بیوگرافی استن لی | اسطوره دنیای کمیک
استن لی را میتوان اسطوره دنیای کمیک خطاب کرد که مارول عملاً جایگاه و محبوبیت فعلی خود را مدیون این مرد بزرگ بوده است.
استن مارتین لیبر در تاریخ ۲۸ دسامبر ۱۹۲۲ (۶ دی ۱۳۰۱) در شهر منهتن نیویورک واقع در کشور آمریکا چشم به جهان گشود. والدین او را یهودیانی رومانیاییالاصل به نامهای سلی و جک تشکیل دادهاند؛ خانوادهای که سبب شدند تا اعتقادات مذهبی استن لی در دوران نوجوانی و جوانی به چالش کشیده شده و در مصاحبههایش اظهار نظرات جالب توجهی را بر زبان بیاورد.
او که از یک برادر کوچکتر به نام لری نیز بهره میبرد، از کودکی عاشق فیلمهای قهرمان محوری بود که بازیگر استرالیایی یعنی ارول فلین به ایفای نقش در آنها میپرداخت. مسئلهای که او را به سمت مطالعه داستان The Scarlet Pimpernel سوق داد تا با نخستین ابرقهرمان زندگی خود آشنا شود و علیرغم این که زندگی سختی را همراه با والدینش سپری میکرد، غرق شدن در دنیای فانتزی را تنها راه نجات خود در آن شرایط بد اقتصادی میدید.
با ورود به دوره نوجوانی، دوران دبیرستان خود را در مدرسهای واقع در محله برانکس نیویورک سپری میکرد؛ جایی که او کنار مطالعه درس، در آرزوی تبدیل شدن به نویسندهای بزرگ و مشهور، به نگارش داستانهای فانتزی روی آورد و در عین حال نیز مشغول شغلهای پاره وقتی همچون نوشتن و پحش آگهی برای مطبوعات شده بود تا بتواند برای خانوادهاش کمک خرجی بوده باشد.
استعداد و نبوغ استن لی در نویسندگی از همان دوران دبیرستان شکوفا شد و نه تنها با شرکت در مسابقات مختلف توانسته بود تا جوایز مختلفی را از آن خود کند، بلکه توجه ویژه اطرافیانش را به قدرت نگارشش جلب کرده بود. اتفاقی که منجر به همکاری وی با یکی از روزنامههای مشهور آمریکایی شد که زندگیاش را برای همیشه دگرگون کرد و زمینه را برای اتفاقات بزرگی در طی سالهای آینده هموار مینمود.
مدتی بعد در سال ۱۹۳۹ به واسطه ارتباطی که با عمویش رابی داشت، توانست تا به یکی از دستیاران انتشارات تایملی کامیکس تبدیل شود؛ انتشاراتی متعلق به چاپ و نشر داستان و کتابهای مصور که چیزی در حدود ۳۰ سال بعد به نامی جدید تحت عنوان مارول تبدیل شد و دنیای سرگرمی را برای همیشه متحول نمود.
البته که ورود استن لی به این مجموعه در ابتدا با کارهای عجیب و غریبی همراه شده بود؛ از پر کردن قلم جوهر گرفته تا جمع و جور کردن مدادها و دست نوشتهها. با این حال این مرد جوان به هیچ عنوان ناامید و خسته نشد تا بالاخره صبر و شکیبایی وی نتیجه داد و در ماه مه سال ۱۹۴۱ وظیفه نگارش نخستین کمیک زندگیاش تحت عنوان Captain America Foils the Traitor’s Revenge را پیدا کرد. نکته جالب توجه اما در دیدگاه استن لی نسبت به نگارش داستانهای کمیک بوده که منجر به اتفاق جالبی شده است.
او در آن زمان تصور میکرد که دیدگاه مردم نسبت به کتابهای کمیک چندان شرایط مناسبی نداشته و از بابت چنین تصوری، احساس شرم و خجالت میکرده است. مسئلهای که او را مجاب کرد تا از نام “استنلی” در برگه آثارش استفاده نماید که بدین وسیله بتواند هویت واقعی خود را پنهان نماید. تصوری اشتباه که طی دهههای بعدی از او اسطورهای فراموش نشدنی ساخت.
پس از پشت سر گذاشتن تجربیات مختلف، در بحبوحه جنگ جهانی دوم، میان جو سایمن و جک کربی به عنوان ۲ تن از نویسندگان بزرگ دنیای کمیک اختلاف شدیدی به راه افتاد تا حدی که انتشارات آنها نیز تحت تاثیر قرار گرفت. با این حال استعداد استن لی سبب گشت تا به عنوان سردبیر بخش کمیک و مدیر هنری این انتشارات ترفیع پیدا کرده و تا سال ۱۹۷۲ جایگاهش را در این سمت همچنان حفظ نماید.
با شدت گرفتن جنگ جهانی دوم، استن لی به ارتش ایالات متحده آمریکا پیوست و به شاخه نظامی سپاه سیگنال ملحق شد؛ شاخهای که وظیفه طراحی، اجرا و مدیریت سیستمهای اطلاعاتی را داشته و اساساً پلی ارتباطی میان فرماندهی و کنترل ستاد محسوب میشد. در این شاخه او همچنان به انجام کارهای همیشگی ولی با حال و هوای متفاوت روی آورد.
از نوشتن کتاب و دفترچههای راهنما گرفته تا شعارهای نظامی و حتی طراحی کاریکاتور، استن لی مسئولیتهای مختلفی را در آن زمان بر عهده گرفت تا نهایتاً درجه نظامی نمایشنامهنویس به وی تعلق گرفت. درجهای که تا به امروز تنها ۹ نفر موفق به کسب آن شدهاند که به خودی خود به افتخاری برای سرباز کشور آمریکا محسوب میشود؛ مخصوصاً برای مردگ بزرگ دنیای کمیک که افتخارات مختلفی را در طول زندگیاش کسب کرده است.
تا زمان پایان خدمت در سال ۱۹۴۵، با وجود برخورداری از مسئولیتهای سنگین اما همچنان از راه دور انتشارات تایملی کامیکس را مدیریت کرده و از روز جمعه تا دوشنبه برنامهریزیهای مورد نیاز را انجام میداد. سلسله مسئولیتهایی سنگین که در یک برهه زمانی تداخل آنها با یکدیگر موجب شد تا برایس دردسرساز شده و توسط مافوقهایش حسابی مورد توبیخ قرار بگیرد تا حدی که خطر زندان در یک قدمی وی قرار داشت. خطری که با دخالت یکی از سرهنگهای اداره دارایی خاتمه یافت و استن لی از حبس نجات پیدا کرد.
با آغاز دهه ۱۹۵۰ استن لی روی به نگارش داستانهای مختلفی آورد که سبب شد تا آثار جذابی را در ژانرهایی نظیر کمدی، عاشقانه، وسترن و علمی تخیلی شاهد باشیم. دههای که او بارها و بارها نسبت به آن ابراز ناامید کرده و از کار خود رضایت نداشت تا حدی که حتی قصد ترک این عرصه را داشت. تصمیمی که البته نهایی نشده و زندگیاش همچنان به کار در این حوزه گره خورده بود.
با گرفتن آثار دیسی در سال ۱۹۵۶ و انتشار کمیکهایی نظیر فلش و لیگ عدالت آمریکا سبب شد تا استن لی که در شرف تغییر حرفه کاریاش بود، ماموریت هیجانانگیزی را توسط مدیر نشریه بر عهده بگیرد؛ آنها میبایست تا در رقابت با دیسی آثاری را منتشر میکردند که بتواند در حوزه کمیک بوک مخاطبین را به وجد بیاورد. اتفاقی که سبب شد تا این نویسنده مشهور دوباره دست به قلم شده و این بار هویتی انسانی به ابرقهرمانانش اعطا نماید.
تا آن زمان اکثر ابرقهرمانان خلق شده هویتی بینقص و کامل را برخوردار شده بودند که این مسئله برای نوجوانان از جذابیت بسیار بالایی بهره میبرد. استن لی نیز برای این که بتواند تحولی را در مدیوم کمیک رقم بزند، به طبیعتگرایی روی آورد و شخصیتهایی را به تصویر کشید که خلق و خوی رفتاری غیرقابل پیشبینی از خود بروز داده، به بیماریهای مختلف دچار شده و از مشکلات شخصی پر فراز و نشیبی رنج میبردند.
چنین تحولی منجر به خلق گروه ۴ شگفتانگیز در سال ۱۹۶۱ به دست استن لی و جک کربی شد که انتشار کمیکهای آنها با استقبال بیسابقهای از سوی خوانندگان مواجه شد تا حدی که انتشارات آنها باری دیگر به رقابت بازگشت و موفقیتهای چشمگیری را رقم زدند. موفقیتی که در ادامه به خلق شخصیتهایی نظیر هالک، ثور، مرد آهنی، دردویل، مردان ایکس و در نهایت مشهورترین آنها یعنی مرد عنکبوتی منجر گشت.
نکته حائز اهمیت درباره تمامی این شخصیت که تا آن زمان چندان سابقه نداشت، به یکپارچگی دنیایشان مربوط میشد. به همین سبب نیز استن لی و جک کربی از این دنیای مشترک بهره گرفته تا با احیای کاپیتان آمریکا و نیمور، گروه اختصاصی خود یعنی انتقامجویان را جمعآوری نمایند. با وجود چنین دستاوردهایی اما این ۲ همکار به رقابت عجیبی بر علیه یکدیگر دچار شدند که برای کسب اعتبار گروه ۴ شگفتانگیز، عملاً رو در روی هم قرار گرفته بودند.
با وجود این مسئله استن لی شیوه نگارشی منحصر به فرد خود در قبال ابرقهرمانانش را قدرتمندتر از همیشه ادامه داد و مخاطبینش را بیش از پیش به وجد آورد. او همچنین به کتابهای کمیک پنل جدیدی را اضافه کرد که دست اندرکاران چنین آثاری بتوانند با مخاطبین خود ارتباط برقرار نمایند تا رابطه دوستانه و نزدیکی بین نویسندگان و خوانندگان ایجاد شود. اتفاقی خوشایند که برای هر ۲ طرف ماجرا نتایج ارزشمندی را به دنبال داشت.
در حالی که استن لی به شکلی دیوانهوار زندگی خود را وقف دنیای کمیک کرده بود اما از زندگی شخصی دست نکشیده و در سال ۱۹۴۷ با زنی بریتانیایی به نام جوآن بوکوک لی ازدواج کرد. ازدواجی که تا سال ۱۹۵۳ برایشان ۲ فرزند به همراه داشت که یکی از آنها به نام جن در همان چند روز ابتدای تولد از دنیا رفت و والدینش را با غم بزرگی تنها گذاشت. زوجی که با وجود پشت سر گذاشتن سختی و مشقتهای فراوان اما همیشه در کنار هم باقی مانده و وفاداری خود را برای یکدیگر ثابت کردند.
با فرا رسیدن دهه ۱۹۷۰ میلادی، استن لی عملاً به عنوان یک نماد در دنیای کمیک تبدیل شده بود که کمپانی و انتشارات گوناگونی برای همکاری با وی وارد رقابت شده بودند. با این حال اگرچه که او برای نشریههای دیگری نیز در طی بازههای زمانی بسیار کوتاه فعالیت میکرد اما همچنان متهعد به همکاری برای انتشارات مارول بود و شخصیتهای خلق شده در طی سالیان مختلف را به مانند فرزندانی میدید که جدایی از آنها برایش غیرقابل تصور جلوه کرده است.
با گذشت چندین دهه پر فراز و نشیب برای ژانر ابرقهرمانی و دیدگاه مردم نسبت به آن، با آغاز دهه ۲۰۰۰ میلادی شاهد انقلابی در این ژانر بودیم که منجر به تولید فیلم، سریال، انیمیشن و بازیهای ویدیویی مختلفی حول محور ابرقهرمانان مارول شده است. از ۳ گانه مرد عنکبوتی سم ریمی گرفته تا آغاز به کار دنیای سینمایی مارول در سال ۲۰۰۸ با فیلم مرد آهنی، استن لی شاهد به راه افتادن موج غیرقابل تصوری شد که نتیجه سختی و زحمتی بیاندازه بوده است.
به پاس چنین زحماتی نیز، استودیو مارول که حال سینما و تلویزیون را در همکاری با کمپانی دیزنی به آتش کشیده بود، نقشهای افتخاری متعددی را برای استن لی در نظر میگرفت تا حدی که عملا سینماگران عادت به تماشای سکانسهایی کوتاه ولی خوشایند در ژانر ابرقهرمانی را با حضور این مرد بزرگ پیدا کرده بودند.
افزایش سن برای استن لی به مانند هر انسان دیگری با مسائل و مشکلات متعددی همراه بود. این مسئله بین سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ شدت بیشتری گرفت تا حدی که به خاطر بیماریهای متعدد عملاً حضور در بسیاری از نشستها و کنفرانسها برایش غیرممکن جلوه پیدا کرد. با این حال مرگ شوکهکننده همسرش در سن ۹۵ سالگی او را به فروپاشی دچار کرد تا حدی که تنها ۱ سال بعد یعنی در ۲۰۱۸ به سبب ابتلا به ذات الریه از دنیا رفت. مرگ او در تاریخ ۱۲ نوامبر سال ۲۰۱۸ (۲۱ آبان ۱۳۹۷) به صورت رسمی اعلام شد که تمام جهان را در غمی بزرگ فرو برد.
استن لی، نویسنده، بازیگر، تهیهکننده و مجری تلویزیوی دوست داشتنی و مورد احترام آمریکایی که به مدت ۹۵ سال عمر کرد، در طول فعالیت خود میراث ارزشمندی را برای طرفدارانش و دست اندرکاران انتشاران مارول به یادگذار گذاشت که تا ابد در یادها باقی خواهد ماند. مرد بزرگی که ژانر ابرقهرمانی را متحول کرد و قطعاً بدون زحمات و تلاشهای وی، امروز نیز هیچ دنیای سینمایی مارولی وجود نمیداشت.
منبع: گیمفا
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
مقاله خیلی کاملی بود خسته نباشید. شک دارم فیلم یا انیمیشنی از مارول قبل از مرگ استنلی وجود داشته باشه که اون رو داخل یه صحنه نبینیم😄. واقعا بعد از مرگش مارول افت کرد
نسخه های دهه ۹۰
زیاد فن مارول نیستم ولی استنلی رو واقعا دوست دارم همیشه تو فیلم های مارول یه نقش کوتاهی داشت
شاید بشه گفت مهم ترین شخص دنیای کمیک ( فقط کافیه اون موزیک معروف که ام سی یو اختصاصی ساختو ببینید و با خودتون بگید اینا فقط شخصیاتیای حاظر توی ام سی یوشن)
خدا رحمتش کنه
کسی که سرش تا مرز بن رفتم (ما باید از صفر شروع کنیم )
استن ( ما از خط پایانیم عبور کردیم )
ممنونم از نویسنده گرامی بابت نگارش این مقاله خواندنی
.
یه قسمت از مقاله نیاز ب ویرایش داره
*مسئلهای که او را مجاب کرد تا از نام “استلنی” در برگه آثارش استفاده نماید*
👑 King of Comics 👑
استن لی کجایی که ببینی با دنیات چیکار کردن
اسطوره نیستی ببینی مارول زیبایی که ساختی به چه روزی انداختنش. واقعا بعد از فوتش مارول هم نابود شد انگار روحش داخل مارول بود و با رفتنش مارول نابود شد💔
استن لی یک افسانه تکرار نشدنیه روحش شاد…🔥
یعنی چی از برادرش بهره میبرد خدایی؟؟
جایگاه استن لی بزرگ محفوظ
ولی خیلیها نقش مهم جک کربی و استیو دیتکو رو در رسیدن مارول به جایگاه فعلیش نادیده میگیرن و این دو معمولا زیر سایه و اسم استن لی قرار میگیرن
بد نیست راجب این دو فرد هم بنویسین
و البته که روح استن لی فقید شاد چرا که نه تنها مارول بلکه کل دنیای کمیک به ایشون مدیونه
و البته دنیای سینما …
استنلی خدا بیامرزدت که بعد از رفتنت مارول اون مارول قدیم نشد. روحت شاد🖤🖤
دمش گرم
مارولو استنلی به اینجا رسوند
اسپمم:
بچه ها xman باز اینجا کیو داریم؟
من چنتا سوال دارم از فیلم ولورین و لوگان 🤔
چارلز چجوری زنده مونده بود؟
لوگان چرا پیر شد؟
اخر فیلم ولورین تیغه لوگان استخوانی شد
تو فیلم لوگان تیغه هاش فلزی بود
چجوری؟
اخر فیلم ولورین که تیغه های لوگان استخوانی بود مگنیتو چجوری کنترلش کرد؟
داش ترکیب یزدی مگه مگنتو اصلا تو فیلمه لوگان بود
فیلم ولورین
جواب سوال اول:
در صحنه پس از تیتراژ فیلم X-Men: The Last Stand 2006 نشون داده میشه که پروفسور ایکس با انتقال هوشیاری خود به ذهن مردی در کما زنده ماند، با “مویرا مکتاگرت” صحبت میکند و به این نکته اشاره میکند که فونیکس به طور کامل او را نکشته است. با این وجود راز بازگشت پروفسور ایکس هرگز به طور کامل توضیح داده نمیشود یا حتی در فیلمهای بعدی به آن اشاره نمیشود.
در صحنه ای پایانی فیلم The Wolverine 2013 لوگان با پروفسور ایکس روبرو شد و نحوه زنده ماندن او را زیر سوال برد. پروفسور در جواب لوگان میگه: “شما تنها کسی نیستید که هدایایی دریافت میکنید.” همین جمله تنها توضیح برای رستاخیز او در فیلمهاست.
تئوری:
اینکه چطور بعداز اینکه پروفسور هوشیاری خودش رو به بدن فرد دیگری منتقل کرد ولی علیرغم داشتن بدن متفاوت، شبیه خودش بود را میتوان اینچنین توضیح داد: زیرا مرد در کما برادر دوقلوی او بود. قبل از مرگ، پروفسور هوشیاری خود را به این بدن دیگر منتقل کرده ولی همچنان فلج بود، زیرا با وجود اینکه بدن جدیدی داشت، احتمالاً عضلات پایش به شدت آتروفی (تقلیل اندازه سلولی) شده بودن.
…
جواب سوال دوم:
قدرت شفابخش جهش یافتگی وولورین تا حد زیادی روند پیری او را کند میکند و از او در برابر آسیبها و زخمها محافظت میکند. ولی آدامانتیومی که در پروژه Weapon X برای پوشاندن اسکلت او استفاده شد سمی است. کم-کم او را مسموم کرده و قدرت شفابخشی او را ضعیف کرده است. بنابراین وولورین با سن ۱۹۷ سال در فیلم Logan 2017 دیگر مثل گذشته جوان نیست و زخمهایش کندتر التیام می یابند.
…
جواب سوال سوم:
اینکه چطوری دوباره پنجه استخوانی وولورین فلزی شد دقیقاً معلوم نیست، ولی طبق گفته “برایان سینگر” کارگردان فیلم X-Men: Days of Future Past 2014 ، بعداز حوادث فیلم The Wolverine 2013 مگنتوی پیر مجدداً فلز آدامانتیوم رو به پنجه وولورین پیوند میزنه تا بتونه با روباتهای نگهبان (Sentinels) مبارزه کنه.
دمت گرم
چند وقت بود ذهنم درگیرش بود
🙏🙏🙏