انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2 - گیمفا
انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2 - گیمفا
انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2 - گیمفا
انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2 - گیمفا

انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2

حمزه سروری
۱۸:۰۰ ۱۳۹۵/۰۲/۰۳
انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2 - گیمفا

بوی گند تعفن کوچه پس‌کوچه‌ها، جنازه‌های مردان و زنانی که به طرز عجیبی فرسوده و وصب‌آلود شده‌اند و شعارهایِ دست نویسِ «مرگ بر دوک» و «قاتل خاموش در حال تماشاست»، خبر از بیماری‌ای خطرناک و فرمانروایی ظالم می‌دهد که این روزها بر شهر کارنکا (Karnaca) چیره شده‌اند. مردم بی‌گناه که به‌دور از هرگونه سیاست زندگی خود را می‌گذرانند اکنون گرفتار بلایی آسمانی و بلایی زمینی شده‌اند؛ در آسمان‌ها به‌نظر می‌‌آید اساطیر از دست مردم خشمگین‌اند و بر روی زمین هم فرمانروایی مستبد.

در پس خیابان‌های گندزده‌ این شهر که هر مکانش داستانی غم‌انگیز را روایت می‌کند دختر جوانی که خود را ملکه‌ جامعه‌ای بی‌رحم می‌دید، در تلاش برای پس گرفتن تاج و تخت خود است؛ تاج و تختی که با نیرویی ورای‌حیاتی به تسخیر درآمده. شهر کارنکا کلید حل تمام مشکلات را در خود جای داده؛ هم کلیدی که ما را از قید و بند و شرایط محدودکننده‌ی گیم‌پلی نسخه اول رها می‌کند و هم کلیدی که قدرت ملکه را به او بازمی‌گرداند.

پس ازگذشت پانزده سال از ماجرای به قتل رسیدن شهبانویِ پیشین توسط خائنان، زمان، کوروو اتانویِ (Corvo Attano) همیشه وفادار را باز هم به تب و تابِ منسوخ شده‌ی تازه‌ای دعوت می‌کند. دوشیزه‌ی بی‌نوا یعنی امیلی کالدوین  (Emily Kaldwin) این‌بار بزرگ شده و به نظر می‌آید گذران زمان در کنار پدرخوانده‌اش –یا شاید هم پدرش- کوروو او را در خواسته‌های جاه‌طلبانه کودکی‌اش چیره دست کرده ‌است. اگر خاطرتان باشد امیلی در قسمت قبلِ Dishonored کودک بسیار شیرین و در عین حال شجاعی بود که خواسته‌های سرکوب‌گرانه‌اش او را جانشینی درخور برای به دست گرفتن قلمرو می‌کرد.

«جمع و تفریقِ خسته‌کننده، تاریخِ خسته‌کننده، جغرافیِ خسته‌کننده، خسته‌کننده، خسته‌کننده، هفت عذاب خسته‌کننده… چرا ما نمی‌تونیم در مورد جنگیدن با شمشیرها بخونیم؟ و دریانوردی؟ و هیولاها؟»

-امیلی، در حال شکایت از مدرسه

در ذهن نمی‌گنجد آینده‌ی چنین کودکی یک ملکه‌ی خسته‌کننده باشد که مدام با ارقام و مالیات‌های اقتصادی سر و کله می‌زند. البته به نظر می‌آید چنین فرمانروایی دشمنان زیادی را هم برای خود دست و پا می‌کند تا اسبابِ سرگرمی‌اش را فراهم کنند. آرکین استودیو  (Arkane Studio) و سکوت آزار دهنده‌اش باعث شده از شرح‌حال شخصیت‌های اصلی و دشمنانشان اطلاعاتی نداشته باشیم… با این حال درون‌مایه داستان به ما می‌گوید امیلی در حال تلاش برای بازپس گرفتن جایگاه خود است. حال چه کسی او را از خانه و کاشانه‌اش بیرون کرده و چه کسی دست‌های پشت پرده را به حرکت درآورده مشخص نیست. فقط مشخص است که مرکزِ بخش جنوبی فرمانروایی؛ شهر طاعون‌زده‌ی بلاگردانِ کارنکا، جایی‌است که باید در جست‌وجویِ کلید حل مشکلات بود؛ جایی که امیلی جوان پخته‌تر می‌شود و آینه‌های شرارت دردهای دوران کودکی‌اش را در چشمان خام ولی باانگیزه‌اش منعکس خواهند کرد.

زمان زود می‌گذرد، این‌طور نیست؟ خیلی زود امیلی بزرگ شد

اوتسایدر کم‌نقش ولی موثر

اوتسایدر… کم‌نقش ولی موثر

شخصیت سیاه‌چشم و مرموزِ نسخه قبل، اوتسایدر (The Outsider) هم در این نسخه نقشی را ایفا خواهد کرد. او برای کمک به کوروو در بازپس‌گیری تاج‌وتخت، علاوه بر نشان منحصربه‌فردش، نیروهایی ماورایی‌ اعطا کرد… برای دیدن نقش او در قسمت دوم Dishonored باید کاسه‌ی صبر بزرگی را فراهم کرد! شخصیتِ مرموزِ اوتسایدر برای بعضی از معابد و کلیساهایِ امپراتوری نوعی خدای باهیبت به‌حساب می‌آید و بعضاً پرستش هم می‌شود. حدود چهار هزار سال پیش از اتفاقات Dishonored، اوتسایدر در ظاهر یک انسان و بدون خانواده‌ی شناخته‌شده‌ای متولد شد. در سن پانزده سالگی، بدون قدرت و یتیم خود را یافت. در این زمان او ناخواسته مورد توجه آیینی نهفته قرار گرفت و تبدیل به فردی شد که دارای قدرت‌های فرابشری‌ است. اوتسایدر از آن پس در میان مردم دیده نشد و فقط با تعداد بسیار کمی ارتباط مستقیم داشته که کوروو یکی از این افراد است. او بیشترِ این ارتباطات را به وسیله‌ی رویاها انجام می‌دهد و اگر تعداد کمی شانس را چاشنی دعای خود کنند اوتسایدر را در معابدی که او پرستش می‌شود می‌توانند ملاقات کنند. به‌نظر می‌آید اوتسایدرِ اجتماع‌گریزِ ما با امیلی هم ارتباطاتی داشته و اگر چنین نبوده به احتمال قوی در این نسخه این کار را انجام خواهد داد، پس می‌توان امید داشت که غافل‌گیری‌هایی در حدِ گرفتن نیروهایِ فرابشری و روش استفاده‌ی آن‌ها را این‌بار برای امیلی داشته باشیم.

ذهن‌تان یاری کند یا نکند، در داستان‌های «امپراتوریِ جزایر» (Empire of the Isles) کوروو نقشی بسیار کم و به طرز بی‌حدوحصری فرعی داشت. ولی در این دنیای خیالی همین داستان‌های فرعی هستند که کل را می‌سازند. کوروو زندگی‌نامه‌ای جذاب دارد که در پس‌وپیش آن تر‌اژدی‌ای به‌خم‌آورنده خفته است. او در کارنکا به‌دنیا آمد و سال‌های اولیه عمرش را در این شهر نفرین و نگون‌شده گذراند. پدرش مردی نجّار بود، نجار ماند و در نقش یک نجّار مُرد. در هنگام مرگ پدر، کوروو نوجوانی عاجز بیش نبود. پس از این واقعه‌ی سهم‌گین، کوروو راهی کوچه‌های کارنکا شد و راه دعواهای خیابانی را در پیش گرفت تا اینکه در اواسط نوجوانیِ پر فراز و نشیب‌اش در مسابقه‌ای مربوط به انتخاب نگهبانان شهر و سربازان بالارتبه‌ی ارتش که به نام «مراسم سالانه‌ی دوئل شمشیر» مرسوم بود شرکت کرد و در آن برنده شد. مسلماً پیروز شدن در چنین مراسمی و آن هم با سنی ناچیز نیازمند هنرها و استعدادی شگرف است که نوجوان داستان ما از آن بهره می‌برد. پس از دو سال خدمت به عنوان یک سرباز، استعدادهای شگفت‌انگیز کوروو مورد توجه یوهورن کالدوین (Euhorn Kaldwin) –پدر جسامین کالدوین (Jessamine Kaldwin) و پدربزرگ امیلی کالدوین- شاه آن زمان قرار گرفت و او را به عنوان محافظ دیپلماتیکِ دخترش جسامین در نظر گرفت. خلاصه بگویم و سبب سردردتان نشوم، کوروو روز به روز پیشرفت کرد تا به مقام محافظ سلطنتی ملکه، جسامین کالدوین رسید. از زمان مرگِ پدر کوروو، سکه‌ی شانسِ او تا توانست روی خوش خودش را به او نشان داد… مدت مدیدی بود که کوروو دیگر احساس آن سایه‌ی بداقبالی که بر پشت سرش تنین انداز می‌شد را در وجود خود نمی‌یافت. کوروو پس از گذر طلوع‌ها و غروب‌های دلنشینی که به عنوان محافظ در کنار جسامین داشت، عاشق این ملکه‌ی زیبا شد. رابطه‌ی هویدای آن‌ها دور از چشم‌ها نبود و نگاه‌های زیادی را به سمت خود خیره کرد. همین دلیل، سبب شد تا شایعات زیادی در سراسر دان‌وال (Dunwall) مبنی بر این رابطه بپیچد. هرچند پس از گذر مدتی نه‌چندان طولانی این شایعات سرکوب شد ولی اثر آن هنوز که هنوز است در سرسرای شهر تاریک و مملو از فناوریِ دان‌وال وجود دارد. پس از همه‌ی این‌ها رویِ دیگر سکه به کوروو سلامی گرم کرد! بختِ بدِ او ما را به داستان اصلیِ Dishonored می‌رساند، جایی که جسامین معشوقه‌ی کوروو بر روی دستانش به قتل رسید و داغ قتل هم بر پیشانی او زده شد… (بقیه‌ی داستان را همه بلدیم.)

بلوغ، نبوغ و شکوهِ آرکین استودیو پس از گذرِ چند سال در مسیرِ شکوفایی‌است. آن‌ها دنیایی با عظمت ساخته‌اند؛ دنیایی که پشتوانه و تاریخی دراز دارد؛ دنیایی که گوشه گوشه‌ی آن قصه‌ای اتفاق افتاده و جای جای هر شهر می‌توان اثرات آن قصه‌های ملیح را مشاهده کرد. این قوه‌ی داستان‌سرایی خدادادی است یا هر چیز دیگر فقط جا برای ستایش می‌گذارد.

حال که داستان‌های دو روایتگر داستان عصر جاهلیت در نقاب عصر فرا مدرن (!) را می‌دانید، بازی انتخاب را پیش‌روی شما می‌گذارد: شهبانویِ خوش‌نما ولی به‌سرآمده یا میان‌سالی افروخته با تجربه؟ کدام را انتخاب می‌کنید؟ اگر به قولِ آرکینی‌ها دل‌خوش کنیم، بازی در نقش هر کدام از شخصیت‌ها بسیار متفاوت از دیگری خواهد بود، به‌طوری که آن‌را با تمام سلول‌های پردازشی مغزتان حس خواهید کرد! آرکین‌استودیو همان زمان رونمایی سخنان گهربار و به اصطلاح «هایپ افزاینده‌»ای گفت و خاموش شد، گویی که آن‌را از برق کشیده باشند! ابتدای بازی بین امیلی و کوروو یکی را انتخاب می‌کنید و با گیتی‌ای از قدرت‌ها، آبجکت‌ها و کلاً با گیم‌پلی‌ای کاملاً متفاوت روبه‌رو می‌شوید. حرفی که ظاهرش آب را از دهان منتظران آویزان می‌کند. ولی، آیا آرکین استودیو قدرت این را دارد که چنین ریسک بزرگی را که آغاز کرده به سلامت به پایان برساند؟ آن دنیای موعودِ بسیار بزرگ‌تر از قسمت قبل، همان آرمانِ بازی‌سازان در نسل جدید چطور؟ اگر آرکین استودیو عزم خود را به اندازه نبوغ، خلاقیت و بلندپروازی‌اش جزم کند احتمالاً تجربه‌ای عجیب در دنیایِ رباتیکِ ویکتوریایی که حال شکلی آسیایی به خود گرفته در پیش‌رو داریم. کارنکا، دان‌وال یا هرجایی که حس آرمسترانگ‌گانه به کوروو و امیلی بدهد در قسمت دوم Dishonored بسیار بزرگ‌تر شده، دیگر همانند نسخه قبل آرزو نخواهید کرد که ای کاش راه‌های بیشتری برای رسیدن به هدف بود، ای‌کاش گل و بلبل بیشتری در مسیر بود یا ای‌کاش درب‌های کاذب در خیابان‌ها وجود نداشت. چه خوب شد که آرکین گودبای‌پارتی آن‌ها را زود راه انداخت و کلک‌شان را در همین ابتدای خردسالی کَند. پیرو قول‌های کم ولی مغزلرزانِ اعضای آرکین هر کدام از شخصیت‌ها، ویژگی‌های منحصر به فردی دارند. پیش‌تر گفتم، این تفاوت‌ها را با چنگ و دندانتان حس خواهید کرد و همین سبب می‌شود Dishonored دو حداقل یک‌بار دیگر ارزش تکرار داشته باشد؛ چه بسا که دفعه‌ی دوم تجربه‌ای بَس مِلوتر نصیبمان شود.

چشم‌اندازی خیره کننده از شهر عجایب کارنکا

چشم‌اندازی خیره کننده از شهر عجایب، کارنکا

Dishonored میراثی دارد. هرچند چندین اثر دیگر هم آن را حق‌الوداعه خود می‌دانند، ولی به هر حال این میراث باری است بر روی دوش این عنوان؛ این میراث، همان حق انتخاب دادن در طول گیم‌پلی به مخاطب است؛ Dishonored این امکان را در اختیار شما قرار می‌دهد که بازی را حتا بدون این‌که کسی شخصیت‌اصلی را ببیند -با آن هوش مصنوعیِ وحشت‌ناک- به اتمام برسانید، این اختیار را می‌دهد که با روش «بکش، برو جلو» -هر چند بقا را سخت می‌کند- بازی را انجام داد، این اختیار را می‌دهد که با چندین ابزار هدف را به قتل رساند و انتخابات بسیاری که مطمئناً راز موفقیت هم قسمت اول بودند در اختیار مخاطبِ خاص خود قرار می‌دهد.

کلی ویژگی جدید، جهانی بزرگ‌تر و پویاتر، حق انتخاب به مقدارِ مدهوش‌کننده، جَو تاریک دان‌وال و جَو بسیار متفاوت کارنکا… به‌نظر همه‌چیز تکمیل است. امّآ آرکین می‌خواهد کمال را لمس کند؛ سکوتی که هرچند از رضایت نبود از طرف کوروو در Dishonored 2 شکسته خواهد شد. علاوه‌بر او، امیلی هم صداگذاری خواهد شد، فکر نکنید برای این‌که شخصیت اصلی شده لال‌مانی خواهد گرفت!

بیرون رانده شدن از دان‌وال، پایتخت عجیب و غریب امپراتوری، امیلی و کوروو‌ی قصه‌ی ما را به سفری دور و دراز به سمت کارنکای نفرین شده هل می‌دهد. ماجراجویی از شب‌های بارانی و خفه‌ی دان‌وال به زیر آسمان مهتابیِ کارنکا منتقل می‌شود؛ شهری بزرگ‌تر، زیبا‌تر، باستانی‌تر و با مردمانیِ طاعون زده؛ Dishonored 2 در این‌جا روایت خواهد شد…

مطالب مرتبط سایت

تبلیغات

انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2 - گیمفا
انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2 - گیمفا
انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2 - گیمفا
انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2 - گیمفا
انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2 - گیمفا

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

انعکاس درد در آینه‌های شرارت | اولین نگاه به Dishonored 2 - گیمفا