نقد و بررسی فیلم BlackBerry | از ظهور تا سقوط
فیلم کانادایی «بلک بری» به کارگردانی «متیو جانسون» در ژانر کمدی-بیوگرافی-درام ساخته شده؛ و همانطور که از نامش پیداست درباره کمپانی بلک بری است. «بلک بری» به واسطه تلفنهای همراهش در گذشتهای نه چندان دور، برای همه نامی آشناست. در این اثر –که برگرفته از واقعیت است- ما از ظهور تا سقوط این کمپانی را نظارهگر هستیم.
«بلک بری» داستان مایک لازاریدیس (با نقش آفرینی جی باروشل) و جیم بالسیلی (با نقش آفرینی گلن هاوتون) را روایت میکند و به تاثیر آنها بر رشد باورنکردنی و سقوط غم انگیز اولین گوشی هوشمند جهان میپردازد.
در سال ۲۰۲۳ با آثار بیوگرافی فراوانی روبهرو شدیم. بخش زیادی از فیلمهای امسال برگرفته از تاریخ و داستانهای واقعی بودند و فیلمی از آنها مثل «اوپنهایمر» تبدیل به یک شاهکار شد و بسیاری از آنها هم بدلیل کیفیت پایین یا دیده نشدند و یا خیلی زود فراموش شدند. «بلک بری» هم فیلمی براساس داستانی واقعی است که از روی کتاب «قطعی سیگنال: داستان ناگفته پشت ظهور خارقالعاده و سقوط تراژیک بلکبری» نوشته ژاکی مکنیش و شان سیلکوف اقتباس شدهاست. در ادامه به نقد و بررسی فیلم خوب «بلک بری» میپردازم و از دلایل با کیفیت بودن این اثر و حتی از دلایل برتری آن نسبت به آثار مشابهش خواهم گفت:
مهمترین نقطه قوت فیلم «بلک بری» این است که هم میتواند داستان کلی خودش درباره کمپانی بلک بری را روایت کند و هم بیننده را تا لحظه آخر سرگرم نگه دارد. این کار دشواری است که بسیاری از فیلمهای بیوگرافی توانایی آن را ندارند و در طول مدت فیلم معمولا مخاطبان خود را از دست میدهند. دلایل متعددی برای این موفقیت وجود دارد که بدون شک فیلمنامه یکی از آنهاست. یکی از مهمترین نقاط قوت فیلم، کاراکترهای اصلی فیلم هستند که کاملا ملموس میباشند. در واقع «بلک بری» به درستی به جای اینکه از همان ابتدا به سراغ روایت کلی خود درباره کمپانی مربوطه برود؛ سعی دارد خصوصیات کاراکترهای اصلی خودش را در ذهن بیننده جا بیندازد و تثبیت کند. در همان دقایق ابتدایی فیلم، بیننده با جیم بالسیلی، مایک لازاریدیس و داگ فرگین آشنا میشود و آنها را میفهمد. همچنین شیمی خیلی خوبی مابین کاراکترهای فیلم برقرار میشود. بنابراین این کاراکترها برای بیننده ملموس و قابل درک میشوند و بیننده را مجاب میکنند تا درباره سرنوشت این آدمها کنجکاو شود و اثر را تا پایان دنبال کند. بارها در نقد و بررسیهای قبلی خودم هم تاکیده کردهام که مهمترین نکته در فیلمنامه، شخصیت و شخصیت پردازی است. در «بلک بری» این مورد، خوب رعایت شده است. البته اگر فیلمنامه نویسان کمی بیشتر روی این کاراکترها کار میکردند و به شخصیتهایشان عمق بیشتری میدادند؛ حتی میتوانستیم شاهد یکی از بهترین فیلمهای بیوگرافی باشیم. اما شخصیت پردازی در این فیلم قابل قبول و خوب است؛ نه بیشتر و نه کمتر.
از آنجا که درباره شخصیتهای فیلم صحبت کردم جا دارد به نقش آفرینیهای فیلم هم بپردازم. «گلن هاوتون» در نقش جیم بالسیلی عالی ظاهر شده است و شاهد نقش آفرینی درخشانی از سوی او هستیم. با اینکه شخصیت پردازی بالسیلی در برخی زمینهها کامل نیست؛ اما بازی قدرتمند هاوتون بیننده را اسیر کاریزمای او میکند. از همان ابتدای فیلم با ورود او به اتاق مهندسین، بیننده قدرت مدیریت و رهبری این شخص و عطش او برای رسیدن به موفقیت را حس میکند و تاثیر پررنگ او در به قدرت رسیدن بلک بری را درک میکند. نقش آفرینی قدرتمند هاوتون فقط محدود به دوران موفقیت بلک بری نیست و در سکانسهای پایانی فیلم هم خوش میدرخشد. مثلا در سکانسی که از رسیدن به مقصد خود در موعد مقرر جا مانده است، حسّ درماندگی کاراکتر را خیلی خوب به بیننده منتقل میکند.
«متیو جانسون» که خودش کارگردان فیلم است؛ در نقش داگ فرگین ظاهر شده است و نقش آفرینی قابل قبولی در کالبد این کاراکتر ارائه داده و بار کمدی فیلم را تا حدی به دوش کشیده است. اما درباره «جی باروشل» قضیه تا حدی متفاوت است. او به هیچ وجه نتوانسته در حد و اندازه هاوتون ظاهر شود و علیرغم اینکه نقش اول فیلم محسوب میشود و همه چیز به نوعی حول او در جریان است؛ نقش آفرینی متوسطی ارائه داده و در لحظاتی که باید حسّ سردرگمی و قرارگیری در دوراهی را به بیننده القا کند تا حدی ناموفق است.
روایت فیلم هم خوب است و یک فیلم بیوگرافی خوب باید همینگونه باشد. فیلمنامه اطلاعات کافی و لازم را به مخاطب میدهد و نه سعی دارد با اضافهگوییهایش بیننده را سردرگم کند و نه کمگویی میکند. پس از اتمام فیلم شما حتی اگر کسی باشید که هیچ اطلاعاتی هم راجع به بلک بری نداشتهاید؛ اطلاعات خیلی خوبی راجع به تلفنهای همراه بلک بری، اثر آن در پیشرفت تکنولوژی و بازار موبایل، نحوه به قدرت رسیدن و دلایل سقوط آن کسب میکنید.
فیلمنامه فیلم حتی به چگونگی موفقیت و شکست در یک کسبوکار هم میپردازد و به درستی یک تم بیزینس پررنگ در فیلم وجود دارد. همچنین دوراهیهای جالبی در فیلم قرار دارد. به عنوان مثال اینکه لازاریدیس یک دوست خوب باشد یا یک سرمایهگذار خوب یکی از دغدغههای او در ابتدای فیلم است. در همین رابطه بالسیلی حرف شعاری ولی مهمی به لازاریدیس میزند که یکی از اصول موفقیت در عرصه کسبوکار هم هست:
«بذار بهترین نصیحتی که توی هاروارد شنیدم رو بهت بگم: اگه میخوای عالی بشی؛ باید یه چیزایی رو قربانی کنی. و هر چقدر اون قربانی دردناکتر باشه؛ عالیتر میشی!»
از نقاط قوت فیلمنامه گفتم اما نمیتوان چشم را روی یک سری ضعف در فیلمنامه بست. برای مثال وقتی فیلم از سال ۱۹۹۶ به ۲۰۰۳ پرش میکند؛ فقط کمپانی متحول شده است و کاراکترها و حتی ارتباط آنها تقریبا هیچ تغییری نکرده است. حتی ادبیات بین بالسیلی و فرگین هیچ تغییری نکرده است! این اتفاق در ذوق مخاطب میزند و غیرقابل باور است که طی این ۷ سال پرجنبوجوش هیچ تغییری در این کاراکترها رخ نداده باشد.
همچنین فیلمنامه نمیتواند ضربه محکمی به بیننده بزند. موضوع فیلم درباره از عرش به فرش رسیدن بلک بری هم هست و این موضوع پتانسیل بالایی در اختیار سازندگان قرار میدهد. اما آنها از این پتانسیل بهره چندانی نمیبرند. در واقع موفقیت در این فیلم چندان ساخته و پرداخته نمیشود و به همین دلیل شکست و نابودی هم معنای اصلی خودش را از دست میدهد. نتیجه این میشود که فیلم نمیتواند در پایان تاثیر عمیقی روی بیننده بگذارد.
به طور حتم باید از کارگردانی خوب «متیو جانسون» گفت. او ریتم خیلی خوبی به فیلمش داده است و ریتم فیلم نه به قدری تند است که همه چیز را در سطح و شعار بگذارد (مثل فیلم Tetris 2023) و نه آنقدر کند و بی هیجان است که بیننده را خسته کند. (مثل فیلم Air 2023) همچنین در بسیاری از سکانسها، جانسون از دوربین روی دست بهره گرفته که بسیار کمک کننده است. این دوربین روی دست باعث مستندوار شدن فیلم و افزایش تحرک و هیجان در فیلم شده است. همچنین خوب است که به کارگردانی قدرتمند او در ایجاد تناقض بین سکانس ابتدایی و پایانی فیلم اشاره شود:
در یکی از سکانسهای ابتدایی، مایک لازاریدیس و داگ فرگین برای عقد قرارداد، به دفتر یک شرکت آمدهاند. هنگامی که آنها منتظر آمدن فرد مربوطه هستند؛ لازاریدیس با دقت بالای خودش به صدای ضعیفی در اتاق پی میبرد که از مودم چینی شرکت به گوش میرسد. از دوستش میخواهد تا یک گیره به او بدهد و خیلی سریع قطعه را باز میکند و آن ایراد را با تعمیر چند ثانیهای برطرف میکند. با لحن متکبرانهای هم از بی حواسی مسئولان اتاق و سازندگان چینیِ قطعه انتقاد میکند. در طول فیلم هم بارها شاهد هستیم که او همواره پایبند و مدعی درجه کیفی بالای محصولاتش هست؛ به گونهای که حتی حاضر نیست یک نمونه اولیه را بدون ایدهآلهای خودش برای تبلیغ استفاده کند! سکانس پایانی فیلم بسیار زیباست. او بدلیل تخلفات همکارش و همچنین ظهور تلفنهای لمسی و هوشمند «اپل» در آستانه ورشکستگی است و برخلاف میل باطنیاش حاضر میشود تا یک سری از تلفنهای بلک بری در چین تولید شود. در سکانس پایانی او به سمت انبار میرود تا تلفنهای بلک بری ساخت چین که به تازگی وارد کشور شدهاند را بررسی کند. با باز کردن بسته بندیهای متعدد محصول، یک تلفن را در میآورد و میبیند که صفحه لمسیاش خوب کار نمیکند. از چهرهاش کاملا مشخص است که از این محصول ناراضی است. اما این تمام ماجرا نیست. تلفن را به گوشش نزدیک میکند و میبیند که صدای ضعیفی از طرف آن به گوش میرسد! با پیچگوشتی صفحه موبایل را باز میکند و آن ایراد را بر طرف میکند. برای اینکه اطمینان حاصل کند، یک موبایل دیگر را هم از باکس بیرون میآورد و متوجه میشود که آن موبایل هم همین مشکل را دارد! باز هم به تعمیر آن میپردازد! سپس دوربین نمایی اکستریم لانگ شات میگیرد و لازاریدیس را در میان دهها باکس و هزاران تلفن همراه بی کیفیت میبینیم! حالا او به همان چیزی تبدیل شده که از آن متنفر بود! فروشنده محصولات بی کیفیت!
در پایان باید گفت BlackBerry فیلم بسیار خوبی است. فیلمی است که با حضور کاراکترهای قابل درک و ملموسش، نقش آفرینیهای خوب بازیگرانش و همچنین روایت منسجمش بیننده را کاملا سرگرم میکند. همچنین «بلک بری» قادر است تا بیننده را با این کمپانی و دوران اوجش مواجه کند. باورش سخت است که کمپانیای که روزی ۴۵ درصد از بازار تلفنهای همراه را در اختیار داشت اکنون به چیزی تبدیل شده است که شاید بسیاری حتی نمیدانند که هنوز وجود دارد!
پر بحثترینها
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- بازی چندنفره Horizon احتمالاً در سال ۲۰۲۵ منتشر خواهد شد
- مایکروسافت: هر دستگاهی میتواند یک ایکس باکس باشد
- گزارش: Final Fantasy 16 روی PC تنها ۲۸۹ هزار نسخه فروخته است
نظرات
گاهی اوقات یه تصمیم قلت یه بیزینسو نابود میکنه
*غلط(نمیدونم چه پافشاری دارید با غلط املایی متن بنویسید)
تو این گند سینما با خوبه یه فیلم خوبم اومد،تبریک به من،تبریک به تو،تبریک به همه