نقد و بررسی فیلم The Boys in the Boat
The Boys in the Boat یکی از جدیدترین آثار سینماست که در مقام کارگردان جرج کلونی معروف را دارد. البته این بازیگر نام آشنا قبل از این نیز پشت دوربین ایستاده بود اما این اثر به نوعی معرفی سبکِ به خصوص جرج کلونی است. از همین The Boys in the Boat نیز میشود فهمید که برخلاف بازیگری، جرج کلونی در کارگردانی آنچنان هم بزرگ نیست و این اثر را صرفا میشود یک فیلم قابل قبول با کلی ایراد دانست.
The Boys in the Boat یک فیلم بیوگرافی محصول سال ۲۰۲۳ به کارگردانی جرج کلونی است. فیلمی واقعی و اقتباس شده از یک رمان درباره قایقرانان جوانی که با شگفتیسازی در مسابقات دانشگاهی و ایالتی در آمریکا به المپیک برلین ۱۹۳۶ راه یافتند و افتخار آفرینی آنها در تاریخ ثبت شد. با وجود اینکه آنچنان که باید و شاید به این رشته توجهی نشده و سینما شاهد چنین فیلمی نبود، در مرحله اول میشود این کار جرج کلونی را ستود. اما در مرحله دوم و با شروع فیلم ایرادات پشت سرهم نمایان میشوند و جرج کلونی از یک کارگردان شش دانگ فاصله زیادی میگیرد.
میخواهم بحث را از همان سکانس افتتاحیه آغاز کنم. قایقرانانی در حال تمرین در دریاچه هستند. پسر کوچکی که اصلا مشخص نمیشود کیست ( بعد از دو ساعت خیلی بیربط مشخص میشود که فلش بک بوده)، درحال پارو زدن است و دوربین او را سوژه خود قرار داده. سپس بی هیچ توضیحی دوربین به زندگی یک پسر فقیر کات میزند که قهرمان داستان ما، اوست. قهرمان نیز هیچ شناختی با دنیای قایقرانی ندارد و صرفا از روی نان درآوردن وارد این رشته میشود. پس اگر زندگی قهرمان داستان را با سکانس افتتاحیه مقایسه کنیم، میبینیم که چقدر این دو موضوع در تضاد با یکدیگر هستند. اگر ما همراه قهرمانی هستیم که هیچ از قایق رانی نمیداند، پس فیلم نیز باید چنان شروع میشد که در آن هیچ خبری از قایقرانی و دریاچه نبود و صرفا پسر و جهانِ این پسر به تصویر کشیده میشود و با آشنایی وی با محیط قایق رانی، مخاطب نیز با این محیط آشنا میشد.
نوشتم جهان پسر باید ساخته میشد؛ به نظر من این جهان تا آخر نیز به خوبی به تصویر کشیده نمیشود. بر فرض مثال ما میدانیم که پسر فقیر است. اما این فقر چگونه ساخته میشود؟ صرفا با چند نماد سطحی. لباس پاره، محیط زاغه نشینی و خانهای به شدت اگزوتیک که گویا نصف یک ماشین، خانه قهرمان ماست. فقر را نمیشود در چشمان قهرمان (جو) دید. در رفتار او و حتی در فیزیک بدنی او نیز فقری دیده نمیشود. بنده نمیخواهم این دو فیلم را با یکدیگر مقایسه کنم اما برای یک لحظه “خوشههای خشم” جان فورد را متصور شوید. هنری فوندا در آن فیلم و آن چشمان هنری فوندا را به خاطر آورید که فقر را فریاد میزدند.
پس چنین میشود نتیجه گرفت که در همان نیم پرده اول جرج کلونی در ساخت کاراکتر اصلی شکست میخورد. فقر خیلی تیپیکالی و سطحی ساخته شده و اصلا مشخص نیست که این پسر کیست؟ چه خانوادهای دارد؟ چه دوستانی؟ گویی این کاراکتر ناگهان به درون اثر پرتاب شده و رفته رفته دوست و آشنا برای او ساخته میشود. از طرفی بازیگرِ قهرمان اصلی داستان یعنی کلوم ترنر نیز چشمان یک انسان محروم و فقیر را ندارد و همهچیز را لو میدهد.
مسئله بعدی مسئله قایقرانی و مسابقه است. فیلم در این موضوع یک روایت سریع را پیش میگیرد. قهرمان داستان به دلیل فقر و فرار از مشکلات مالی تصمیم میگیرد عضو این تیم شود تا کمی هم که شده بتواند پول دربیاورد تا هزینه دانشگاهش را بدهد (درباره دانشگاه خواهم نوشت). آشنایی با این محیط خوب است. دوربین برخلاف بقیه چیزها، دریاچه را خوب ساخته. میشود دریاچه را فهمید. اما بحث تمرین که میشود، دوربین خیلی سریع و تبلیغاتی سر و ته قضیه را در چند دقیقه هم میآورد. نمیشود آن خستگی از تمرین. آن تمام شدنِ بدن را دید. یعنی زمانی که بازیکن آرزو میکند کاش مربی سوت را میزد و همهچیز تمام میشد، کاش میشد بایستم و نفسی تازه کنم. این موضوع که جان مایه هر تمرینی است، در فیلم The Boys in the Boat ساخته نمیشود. صرفا چند شنا سوئدی و چند ثانیه کوفتکی و تمام.
درکنار این عدم پرداخت درست به مسئله تمرینات فیزیکی؛ ما با یک ایراد دیگر مواجه هستیم. The Boys in the Boat در پرداخت درست به مسئله تئوریک یادگیری قایقرانی اصلا خوب عمل نمیکند! دقت کنید که خود فیلم ادعا میکند که این پسران هیچ چیزی از قایقرانی نمیدانند و به اصطلاح ورزشیها “صفر کیلومتر” هستند. اما بعد از حدود ده دقیقه این پسران تمامی تکنیکهای مربوطه را یاد میگیرند و در مسابقه اول میشوند! آنها چگونه و کی این تکنیکها را یاد گرفتند؟ چرا چیزی به من مخاطب نشان داده نشد؟
مسئله مهم دیگر مسئله دانشگاه و آن دختر بلوند است که بعدها معشوقه قهرمان میشود. یک فلش بک بزنیم به نیم پرده اول. جو پسری فقیر است که هیچ پولی ندارد و دانشگاه یک ضرب الاجل مشخص میکند که اگر تا این زمان جو شهریه را تسویه نکند، اخراج خواهد شد. جو نیز وارد دنیای ورزش میشود تا پول دانشگاهش را بدهد. تا اینجا خوب است اما مشکل من با فیلم از جایی میآید که اصلا موضوع “مهندس” شدنِ جو ساخته نمیشود. اینکه او میخواهد مهندس شود و حتی برای اینکار تن به یک کار بیگانه میدهد؛ برای من قابل باور نیست. چرا؟ چون همانطور که قبلتر نوشتم فقر را نمیشود در تیپ و ظاهر فهمید. فقر به یک نوع فرهنگ تبدیل میشود که در آن ما فقیرها خیلی راحت قید چیزها را میزنیم. بازیگر نقش اصلی کلوم ترنر این را نفهمیده. فقر برای او زیر پوستی نیست. ظاهری است. دیالوگهایش را خوب حفظ کرده اما چشمانش حرف دل مرا نمیزند.
و اما برسیم به آن دختر. در مرحله اول میشود گفت که این دختر (Hadley Robinson) بازیگر خوبی است. چیزی که جرج کلونی به عهدهاش گذاشته را خوب درمیآورد. اما بحث تیپسازی و عمق دادن به شخصیت او نیز مشکل است. The Boys in the Boat نتوانسته از او یک کاراکتر خوب بسازد که معشوقِ قهرمان شود. اولا ما هیچ چیز را درباره او نمیدانیم. از کجا آمده و چه پشتوانهای دارد؟ چرا عاشق جو شد؟ چه عشقی میان این دو ساخته شد؟ این دو به جز چند دیالوگ سطحی که آن هم پنجاه کلمه نمیشود، هیچ رابطهای برقرار نکردند و “دوست دارم” هایشان همگی الکی است.
شاید مهمترین بخش نیز جمعگرایی و تیمگرایی باشد، تیم گرایی که بخشِ اصلی داستان و همچنین بخش اصلی نقد ماست. مهمترین ادعای The Boys in the Boat چیست؟ ما یک تیم هستیم. در تیم هیچ “من” وجود ندارد و همهچیز میشود “ما”. بسیار هم درست اما سوال من این است که آیا “ما” همان “منها” نیست؟ آیا جمعگرایی همان فردهایی نیست که کنار هم جمع شدهاند؟ حال من نمیخواهم بحث سوسیال یا لیبرال کنم اما جان کلام بنده این است که ما از طریق فرد است که به جمع میرسیم. یک فرد را میبینیم و از پس این دیدن او را میفهمیم و سپس به سراغ دیگری میرویم، سپس دیگری و … و در آخر از طریق این فردها به یک جمع میرسیم. The Boys in the Boat اصلا چنین نیست. هیچ “فرد” در آن ساخته نمیشود و پس از همین رو به جمع نیز نمیشود رسید. هیچ یک از این پسرها مشخص و چارچوبدار نیستند. صرفا یکی برونگرا و دیگری درونگراست. همین. از این موضوع نیز نمیشود به جمع واحد رسید و همراه آنها شد. بگذارید چند جمع خوب مثال بزنم. (قصد مقایسه فیلمها را ندارم) جمع ارباب حلقهها را در نظر بگیرید. چقدر همه در قالب فرد مشخص و چارچوبدار هستند. چقدر خوب میشود این جمع را فهمید. چه کسی چگونه است و چه ویژگی دارد. یا جمع فیلم خوشههای خشم فورد را در نظر بگیرید. با اینکه دوربین فورد یک جمع را نشان میدهد اما هر یک فرد نیز در جایگاه ویژه انسانی خود قرار دارند و میشود مجزا آنها را فهمید. اما The Boys in the Boat نه فرد میتواند بسازد و نه جمع. خیلی هنر کند یک مربی میسازد و یک جو. حالا که بحث مربی شد بگویم که او تنها کاراکتر خوب فیلم است و به دلیل بازی بسیار خوبِ جوئل اجرتون میشود این کاراکتر را فهمید و کمی به او احساس نزدیکی کرد. بعد از جوئل اجرتون نیز این فیلم عملا هیچ بازیگر درست و حسابی ندارد.
مسئله آخر را نوشته و بیش از این وقت شما را نگیرم. در فیلم The Boys in the Boat فضا هم خوب است و هم نیست. درون دانشگاه، لباسها و موسیقیهای جز کاملا تداعی کننده دهه ۱۹۳۰ است. البته نمیشود زیاد هم روی زمان و ساخت آن دوره حساب باز کرد. هیتلر را در نظر بگیرید. جرج کلونی چقدر بد او را ساخته بود. اصلا شبیه هیتلر هم نبود چه برسد به اینکه شخصیت این کاراکتر را نقد کنیم.
البته گفتم که فضاهای داخلی بد نیست اما فضای باز و بیرونی خیلی استدیویی است. دوربین در یک نمای بسته و به شدت دکوریزه فضا میسازد. اما بد نیست. نسبت به بقیه فیلم میشود آن را فهمید. موسیقی متن فیلم نیز مادامی که جز باشد، خوب است. البته میشد از موسیقی حماسی با تمپوی بالا هم استفاده کرد تا کمی فضا را تنشدار کند. (در صحنههای مسابقه)
در پایان میشود گفت که فیلم The Boys in the Boat اثری متوسط است که صرفا به دلیل بُعد ورزش قایقرانی قابل اتکاست و بیش از این نمیشود روی آن حساب باز کرد. جرج کلونی عملا نتوانسته اثر را کارگردانی کند و به قول معروف فیلم در حد اسم جرج کلونی نیست. به نوعی میشود این فیلم را با اثر یک کارگردان جوان مقایسه کرد که تازه پا به این عرصه گذاشته. در مرحله دوم روایت و عدم پرداخت درست به روایت مشکلی اصلی The Boys in the Boat است و در بحث بازیگری همانطور که نوشتم به جز جوئل اجرتون بازیگر خوبی در فیلم پیدا نمیشود و صرفا کمی هم صدای کلوم ترنر خوب و سینمایی است. البته اگر شما علاقهمند به بیوگرافی ورزشی باشید، میتوانید The Boys in the Boat را تماشا کنید. اما فراموش نکنید این اثر آنچنان هم جدی نیست.
پر بحثترینها
- ۱۰ بازی ویدیویی با گیمپلی عالی و داستان ضعیف
- ویدیو: Marvel’s Spider-Man 2 در حالت Fidelity ویژه PS5 Pro با نرخ فریم ثابت ۶۰ اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
- بازی چندنفره Horizon احتمالاً در سال ۲۰۲۵ منتشر خواهد شد
- کار ساخت STALKER 2: Heart of Chornobyl به پایان رسید
- ۱۴ دقیقه از گیمپلی Indiana Jones and the Great Circle را مشاهده کنید
- گزارش: ایکس باکس درحال آمادهسازی پیشنمایشهای South of Midnight است
- مایکروسافت همچنان به دنبال خرید و تصاحب در گیمینگ است
نظرات