – Jet
در قسمت دهم فصل اول انیمیشن سریالی «آواتار: آخرین بادافزار»، آنگ جدای از دوستان نزدیکش که در برابر ملت آتش مقاومت میکردند، مانند هارو، با افرادی دیگری ملاقات میکرد و قسمت ۱۰ نیز شخصیت جت را معرفی کرد. شخصیت جت فردی بدون توانایی افزاری بود که از ترفندها و شمشیرهای قلاب مانند برای مقاومت در برابر نیروهای ملت آتش استفاده میکرد و در ابتدا، کاتارا به جت بهعنوان یک جنگجوی چریکی باهوش و کاریزماتیک اعتماد داشت و این در حالی بود که سوکا به او اعتماد نداشت.
زمانی که گروه متوجه شد که جت قصد دارد تا تمام دهکده را فقط برای بیرون راندن نیروهای ملت آتش مستقر در آنجا نابود کند و به زیر آب ببرد، درستی صحبتهای سوکا تأیید شد و آنگ و کاتارا برای کمک خیلی دیر کردند. خوشبختانه سوکا قبلاً روستا را تخلیه کرده بود اما این واقعیت همچنان پابرجا است که جت آماده بود تا افراد بیگناه را نیز برای از بین بردن دشمنان خودش غرق کند. کاتارا میدانست که تنفر از ارتش ملت آتش چه احساسی دارد اما هنوز نمیتوانست روشهای جت را بپذیرد.
۸. قسمت ۱۲ فصل ۱ – The Storm
انیمیشن سریالی «آواتار: راه آب» آماده بود تا شاهزاده زوکو را بهعنوان شخصیتی فراتر از یک شخصیت شرور کارتونی با دم اسبی و با توانایی آتش افزاری تبدیل کند. این قسمت با عنوان «طوفان» گذشته دردناک زوکو را در یک سکانس فلشبک نشان داده بود و زوکو با صحبت کردن علیه پدر ظالمش و اعتراض به استراتژی اوزای، بهای سنگینی پرداخت کرد.
این قسمت همچنین نشان داد که آنگ با واقعیتی که آواتار است، دست و پنجه نرم میکند و حتی شب او از معبد باد جنوبی فرار کرد و قادر نبود که استرس و عدم اطمینان خودش را کنترل کند. آنگ متوجه نبود که برای آخرین بار مردمش را میبیند چراکه او وقتی از ناامیدی خودش را در اقیانوس منجمد کرد، تا یک قرن دیگر بیدار نشد.
۷. قسمت ۲۰ فصل ۱ – The Siege of the North, Part 2
نبرد دو قسمتی برای قبیله آب شمالی یک ماجرای بیرحمانه و هیجانانگیز بود، از جمله تلاش ناموفق زوکو برای دستگیری آنگ و مهمتر از همه، فداکاری جسورانه پرنسس یو است. در نیمه این محاصره، دریاسالار بیپروا ژائو، روح ماه را پیدا و نابود کرد که باعث شد تا جهان از تعادل خارج شود و همه را به سمت هلاکت سوق بدهد.
این زمانی بود که پرنسس یو به خاطر نجات جانش در نوزادی، جان خودش را بار دیگر به روح ماه باز گرداند و به این طریق نیز آن زندگی که روح ماه نجات داده را به خودش بازگردانده است. او زن جوان شجاعی بود که از پس این کار بر آمد و این به معنای خداحافظی او با دوست جدیدش سوکا بود. این تجربه بسیار سختی برای هر دوی آنها بود، بیشتر از همه برای یو اما اتفاقی بود که باید رخ میداد.
۶. قسمت ۷ فصل ۲ – Zuko Alone
این قسمت تنها قسمت از انیمیشن سریالی «آواتار: آخرین بادافزار» بود که شخصیت آنگ را نشان نداد و در عوض روی شخصیت شاهزاده زوکو تمرکز داشت. در آن زمان، طرفداران منشأ زخم سوختگی زوکو و دلیل اینکه او یک شاهزاده تبعیدی است را میدانستند اما او هنوز کاملاً همدردی بینندگان را به دست نیاورده بود. این قسمت به این شخصیت کمک کرد تا معنایی در زندگی خودش پیدا کند و شخصیتی دوستداشتنیتر باشد.
زوکو به طور ناشناس سفر کرد و در یک نقطه نیز مورد استقبال خانوادهای مزرعهدار قرار گرفت، بدون اینکه بدانند او شاهزاده ملت آتش است. زوکو با یک پسر محلی دوست شد و چاقوی خودش را به آن بچه داد اما وقتی که زوکو از آتش برای مبارزه با چند دشمن استفاده کرد، مشخص شد که او یک شاهزاده است. متأسفانه، با اینکه زوکو آنها را نجات داده بود، همه علیه او شدند و همین نیز سبب شد تا زوکو مجبور شود تا از آنجا برود.
۵. قسمت ۱۵ فصل ۲ – The Tales of Ba Sing Se
این قسمت شاید در ابتدا شبیه به یک قسمت پرکننده و اضافی احساس شود اما خیلی بیشتر از این است. هر قسمت کوتاه یک مطالعه شخصیتی روشنگرانه بود و بیشتر روی شخصیتهای توف بیفونگ، آیرو و زوکو تمرکز داشت. حتی یک سکانس برای مومو وجود داشت که ناامیدانه سعی کرد تا دوست غول پیکرش آپا را پیدا کند اما او تسلیم شد و در یکی از ردپاهای آپا قرار گرفت.
بیشتر از همه، داستان آیرو دلخراش و تاریک بود. مثل همیشه، آیرو مردی دلسوز و حساس بود که حواسش به دیگران بود و در عین حال نیز به آنها درس زندگی میداد اما نمیتوانست روح خودش را آرام کند. او میتوانست همه را از درد نجات بدهد به جز خوش، درست همانطور که طرفداران آواتار با گریه به پسر مرحومش لو تن ادای احترام کردند.
۴. قسمت ۱ فصل ۳ – The Awakening
فصل سوم انیمیشن سریالی «آواتار: آخرین بادافزار» شروع خشن و تلخی داشت که عمدتاً از دیدگاه آنگ بوده است. زمانی که آنگ از خواب بیدار میشود، هنوز خسته است و از نبرد شوم خودش در دخمههای با سینگ سه در حال بهبودی است و مجبور شد تا صرفاً نظارهگر نبرد گروه با کشتی ملت آتش باشد. بدتر از همه، این ایده که آنگ مرده است، به معنای آن است که هیچ کس نمیتواند او را نماد امید بداند.
آنگ تقریباً تسلیم ناامیدی شد و در طول یک طوفان باران در دریای آزاد، خودش در حال حرکت بود. او قبل از اینکه دوستانش او را نجات بدهند، به سختی به یک جزیره کوچک رسیده بود و مجبور بود تا با واقعیت تلخ در حال رخ دادن روبهرو شود. ملت آتش به تازگی در جنگ پیروز شده اما آنگ همچنان باید بجنگند تا امید را زنده نگه دارد.
۳. قسمت ۶ فصل ۳ – The Avatar and the Fire Lord
این قسمت یک قسمت به شدت مبتنی بر فلشبک بود که برخی توضیحات بسیار مورد نیاز را ارائه کرد. این قسمت نشان داد که چطور روکو و شاهزاده سوزین به آواتار روکو و لرد آتش سوزین تبدیل شدند و این داستانی از تبدیل شدن دوستان به بدترین دشمنان را نشان میداد. در ابتدا، آنها بهترین دوستان یکدیگر بودند اما سپس سرنوشت آنها را در مقابل هم قرار داد.
این قسمت نزول سوزین به شر واقعی را به تصویر میکشد و او به اندازه کافی مغرور و تشنه به خون است تا سرزمینهای خارجی را تصرف کند تا شکوه ظاهری ملت آتش در سراسر جهان را گسترش بدهد. روکو نمیتوانست این مسئله را بپذیرد و بنابراین، دوستان سابق در مقابل هم قرار گرفتند. در نهایت در تاریکترین بخش قسمت نیز سوزین، روکو را به حال خودش رها کرد تا در جزیرهای آتشفشانی بمیرد و سپس چند سال اول جنگ صد ساله را شروع کرد آن هم بدون اینکه آواتاری مانع او شود.
۲. قسمت ۸ فصل ۳ – The Puppetmaster
این قسمت کاوشی جذاب و وحشتناک درباره آن چیزی است که قدرت آب افزاری میتواند انجام بدهد. ملاقات با هاما و شنیدن درباره سالهای اسارت او به اندازه کافی تلخ و تاریک است اما پس از آن مشخص میشود که هاما همه این آسیبها را درون خودش نگه میداشته و بهعنوان یک خونافزار عجیب به مقابله با آتش افزارها میپردازد.
هاما به تنهایی خون افزاری را اختراع کرد و از آن برای دستگیری غیرنظامیان بیگناه ملت آتش استفاده کرد؛ این حرکتی اشتباه از سوی او برای انتقام گرفتن از ملتی بود که زندگی او را نابود کردند. کاتارا در ابتدا با هاما همدردی کرد اما پس از آن در مقابل او قرار گرفت و از سبک خون افزاری که هاما به او نشان داده بود، منزجر و ناراحت شد.
۱. قسمت ۱۶ فصل ۳ – The Southern Raiders
کاتارا هرگز روز غمانگیزی که یک افسر ملت آتش مادر بیگناهش را کشت، فراموش نکرده و در اواخر فصل سوم نیز او فرصت انتقام پیدا کرد. کاتارا با داشتن زوکو برای ارائه اطلاعاتی داخلی از ارتش ملت آتش، مأموریتی را برای گرفتن انتقام آغاز کرد که آنگ به شدت با آن مخالف بود. با این حال، آنگ هیچ تلاشی واقعی برای متوقف کردن دوستش نیز انجام نداد.
کاتارا پس از اینکه سرنخ نادرستی پیدا کرد، قاتل مادرش را پیدا کرد، کسی که از آن زمان بازنشسته شده و زندگی سادهای بهعنوان فردی غیرنظامی دارد. هنگام بارش باران، کاتارا به او حمله کرد و در موقعیتی قرار گرفت تا این فرد را بکشد اما سپس متوجه شد که آنگ درست میگوید و او فردی قاتل نیست و انتقام همان عدالت نیست. با این حال، کاتارا قول داد که هرگز قاتل مادرش را نبخشد و این در حالی است که زوکو را به خاطر تمام کارهایی که انجام داده، بخشید. زوکو چیزهای بسیار زیادی برای پاسخگویی دارد اما برخلاف یون را، او قلب خوبی داشت و واقعاً آرزو داشت که اشتباهات گذشته خودش را جبران کند.
منبع: cbr
پر بحثترینها
- ۱۰ بازی ویدیویی با گیمپلی عالی و داستان ضعیف
- ویدیو: Marvel’s Spider-Man 2 در حالت Fidelity ویژه PS5 Pro با نرخ فریم ثابت ۶۰ اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- سونی از ۲۰۲۵ به بعد سالانه بازیهای انحصاری تکنفره بزرگی را برای PS5 عرضه خواهد کرد
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
- کار ساخت STALKER 2: Heart of Chornobyl به پایان رسید
- ۱۴ دقیقه از گیمپلی Indiana Jones and the Great Circle را مشاهده کنید
- گزارش: ایکس باکس درحال آمادهسازی پیشنمایشهای South of Midnight است
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- مدیرعامل Take-Two نگران عملکرد GTA 6 روی Xbox Series S نیست
نظرات
شاهکاری بود که خیلی شاهکار های دیگه هم به پاش نرسیدن
دوبله اش هم شاهکار بود
آخ آخ آخ یادش بخیر قدیم با داداشم میشستیم میدیدیم. اصلا یه عالمی بود . درست تو زمانی می دیدیم که هر هفته یه قستمش میومد میرفتیم از کلوپ محل می خریدیم . واقعا محشر بود این سریال .
عجب کیفیتی داشت این سریال ولی افسوس که افسانه کورا اصلاً نتونست دوباره اون کیفیتو به نمایش بزاره و بهغیر از فصل اولش بقیهش پسرفت بود
کورا آنتاگونیستهای خوبی داشت به خصوص آمون اما متاسفانه هر وقت میومدیم به شخصیت ها عادت کنیم با یه دلایل احمقانه از کورا شکست میخوردن به خصوص فصل ۲ و ۳ کورا که عملا پایان بندی ضعیفی داشت باز فصل ۴ یه خورده از حیث داستانی امیدوار کننده تر بود اما بازم نتونست تمامی پتانسیل لازم رو استفاده کنه و بازم شکست خورد.
بنظرم آمون بهترین شخصیت منفی کل مجموعه آواتار بود از داستانش بگیر تا هدفش برای ایجاد برابری بین عناصر افزارها و آدمای عادی اما متاسفانه حضور خیلی کوتاهی داشت و خیلی مسخره از کورا شکست خورد
منم همین نظر رو دارم
شخصیت پردازی
مرموز بودن
قدرت
صداگذاری (دوبله)
یه شخصیت منفی دیگه به چی برای بهترین بودن نیازه داره
حیف و صد حیف که سری دوم بلد نبود مثل سری اول اواتار از شخصیت های منفیش استفاده کنه و یا اونا رو به اوج برسونه
پادشاه آتش به اون خفنی: d
خفن بود
اما نه به اندازه آمون
غیر از این اون سه چهار فصل شخصیت پردازی پشتش بود
این بدبخت یه فصله کله پا شد
ولی ویلن فصل ۳ ( اسمشو یادم نمیاد ) هم بعد از آمون پتانسیل خیلی جذابی داشت
آمون داشت برای یه آرمان شهر تلاش میکرد یه ویلنی مثل جوکر و فقط تو یه فصل همچین شخصیت پردازی خفنی انجام دادن که جیف اینجوری پیش رفت
از قسمت ۱۰ فصل ۱ متنفرم
اوخ آره یه جورایی هم ضد حال بود تازه از شخصیت jet داشت خوشم میومد یه جورایی وایب پیتر پن میداد.
اتفاقا من از همین یارو بدم میومد
از همون اول دغل باز بود
با اتفاقاتی که تو فصل دوم افتاد دلم خونک شد
قسمت ۱۵ فصل ۲ دردناک ترین داستان واسه مومو و آیرو بود
خدا میدونه چندبار سریالو ریواچ کردم هنوزم به اون قسمت میرسم بزور جلو خودمو میگیرم مانیتورو خورد نکنم از بس دلم واسشون آتیشی میشد
بهترین انیمیشن سریالی غرب با اختلاف
رو دستش نیست تو روایت داستانی از بعد آرمانگرایی و امیدبخشی تکه خالصه
فقط متن موسیقیش گویای همه چیزه
منظورت کدوم قسمته؟
این قسمت فک کنم دو سه قسمت بعد از وقتی بود که آنگ و گروهش وارد شهر باسینگ سه شده بودن
تو این قسمت هرکدوم از کارکترا داستان خودشونو داشتن که درمورد روزمرگیشون تو شهر بود مثلا آنگ ی باغ وحشو با خاک افزاریش بازسازی کرد و ی محیطی بوجود آورد که حیوونارو از اون قفساشون بیرون کشید
یا داستان زوکو هم درمورد شیفت کاریش تو کافه ای بود که خودشو عموش طبقه بالاش ساکن شهر بودن و با یکی از مشتریا که عکسش تو پستم هست رفت سر قرار و شهرو گشت
داستان مومو و آیرو تو این قسمت از بقیه غمناک تر بود ، مومو ی مقدار از پشم آپا رو به دستش بسته بود(تو این فصل آپا توسط شن افزارای دزدیده شده بودو به چندتا تاجر فروختش بودن خلاصه گم شده بود)و یهو صداشو تو شهر میشنوه میره دنبالش بگرده آخرم میبینه صدا از ی چیز دیگه میومده و همونجا زانوی غم بغل میگیره که جلوتر تو ی قسمت که کلش مختص به همین جریانات گم شدن آپاس مشخص میشه اونجایی که مومو نشسته آخرین جایی بوده که آپا تو باسینگ سه فرود اومده که یکی از مامورای شهر همونجا به ی زندان زیرزمینی میبرتش
داستان آیرو هم اینجوریه که تو شهر میگرده و به بقیه کمک میکرد مثل ی آدم عادی مثلا ی دزدو از خلاف بیرون کشید و بهش ی راه شغلی درستو یاد داد(این نکته رو هم بگم که آیرو زمانی بزرگترین ژنرال قوم آتش ملقب به اژدهای غرب بوده و تنها ژنرالی بوده که تونست دیوار دفاعی مرز اول باسینگ سه رو بشکنه این پیش زمینه داستانی آیرو جریان این قسمتو برای مخاطب جذاب ترم میکرد)آخر داستانشم میره کنار ی درخت عکس پسرشو میزاره و شعر بچگیای پسرشو میخونه(تو نبرد باسینگ سه آیرو پسرشو از دست داده بود)
خاطراتو زنده کردی:)
“میبینی؟ کاری که علاقه داری رو انجام بده و دنیا به تو پاداش میده! :)”
هنوزم این دیالوگ رو یادمه. واقعا منو عاشق خودش کرد آیرو
یکی این یکی ناروتو از بهترین خاطرات بچگیم موقعی که انیمه میدیدم. دیگه زندگی من به دو قسمت قبل دیدن این انیمه و بعد این انیمه تقسیم شد.
ناروتو چجوریه؟؟ اگه تکراری میشه وسطش نگاه نکنم!!
یادش بخیر ، اون موقع هر هفته پول توجیبی هامو جمع میکردم تا از کافینت سرکوچه بتونم سیدیشو بخرم… 💔
وقتشه که دنیا در آتش بسوزه که دنیای جدیدی از خاکسترش متولد بشه.
معنی احترامو یاد میگیری از معلم دردو رنج.
به نظرم فلش بک داستان پسر عموی زوکو را جا انداختی خیلی قسمت غمگینی بود خیلی این کارکتر عموش را دوست دارم ولی بنده خدا…..
چقدر من این انیمیشن رو دوست داشتم، شخصیت پردازی تک تک شخصیت هاش عالی بود. افسانه کورا هم خوب بود ولی در حد آخرین بادافزار نبود
یادش بخیر
بخش عمده ای از خاطرات شیرین زندگیم مربوط به همین آواتاره
راستی قسمت گم شدن آپا هم خیلی تلخ و سخت بود
یه اپیزود داشت که آنگ میره تو یه غار، یه یارو بود چهره میدزدید، فک کنم اگه ازش میترسیدی چهرتو میدزدید. خیلی خوفناک بود اون قسمت🤣🤦. ولی چه خاطراتی ساخت این انیمیشن برام، دست کارگردانشو از همینجا میبوسم😂💙.