نقد و بررسی سریال در انتهای شب | بهترینِ بدترینها
سریال در انتهای شب یکی از جدیدترین آثار نمایش خانگی ایرانی به کارگردانی خانم آیدا پناهنده است که در آن بازیگرانی همچون پارسا پیروزفر، هدی زینالعابدین، پدرام شریفی و علیرضا داوودنژاد به ایفای نقش پرداختهاند.
جو سینمایی ایران این سریال را شاهکار عنوان کرده است. قطعا در این سینمای ضعیف و مبتذل “در انتهای شب” اثر با ارزشی است. اما آیا این سریال فینفسه و به دور از سینمای ایران اثر خوبی است؟ آیا ما در این اثر با کاراکترهایی منسجم و داستانهای فرعی خوبی طرف هستیم؟ آیا سریال خوب شروع شده، خوب ادامه پیدا کرده و خوب پایان مییابد؟ اینها سوالاتی است که موشکافی جدی را میطلبد.
همانطور که قطعا بسیاری از شما دوستان میدانید، داستان سریال در انتهای شب روایتگر جدایی زوجی به نام ماهرخ و بهنام است که پس از ده سال زندگی مشترک و آغاز اتفاقاتی در پی این جدایی هستند.
در مواجه اول، داستان بسیار ساده است. انتخاب داستانِ ساده که دور از هرگونه لوسبازی و متفکرنمایی است، اولین نکته مثبت سریال ماست. اما مهمترین نکته پیرامون همین داستان، کاراکترهایی است که سریال باید حول محور آنها بچرخد. یعنی کاراکترهای منسجم و درست باید قابلیت واقعی نمایاندنِ اثر را داشته باشند. از همین رو بنده چنین ادعا میکنم که به غیر از ماهی و بهنام ما عملا کاراکتر خوب و چارچوبداری را در سریال شاهد نیستیم. اما برای داشتن یک نقد منسجم و درست بنده همگام با داستان پیش رفته و در عین پیشبرد سریال به جنبههای مختلف سریال اشاره کرده و در حد خود نقد خواهم کرد. پس پیشنیاز این مقاله تماشای کامل سریال است.
از افتتاحیه آغاز میکنیم. روایت و شروعی بسیار گنگ با موسیقی متن مرموز که سعی در ساختن فضایی متشنج دارد. خانم پناهنده بر روی سکوت میان بازیگران و نور کم در صحنه ویراژ میدهد. هدف نشان دادن آخرین روز زندگی یک زوج است. اما در میان این دوربین خوب که هم به خانه فضا میدهد و هم حس ما را درگیر میکند؛ این نکته مهم است که روایت بسیار گنگ است و این گنگ بودن ارتباط را با داستان قطع میکند. مخاطب نمیتواند این فضا را بفهمد. بعد از این گنگ بودن تصویر و فضا، پسربچه کوچک این خانواده با دیالوگهای بسیار ضعیف همه توجهها را معطوف به خود میکند. دیالوگهای عقلانی و در عین حال سر بالا از او زمانی قابل باور میشد که ما کاراکتر پسربچه را میشناختیم. اما هنوز اول کار است و خانم پناهنده به جای سعی در شناساندن این کاراکترها به ما، سعی میکند مخاطب را صرفا یک بیننده در نظر بگیرد. کسی که نه حسی از او درگیر است و نه کنشمندی دارد. او صرفا میبیند که یک بچه تخس پرت و پلا میگوید و زن و شوهری قصد جدایی از هم دارند.
بخش عمده قسمت اول بر همین منوال میگذرد. روایتی گنگ و نه چندان جذاب البته با دوربین خوب. در اواخر قسمت اول و در اوایل قسمت دوم، نیم پرده اول داستان ما شکل میگیرد. بهنام به خانه نیامده و خبری از او نیست. ماهی موضوع را به پلیس گزارش داده و بازهم بچه در دیالوگی واقعا بد از کشته شدن پدر سخن میگوید که واقعا سطح پایین دیالوگنویسی اثر را نشان میدهد. به هر حال بهنام صبح پیدایش میشود. پارسا پیروزفر با بازی خوب خود و میمک صورت که بخش عمدهای از آن مدیون چشمان خوبِ اوست؛ به ما میفهماند که گویا بلایی سر بهنام آمده. به هنگام روایت داستان توسط بهنام یک نکته مهم کاملا عریان میشود. خانم پناهنده اصلا تعلیق بلد نیست! برای گفتن یک داستان هیجانانگیز که اکنون دغدغه مخاطب شده، کارگردان به دلایلی بسیار ضعیف سعی در کش دادنِ داستان دارد و به قولی جواب سوال را نمیدهد. برای او اینکه چه شد خیلی مهم است و اصلا برایش “چگونه” مهم نیست. او صرفا دوست دارد که با یک “چه” بزرگ به ما شوک وارد کند؛ شوکی بسیار عقیم و کوتاه مدت که به تعلیق هیجانی اثر ضربه میزند. اما با اینکه خانم پناهنده تعلیق اثر را حیف و میل کرد، همین داستان فرعیِ اشتباه سوار شدن به اتوبوس بسیار خوب است. هم خود داستان خوب است. هم فعل و انفعالات و هم بازی پارسا پیروزفر. اما به نظر شخص من چه بهتر میبود که به جای فلش بک فلش فوروارد کردن، سریال در انتهای شب با همین داستان فرعی آغاز میشد. و سپس این موضوع را جرقهای میکرد بر انبار باروت زندگی از هم پاشیده ماهی و بهنام.
بعد از جریان اتوبوس سریال در انتهای شب فرم سینمایی خود را پیدا میکند. در میان اتفاقات پُر تنش و حتی نفسگیر، بهنام به دیدن مادرش میرود. صحنه رقص مادر به نظر من خوب است. رقصی آرام با دوربینی که تنشی در آن دیده نمیشود و یک موسیقی زیبا با صدای ویگن (اگر اشتباه نکنم). رقصی دلنشین با مادر پیر سمپاتیک که آلزایمر دارد و حتی پسر خود را نمیشناسد. این صحنه نیز همانطور که نوشتم در میان تنشِ زیاد طلاق به راستی زیباست. مخصوصا صحنه پُر تنش جدایی در دفترخانه.
بعد از صحنه نام برده شده یک شخصیت مهم به داستان اضافه میشود. پدر ماهی و پدربزرگ دارا. شخصیت پدربزرگ با بازی علیرضا داوودنژاد یکی از اصلیترین ایرادات داستان است. شخصیتی بسیار تیپیکال و بد که هم نماد مردسالاری است هم نماد روشنفکری. او هم سنتگراست و هم از فرهنگ اروپایی سخن میگوید. یعنی عدم داشتن یک شخصیت منجسم، همذاتپنداری با وی را سخت میکند. دقت کنید که ایشان دخترش ماهی را در بند کرده. زور میگوید، برایش زمان عبور و خروج تعیین میکند و به اصطلاح یک پدر دهه ۳۰ است. اما از آن طرف با مثلا آگاهی از فرهنگ اروپایی میگوید. جایی که والدین به فرزندان فرصت میدهند تا زندگی کردن یاد بگیرند. با توجه به اتفاقات قسمت ۶ به بعد که مفصل درباره آن خواهم نوشت، حتما چنین فکر میکنید که خانم پناهنده اجتماعیساز است. جامعه مرد سالار، دخترِ یک زن را گرفته و او هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. اما اگر خانم پناهنده واقعا اجتماعیساز بود قطعا میدانست که در خارج بچه را با لگد بیرون نمیکنند که سراغ زندگیاش برود و آویزان پدر و مادر نباشد. این جامعه اروپا و آمریکاست که آماده پذیرش جوان هجده ساله است و چه در قالب سیاست و فرهنگ و چه در قالب بازار کار و اقتصادی میتواند به جوان کشور خود فرصت پیشرفت دهد. اصلا اینکه دید فیلمساز به جوان ایرانی آویزان بودن است، خود ضعف بزرگی در دید کسی است که میخواهد برای ما اثر اجتماعی بسازد. این اثر هیچ اجتماعی نیست و اصلا نمیتواند که باشد. چون خانم پناهنده درباره مسائل اجتماعی آگاه نیست و اگر بود به جوان ایرانی نمیگفت آویزان. اصلا نقطه سقوط سریال در انتهای شب از جایی آغاز میشود که دارا را میدزدند. قبل از این صحنه ما در مقام بیننده و منتقد دلمان به این خوش بود که با اثر سیاهنمای کریه ناتورالیسمی طرف نبودیم. اما زن خاکی افتاده بر زمین که فرزندش را از او گرفتهاند، زنی که گریه میکند و بسیار منفعل و تو سریخور است؛ اینها دقیقا جایی است که نمایش خانگی به فرم زشت خود برمیگردد. فرمی که سعید روستایی استاد آن است و هرچه آبغوره و گریه بیشر، ارزش اثر هم بیشتر. کاراکتر ثریا با بازی بسیار بد سحر گلدوست، بدترین شخصیت اثر است. زنی مازوخیسم با بک گراند نامعلوم که نه مادر است و نه معشوق. حال اعتراض به این صحنهای گریه و زاری زرد خانم ثریا، با این استدلال مواجه میشود که ما عمق جامعه را دیده و حال با نگاهی نقادانه آن را به تصویر میکشیم. اما همانطور که گفتم اگر دوستان اجتماعیساز و اجتماعشناس بودند جوان ایرانی را با جوان آمریکایی مقایسه نمیکردند.
بحث کاراکتر در یک اثر داستانی خیلی مهم است. داستان استقرار شخصیتهاست. بدون شخصیت خوب و جامع نمیشود اثر داستانی را پیش برد. دو کاراکتر اصلی و مهم در انتهای شب ماهی و بهنام هستند. ماهی با بازی هدی زینالعابدین بسیار خوب است. یک بازی بی شیله پیله با آشفتگی و بلا تکلیفی درون ذهنی که هم رابطهاش با بهنام همین بلاتکلیفی و عشق را دارد و هم با پسرش که البته رابطه ماهی با پسرش به فرم نرسیده. کاراکتر دوم مهم بهنام با بازی پارسا پیروزفر است. او قطعا بهترین بازیگر فیلم است. یک مرد میانسال که نه حوصله درگیری دارد و نه حوصله سختی. اما شرایط او را به سمتی هُل داده که در میان یک رابطه پیچیده گیر کرده است. او نه میتواند ول کند و نه میتواند داشته باشد. عشق در سریال “در انتهای شب” مصداق همین شعر است که گفت: چیست آن درد که دوستشان داریم و در عین حال از آنها متنفریم.
در اصل نکته اصلی مثبت سریال در انتهای شب این است که برخلاف تصور عموم طلاق به دلیل کتک، خیانت و اعتیاد نیست. گاهی حتی عاشق هم هستیم اما نمیتوانیم پیش هم زندگی کنیم. همین که زندگی کردن با آن شخص ممکن نیست، خودش دلیل کافی و انسانی برای هر جدایی است. همین تفکر نیز قسمت پایانی خوبی را رقم میزند.
بعد از این دو کاراکتر ما عملا هیچ کاراکتر خوبی نداریم. داستانهای فرعی پیرامون این کاراکترها همینطور است. ثریا و پدربزرگ را که نوشتم. شخصیت “دارا” را نیز نوشته و عنوان کردم که چیزی از او مشخص نیست و صرفا آمده تا قربانی موقعیت باشد. کاراکترهای پیرامون نقاشی هم همگی تیپیکال و دم دستی هستند. اصلا خود عنصر نقاشی در اثر بسیار تیپیکال است. نه نقاشی در اثر هویت دارد و نه نقاشان سریال هویت دارند. شخصیت خواهرِ ماهی کمی سمپاتیک و دم دستی است. نه میشود گفت خوب است و نه میشود گفت بد است. اما یک شخصیت نیمچه مهم فرعی دیگر در سریال حضور داشت که ضعف دوستان در فیلمنامهنویسی را آشکار کرد. فیلمنامهنویس حرفهای میداند که نباید بعد از نیم پرده دوم کاراکتر مهمی را به اثر اضافه کرد. چرا که مخاطب نمیتواند با او همذاتپنداری کند. اگر مخاطب بیش از نصف اثر را بدون او آمده، از این به بعد را هم میرود. عمه ناگهان به درون اثر پرتاب شده و هیچ چیزی نیست و تنها سمپاتی خود را مدیون پیر بودنش است.
در پایان چنین میشود گفت که سریال در انتهای شب نسبت به دیگر آثار سینمای خانگی، سریالی خوب و حتی امیدوار کننده است. اما فینفسه اثر ضعیف و یا معلولی رو به پایین است که به جز بازی خوب بازیگران اصلیش یعنی هدی زینالعابدین و پارسا پیروزفر و رابطه میان این دو هیچ چیزی ندارد. کارگردانی و فیلمنامهنویسی تا قبل از قسمت ۶ قابل قبول و خوب بود اما بعد از این قسمت، سیاهنمایی رایج و زرد آن آغاز شده و به ریشه اصلی سریال ضربه زد. در بحث دیالوگنویسی و شخصیتپردازی نیز همهچیز در حد یک تیپ باقی میماند. سریال در انتهای شب تنها برای دوستانی درخشان است که اهل سینما نیستند. وگرنه در سریال “در انتهای شب” جایی برای فیلمباز حرفهای نیست.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
در انتهای شب یه سریال درام زیباست که توجه به جزییاتش فوق العاده س،داستان نسبتا کلیشه ای داره(عشق،رابطه،جدایی) ولی انقد دقیق و ریزبینانه اونو نشون میده که بیننده رو به دیدن ادامه سریال ترغیب میکنه
تو سیل عظیم سریال های بی سرو ته و آبکی شبکه نمایش خانگی که دلیل عمده تولیدشونم پول شویی هست،در انتهای شب میدرخشه
چیزی که منتقدای ایرانی بهش دقت نمی کنن اینه که کره و ترکیه که خارج از آمریکا جزو بهترین سریال سازها هستن، با ساخت چرندیات در تعداد زیاد و رقابت (به صورت طبیعی نه فرمایشی و کانال محور) بین این چرندیات پیشرفت کردن، الان منتقدا باید پیشرفت رو مهم بدونن به جای مقایسه کورکورانه با آثار سطح یک دنیا
در شهر کور ها ادم یک چشم پادشاهه
اخرش نفهمیدم واقعا کوبیدن الکیه اثار ایرانی حس گنگ بودن داره؟
جو و بستری که یک سریال ایرانی درش طرحریزی و ساخته میشه، اهمیت ویژهای داره و به همین دلیل شرایط تولید اثر در سنجش کیفیت اثر باید لحاظ بشه و حداقل باید به این موضوع در بررسی اشاره شده باشه که شده.
«در انتهای شب» درون فضایی «زبالهپرور»، اثر قابل احترامیه اگرچه، طرح مشکلاتی که داره شاید بتونه به حامی خالق سریال در آثار آیندهاش تبدیل بشه.
بزرگترین نقطۀ قوت سریال در انتهای شب، روایت داستانکهای ساده با پیچشها و سناریونویسی جذابه که بیشتر در نیمه اول سریال دیده میشه. رویه ای مثل طلاق گرفتن با موانعی جالب و با راه حلهایی جالبتر مواجه میشه. این سادگی و توانایی خالق در روایت به کمک اتفاقات جذاب، بزرگ ترین نقطه قوت سریال محسوب میشه.
بزرگترین نقطۀ ضعف سریال در انتهای شب، کاراکترهای ایستا هستند که با طی کردن فراز و نشیبها در طول تمام قسمتها، تغییراتی در کاراکترشون دیده نمیشه و بعضاً مواضعی که کارگردان در شخصیت آنها اعمال کرده ثابت باقی میمونه و این موضوع تا حدودی پویایی رو از اثر میگیره. انتظار بر این بود که با پشت سر گذاشتن اتفاقات، تحول در تفکر کردن پیرامون تعاملات در کاراکترها پدیدار بشه که نمیشه. کاراکتر مرد و زنی که در دقایقی ابتدایی قسمت اول میبینیم پس از طی کردن تمامی اتفاقات در اخرین دقایق قسمت آخر همانهایی هستند که بودند در صورتی که هر دو (بیشتر کاراکتر زن) مواضع خاص و بحثبرانگیزی در جهانبینی و زندگی دارن که اتفاقا حوادث رخ داده باید این تفکرات رو تغییر داده باشه و انتظار اصلی من از روند فیلم، نشان دادن تغییرات کاراکترها در کنار روایت یک داستان بود. به عبارتی از چنین اثری انتظار داشتم، بر تحول کاراکترها بیشتر تمرکز داشته باشه.
مساوی☠️
دقیق ترین توصیف برای این سریال و امثالش همین هست👌
«بهترینِ بدترینها»
هر بار یکسری پیدا میشن که میگن نه این یکی فرق داره با بقیه و بهتره از امثال خودش ولی هر چقدر هم بهتر باشه، هنوزم تو لیگ «بد» هست و چیزی از بد بودنش کم نمیکنه
استاد توصیف جالبی نبود ، سریال درام سطح بالاییه هم از لحاظ نکات فنی هم بازیگری و موضوع اقتباسی که از روی رمان های خیلی خوب گرفته شده
ممنون از نقدی که اقای کریمی نوشتن،
شخصا نقش کودک رو که دیدم ازش بدم اومد ولی متوجه نوع رفتاری که این بچه در ادامه نشون میده و اصرار مادر که این بچه بیمار، به درک کامل رسیدم ،این موضوعاتی که حالا دیالوگها چطور بودن من تا حالا تو زندگیم دو سه مورد مثل این بچه رو دیدم، در مورد نقش پدر که رفتارهای دوگانه اروپایی ایرانی داره ، این نوع رفتارها از روی غرور ، از روی دلسوزی که پدرها همیشه برای تو سری زدن حرف بچه مردم میزنن و هیچوقت هم کم نمیارن و هیچوقت هم قبول نمیکنن که شاید ذره ای تقصیر داشته باشن و حتی به دروغ برای ادب کردن متوسل میشن ، حالا اینکه دختر رو زندانی میکنه یامیگه این ساعت خونه باش یا اینکه از این سن باید مستقل باشه در همه خانواده ها این بحث رو انجام میدن. حتی میشه جوانهای امروزی رو مثال زد که همیشه بیان حسرت خوردن زندگی رو به خارجی ها ربط میدن که خارج اینطور و اونطور.
این نوع رفتارهای بچه و پدر بزرگ عین واقعیتی که در جامعه اتفاق میوفته
اینکه نقشهای فرعی شخصیت پررنگی رو ایفا نمیکنن چون سریال برای ۹ قسمت برنامه ریزی شده و تاکید داره که نقش مهم این سریال فقط بهنام و ماهرخ هستن نه کس دیگه ای ، وگرنه با این تعداد قسمت و حضور نقشهای مهم بیشتر نیاز به روایت بیشتر داستان داره که اگر روایت بیشتر انجام نمیداد، ایرادی دیگری بر نشان ندادن روایت نقشهای مهم فرعی بود
بخشی زیادی از مسیر این فیلم شبیه به زندگی دایی و برادر بنده بود که واقعا متحیر شدم
من شخصا این سریال رو یکی از بهترین سریالهای درام ایران میدونم که پر از نکات آموزنده زندگی برای انتخاب مسیر زندگی ، پر از دیالوگهای ماندگار، این دیدگاه شخصی من و این به خاطر نبود سریال خوب در ایران نیست که به این نتیجه برسم
و در آخر بگم این نقد که تا این حد این سریال رو موشکافی میکنه نشان از زیبایی و عالی بودن سریال که به دنبال نقطه ضعفی میگرده که در دیدگاه بیننده دیده نمیشه و ظاهر این اثر برای بیننده جذابیتی داره که در واقعیت اتفاق میوفته و دلایل ضعف یک منتقد مهم نیست چون دیدگاه منتقد و بیننده همیشه تفاوت داره چون منتقد بدنبال دادن مدال و بیننده به دنبال لذت و سرگرمی و آموزش برای درک و انتخاب مسیر زندگی
چرا نقد فیلم رو ول نمیکنید؟
به نظرم این سریال خوب بود اما نویسنده میخواست سریالو شبیه سریالای ترکی کنه و بخاطر همین یه مقدار کلیشه ای شد.
این سریال مثل شهرزاد،خاتون،زخم کاری (فصل۱)،پوست شیر و… جزو بهترین سریال های نمایش خانگی بود.
اما از حق نگذریم افعی تهران با بازی فوقالعاده پیمان معادی و قطب شمال با بازی عالی فرزاد فرزین هم سریالای خوبی بودن. افعی تهران کل خط داستانیش عالی بود و فقط از پس یه نویسنده هنرمند همچین داستانی بر میاد و قطب شمال هم با پایان غیر منتظرش به بهترین شکل درخشید
میمیک صورت خوب پارسا پیروز فر که بیشترش رو مدیون چشمهای خوبش است ؟؟؟😅😅😅
همین یه تیکه ی نقدتون کافی بود که بقیش رو نخونم 😅
من اصلا و ابدا سریال ایرانی خوشم نمیاد ولی در انتهای شب رو به خاطر پارسا پیروزفر گرفتم دیدم و واقعا مشکلات زندگی روزمره رو به بهترین حالت ممکن نشون میده
پدر ماهرخ نمونه ی بارز پدرای ما دهه هفتادیاس که سعی میکنه مارو توی حصار بزرگ کنه ولی در اصل از اعماق وجود عاشقمونه (اشاره به سکانسی که به عمه ی ماهی میگه شاید مرد خوبی نبودم اما پدر خوبی بودم )
دارا نمونه ی بارز لوس بار اوردن بچس که بچه رسما هیچ مشکلی نداره ولی ماهی همش بهش قرص میده و پارسا هم هی میگه در طول سریال که دارا سالمه و مشکلی نداره . دقیقا مثل پسر خاله ی من که خالم مدام بهش قرص میده در حالی که شوهر خالم مخالفه
شخصیت ثریا نمونه ی بارز خانوماییه که دنبال عشق واقعین و توی زندگیشون همیشه توسری خور بودن با یه خانواده ی کاملا سنتی و لهجشون هم یکم ترکیه و چون من ترک هستم کاملا درکشون میکنم که ما ترک ها چقدر سنتی هستیم توی ازدواج و رفتار با دختر خانواده .
در کل حس میکنم نویسنده ی عزیز زیاد توی جامعه نیست و مشکلات بین یه زوج رو خوب درک نمیکنه
آقا امیرسالار کریمی دمتگرم که حرف راست رو زدی
درود خدمت آقای کریمی عزیز
ممنون میشم نقد فصل ۴ The Boys و فصل ۳ Vikings: Valhalla رو تو دستور کارتون قرار بدین🙏🙏
سلام رفیق عزیزم
این موارد دست خانم فرجی هست به ایشون اطلاع بدید.
درضمن من ندیدم سریال پسران رو اما تعریفش رو بسیار شنیدم. شما دیدی؟ نظر شما چیه؟
آها، اوکیه ممنون از شما.
فصل جدید منظورتونه؟ فصل جدیدش ۳ قسمت اولش از نظرم مضخرف، و قسمت های بعدی در حد خیلی خوب و عالی بودن
در کل فصل ۴ خوب بود ولی ضعیفتر از بقیه فصلا بود. ۳ فصل اول فوقالعاده بودن.
طی اتفاقاتی ک تو فصل ۴ افتاد، ی پیشزمینه شد برا فصل ۵ ب وجود اومد و احتمالا فصل ۵ خیلی میتونه جذاب باشه و پتانسیلشو داره ک ی پایان فوقالعاده از آب در بیاد.
نه کلا میگم. سریال در دید شما چطوره؟ من کلا ندیدم
آها
در کل سریال بسیار خوبیه و تو این روزا ک ژانر ابرقهرمانی رو ب ابتذال رفته و هر روز وضع بدتر میشه، سریال The Boys مث الماسی میدرخشه ک با داستان غیرکلیشه ای و جذاب و خشونت بسیار بالاش خودشو کاملا از این موج جدا میکنه و داستانی رو روایت میکنه از شرور هایی ب ظاهر ابرقهرمان و فساد تو چنین دنیایی.
خودم خیلی ب این سریال و کلا دنیای The Boys علاقه دارم.
اسپین آفش با نام Gen V هم با اینکه در حد سریال اصلی نبود ولی بازم خوب بود. ی انیمیشن سریالی هم داره ک خیلی جذاب و فانه و تماشاش خالی از لطف نیس.
در کل پیشنهاد میکنم حتما تماشاش کنید، قطعا لذت میبرید🙌
پ.ن: از اونجا ک شما Invisible رو خیلی دوس داشتید، پس احتمال زیاد از این سریال هم خوشتون میاد.
اینارو بعد از خارج شدن از گروه فیلم و سریال یاد گرفتی یا از قبل بلد بودی پسر شجاع
کسی که بهترین فیلم عمرش لوگان و اره باشه انتظار تعریف از همچنین سریالی بعید نیست
Grow Up, Kiddo
😂😂😂
مارو نخندون
😅😅😅
سریال رو با ادبیات سینمایی خوبی توصیف کردی دوست من. احسنت.
آره قصد تماشاش رو دارم. یکمی هم فکر کنم بُعد کمدی سیاه داره، آره؟
قربان شما، زنده باشید
بله تو همه فصول سریال ب مسائل مختلف اینچنینی میپردازه
مطمئنم آقای کریمی از گوسفند های پرنده تو فصل چهار خوشش میاد 😅😅😅
میخوای سریال معرفی کنی یه چیز خوب بگو
اگه خوب دیدی
من که دوستش نداشتم البته نظر همه محترمه
متاسفانه گیمفا هر چه قدر در بحث نقد و بررسی بازی ها فوق العاده هستش ؛ در زمینه نقد فیلم و سریال غالب اوقات ضعیف عمل میکنه . امیدوارم با جذب افراد خبره تر این مشکل حل بشه
خیلی دوست ندارم چیز بیشتری راجع به نقد بگم دوستان به اندازه کافی اشاره کردن فقط بگم یکی از دلایل بسیار مهمی که از لحاظ فرهنگی مردم ایران بسیار از فرهنگ اصیل خود فاصله گرفته ؛ همین قدرت سینما و تلویزیون کشور های خارجی هست . این صنعت مخصوصا در ابعاد ژانر عاشقانه و مقایسه با فرهنگ داخلی مردم رو بسیار تغییر داده . این دیدگاهی که آمریکا یا اروپا چون از اکثر ابعاد از کشوری مثل ایران جلو هستند پس از لحاظ ابعاد روابط عاشقانه افراد هم کار درستی میکنن ؛ بزرگترین اشتباه هست .
این که بعد خیانت در هالیوود و اروپا و ترکیه به صورت ملموسی داره عادی سازی میشه ؛ این که پایبندی به رابطه به متزلزل ترین شکل خودش نشون داده میشه ؛ دیدن همچین سریال هایی که به فرهنگ ایرانی نزدیک تر هست واقعا از لحاظ فکری مردم رو آگاه تر میکنه
این رو فقط به این دلیل میگم که سریال هایی مثل همین در انتهای شب به شکل واقعا کارکشته ای این مشکلات اجتماعی جامعه رو به تصویر کشیدن و اگر واقعا قرار هست یه ایرانی از ژانر عاشقانه لذت اصلی رو ببره ( باهاش بتونه ارتباط برقرار کنه و ملموس باشه و بتونه ازش یادگیری داشته باشه ) مراجعه به همین سریال ها هستش که واقعا کارشو به بهترین شکل انجام داد . نشون دادن رابطه زن و شوهر ؛ پدر و دختر ؛ پدر و مادر و فرزند ؛ همسایه بیوه و پدر و مادر ؛ اکس پدر یا مادر ؛ حتی پدرزن و داماد به بهترین شکل آسیب شناسی شده ! در این شکی نیست در ژانر عاشقانه تعداد انگشت شماری فیلم و سریال خوب داریم ولی خب واقعا همین ها هم گنجینه حساب میشن
راستی سریال ایرانی دیگه ای که قطعا اکثر افراد دیدن و ممکنه کسی ندیده باشه بهشون پیشنهاد میکنم فصل ۱ شهرزاد هم ببینن
بالاخره یکی منطقی و به دور از تعصب راجب سریالای ایرانی حرف زد❤️🍀
فقط سه قسمت اول خوب و کنجکاو میکرد آدم رو بقیش رو کش دادن